ضرورت برخورد قاطع با منافقین مانند سال ۶۷
زیارتگاهی به نام حضرت عباس(ع) بر فراز آلبانی
هواداران مجاهدین در اروپا چه کسانی هستند؟ / فسیلهایی که ۵۰ سال رنگ واقعیت را ندیدند
منافقین با چه پوششهایی تخلیه تلفنی میکنند؟
رابطه مجاهدین خلق و آمریکا؛ از پایکوبی برای ترور تا درخواست نجات
واکنش افسر ارتشی به رضا پهلوی: ملت ایران خیانت مجاهدین و ارتباط تو با نتانیاهو را فراموش نخواهد کرد
ببینید৷تخلیه تلفنی توسط سرپل رجوی در پوشش نظرسنجی
«مرگ بر منافق بیشرف»
آقای فریدون ! چهره رنجور وافسرده شما ، دل هر بینده رابه درد می آورد ولی برای مادر چشم انتظار سی ساله همین صحنه های درد آور هم جای شکر دارد،ولی باید خدمت شما عرض کنم ، اینگونه مصاحبه ها برای خانواده ها تکراری و مضحک و خنده آور است چراکه خانواده ها به تمامی افکارهای شیطانی این پلیدان ودلقکان آشنائی کامل دارند و می دانند که اسیران چگونه به اسارت گرفته شده و چگونه وبا چه حیله و نیرنگ نگهداری و شکنجه می شوند و هدف از این برنامه ها چیست !
بارها این سوال در اذهان نقش میبندد که چرا این ۲ هزار و اندى اسیر فرقه رجوى جدا نمیشوند و خود را آزاد نمیکنند آیا به این دلیل است که انتخاب خود را کرده اند و میخواهند در فرقه بمانند؟ آیا از جدا شدن وحشت دارند ؟ آیا جدا شدن را خیانت به آرمانها و عقاید خود میدانند؟ آیا ماندن آنها بدلیل پا به سن گذاشتن است و ترس از آینده خود در صورت جدا شدن؟
این چنین است که خانواده ها به دور از هرگونه تبلیغات و تهمتهای کذب فرقه ای و سیاسی و جنگی، خود را به آب و آتش زده اند تا مگر با دست روی دست گذاشتن و از دست دادن فرصت، عمری را با دوری از عزیزان شان و یا عذاب وجدان سر نکنند.
برادر من در جنگ تحمیلی ایران و عراق در شهریور ۱۳۵۹در مرز خسروی به اسارت نیروهای عراقی در آمد و اکنون در اردوگاه لیبرتی و در بند فرقه رجوی می باشد
این بار نوبت تخریبات بر علیه وزارت حقوق بشر عراق است وچرا؟ هنوز حملات به لشکر کوچک وبی پناه خانواده هایی که بقصد انجام ملاقات با فرزندان وفامیلان خود که بدست مسعود رجوی درکمپ لیبرتی عراق گرفتارند، ازشدت وحدت نیافتاده که نوبت حملات به وزارت حقوق بشر عرق رسیده است! رسانه های رجوی طی ماه […]
درپاسخ به پرسش مسعود طوسی بخش – گروگان رجوی ابتدا به ساکن صمیمانه میخواهم به دوست عزیز به اسارت رفته مسعود طوسی بخش سلام وعرض ادب داشته باشم وبه ایشان بگویم دلم برای خنده هایت تنگ وبرای اخم هایت بسا آزرده ترشده است . موهایت هم درفازسالمندی بیش ازتصورم البته ازظلم وجور رجوی بسا سپید […]
چرا خانواده ها خاری در چشم فرقه رجوی هستند؟ مقدمتا قبل از اینکه وارد پرداختن به این سوال و جواب آن بشوم لازم دیدم به خبر خوشحال کننده ای که چندی پیش شنیدم اشاره کنم. چندی پیش شنیدم که دوست عزیزم جناب آقای کریم غلامی بعد از بیست و پنج سال موفق شدند که با […]
خدابنده اضافه کرد: آن چه مشخص است، این است که رجوی نمی تواند پاسخگوی هیچ چیز باشد، هم پیش بینی هایش شکست خورده و هم کارهایش شکست خورده است. بهترین کار خودکشی بود که وی عرضه این کار را هم نداشت، ضمن این که الان این گروهک اساسا برای غربی ها هم قابل استفاده نیست
ما پیش خودمان گفتیم که حالا که اینجا گیر کرده ایم و دورتادور ما نگهبان است و نزدیک بغداد هستیم و لب مرز نیستیم و اینها دارند دروغ میگویند و فردا شاید مارا کشتند، میبایستی به انها گزک ندهیم و با انها کنار بیاییم. چون دوستانم شنیده بودند که بعد از مدتی اگر شانس بیاوریم شاید نزدیک مرز بیافتیم واین یک امیدواری بود و تصمیم بر این شد که با انها راه بیاییم..تا اینکه بتوانیم به مروزمان با نفراتی درارتباط شویم تا نقشه ویا قطب نما و چیزی پیدا کنیم که بتوانیم از این جهنم خراب شده فرارکنیم..
در این مقاله رجوی به صراحت اعتراف می کند که مراجعه کنندگان مادر و پدر پیری هستند که به دیدار فرزند خود آمدند یا دختر و پسری هستند که پدر یا مادر خود را از خردسالی ندیده اند و خواهر یا برادر و در یک کلام اقوام درجه یک اعضای فرقه هستند . اما رجوی که نمی تواند از خوی پلید خویش دست بردارد
وقتی وارد قرارگاه شدم تا تخلیه اطلاعات کامل در قرنطینه بودم ، بعد از دو روز مرا به دفتر مهوش سپهری بردند، در آنجا مورد استقبال قرار گرفتم و سپس به قرارگاه یازده باز گشتم ، بعداً فهمیدم تیم در کرج ضربه خورده و دستگیر شده اند. در طول مدتی که در سازمان بودم آنها هیچوقت دوست نداشتند هیچ تیمی سالم برگردد، چون خوراک تبلیغاتی آنها بیشتر کشته شدن بچه ها بود و اگر کسی کشته نمی شد بارتبلیغاتی آنها کم رنگ بود، سازمان وقتی متوجه شد با تیم بندی کارش به جایی نرسید ترفند دیگر بست.
بنابراین، رفت و آمدهاى مسئولین و سرکردگان مجاهدین از فرانسه به آلبانى که با بعضى از مقامات رسمى دولت شما دیدار داشته اند، براى هر چه بیشتر در بند کشیدن افراد صورت گرفته است لذا براى فریب افکار دولت مردان شما، مریم رجوى به مسئولین انتقال یافتگان به آلبانى دستور داده است که بطور موقت خط قرمزهایى که در درون تشکیلات وجود داشته است و نفرات را با آنها اسیر و در بند کشیده و آزادى را از آنها سلب نموده اند، بطور موقت کم رنگ شود تا راه فریب و زمینه بعدى فریبکارى و حمایت دولتمردان شما را هموار کنند.
بر خلاف ادعای رهبری مجاهدین که امکان تماس و ارتباط با خانواده ها را برای نیروهایش برقرار میکرده، نه تنها اینها شعارهای بی معنی و پوچ بوده است بلکه حتی برای کسانی که واقعا در یک شرایط خاص به سر می بردند کمترین حرکت انسانی نمی کردند، منجمله برادر و هموند عزیزم، آقای کریم غلامی که از بیست سال پیش تا به امروز شاهد سختی ها و زجرهای فراوان جسمی و روحی ایشان توسط سازمان مجاهدین و تشکیلات مافیایی آن بودم.
مجاهدین، از تاسیس قرارگاه لجستیکی داعش
در آلبانی تا آماده باش برای حمله به خانواده ها درعراق
افرادی که مثل من زندان رجوی را دیده بودن و شاهد جنایات رجوی بودیم رجوی قبل از این نشست ها ما را صدا زد و یک نشست خصوصی گذاشت و بعد هم به همه یک رده تشکیلاتی داد یعنی درجه داد رده های تشکیلاتی که براساس سنوات مبارزه حرفه ای بود و رده های که داده شده بود واقعی نبود فقط به نوعی حق سکوت و…… و البته همراه با تهدیدات که اگر چیزی شنیده شود از کسی درز پیدا کند سر کارتان با همانجاست بگذریم .
فرقه رجوی٬به تنها چیزی که توجه ندارد٬جان انسانهاست! خواه جان نیروهای خود باشد یا جان مردم کوچه و خیابان. آنها فقط و فقط به خودشان و منافع خودشان و رسیدن به هدفشان فکر میکنند! بعد از آزادی هم او٬ آنچنان از خاطرات زندان٬تعریف میکرد
رهبران فرقه رجوی دیر یا زود باید این واقعیت محض را بپذیرند که راهی جز انحلال و تن دادن به فروپاشی فرقه تحت امرشان ندارند. دوران تسلط بر انسانها و به برده گی کشانیدن آنها به پایان رسیده و دیگر با وجود عصر انقلاب اطلاعات و دسترسی همگانی به وسایل ارتباط جمعی، نمیتوان انسانها را در جهالت نگه داشته و در مسیر اهداف شوم و ضد انسانی به بهره کشی وادار نمود .
این دوربین های لعنتی چقدر تمرین کردند تا پیام چشم هایت را مردم دنیا نخوانند و ندانند و نفهمند اما من مادرم و دروغ های اجباریت را میخوانم چشم های تو به مامان محبوبه که دروغ نمی گوید یک روز تمام دوربین های دنیا را خاموش میکنیم تو را تنگ در آغوش میگیرم حرف های دلت را دور از چشم این دوربین های لعنتی و چشمان دریده و بی شرم این از خدا بی خبران گوش میکنم میدانم حرف های زیادی داری مصطفی و حوریه را به خدا سپردمشان و تو را که در آغوش مهربان خدایی میبوسم