• امروز : جمعه - ۱۰ فروردین - ۱۴۰۳
  • برابر با : Friday - 29 March - 2024

مصاحبه با سیاوش رستار آخرین فرد جداشده از مجاهدین در آلبانی

  • کد خبر : 4589
  • 11 دسامبر 2015 - 21:01

مصاحبه محمد حسین سبحانی با سیاوش رستار

آخرین فرد جداشده از مجاهدین در آلبانی

قسمت اول

محمد حسین سبحانی : سلام می کنم خدمت دوست گرامی سیاوش رستار امیدوارم که حال شما خوب باشد وبسیار خرسند هستم که با جنابعالی صحبت میکنم. درهرصورت شما یکی از آخرین نفراتی هستید که توانستید از این گروه فرقه گرا“سازمان مجاهدین خلق“جدا بشوید .ضمن تبریک به شما و خوانواده تان امیدوارم که همیشه سلامت باشید. ابتدا میخواستم که تشکر کنم ازشما سیاوش عزیز که این فرصت را دراختیار ما گذاشتید و در مرحله بعد میخواستم که بپرسم حال واحوالت چطوره و چه شده که از سازمان مجاهدین جدا شده اید؟

سیاوش رستار: من هم سلام عرض میکنم خدمت دوست عزیزمان محمد و خیلی خوشحالم و تشکر میکنم از اینکه این امکان را دراختیار ما گذاشتید که بتونیم حرفهامون را واون چیزی که سالیان عقده بوده در گلومون تا بتونیم بیان بکنیم و با هموطنانمون و مردم شریف ایران و همچنین افرادی که به عناوین مختلف اسیر این فرقه هستند. ما وقتیکه صحبت از این فرقه میکنیم نمیشه اسمش را فقط « فرقه» و یا عر اسمی که به اصطلاح توی دنیای امروز هستش مثلا گذاشت … من میتوانم بگم که مسعود رجوی و مریم رجوی یک جادوگر به تمام معنا بودند یعنی کسانیکه با دجالیت و فریب وخود شما میدانید هموطنان شریف ما هم میدانند که هر انسانی دارای یک ایدولوژیک و یک اندیشه‌ای است ، ببینید مسعود رجوی با دجالیت خاصی که خودش داشت از اندیشه اسلام استفاده میکرد. ازائمه و پیامبراستفاده میکرد. شما توهرصحبتی از مسعود رجوی و مریم رجوی می بینید از قران و نهج البلاغه اسم میبرند با دجالیت تمام که خوب ما هم مسلمونیم ، ما هم اسلامیم. مسعود رجوی و مریم رجوی با این تفاصیل و با این پرچم ادمها را فریب میداد، ادمها را اسیر میکرد، چیزهای اتفاق می افتاد که خیلی معذرت میخواهم که ادم نمی تونه تصور کنه.نمی تونه در ذهنش قبول کنه، اصلا “مات و مبهوت میشه که بالاخره حقیقت چیه و در یک کلام می خواهم بگوم و میتونم اینرا الان با ایمان کامل بگویم. من خیلی عذرمی خواهم نه ما بچه هستیم ، من ۵۰ سالمه “…۱۵سال هم در این فرقه بودم خیلی فراز و نشیب ها را دیدم ، خیلی سختیها کشیدم، خیلی مشکلات را دیدم ولی زمانی که امدم بیرون دیدم که خیلی عذر میخواهم ، من بی پرده و روراست میخواهم بگم، دیدم یک عمر دراشتباه و گمراهی بودم، تازه میفهمم که معنی شناخت ادمها چیه . تازه میفهمم که مسعود رجوی چی کار کرد، مریم رجوی و این سازمان جهنمی که واقعا میگویند. وقتی صحبت از جهنم که میشه “واقعا جهنمه ” یعنی من قضاوت در صحبت هام و مطالبی که با بینندگان عزیز و شما درمیان میگذارم را می‌سپارم به عهده مردم ایران که خودشان قضاوت کنند دررابطه با این سازمان جهنمی . وخیلی هم تشکر میکنم که این امکان دراختیار من گذاشته شده که من بتونم حداقل بتونم گوشه ای ناچیزی کمک کنم به روشن شدن افکار مردم و جامعه جهانی و به اصطلاح مردم ایران تا بخصوص مردم ایران این سازمان را بشناسند تا بدونند که با کی طرف هستند، بدونند مسعود رجوی کیه ؟.مریم رجوی کیه ..این اسارت و این حرفها ودجالیت ها چیه ؟ما کاری نداریم هرکس می‌تواند موافق یا مخالف یک اندیشه‌ای باشد.ولی دنبال کار خوب باید رفت..نه دنبال راه اشتباهی که ما رفتیم.متاسفانه من اشتباه کردم و این راه را رفتم، خیلیها هم عین من شدند خلاصه من فهمیدم ولی ۱۵سال دیر فهمیدم ولی بالاخره فهمیدم با تمام وجودم قیمت شو دادم.

محمد حسین سبحانی : بله، سیاوش عزیز درهرصورت بقول معروف ممکنه یک مسله یا یک پدیده ای را ادم با تأخیر به شناخت و اگاهی از آن برسد، ولی همینکه ادم متوجه میشه اون پدیده چه نقاط ضعف و چه نقاطی مثبتی دارد و درمجموع میبینه که ایا این راهی که داره میره به سمت اهداف اولیه ای که درذهنش بوده آیا هست یا نه؟ اهداف اولیه هنگام ارتباط و پیوستن به سازمان مجاهدین خلق ؟ آیا این سازمان هنوز در اون مسیر حرکت میکنه یا نمیکنه . درواقع درد شما دردهمه بچه هایی است که ازسازمان مجاهدین جداشدند.. حرفهایی که شما دارید میزنید برای من قابل فهم است و یعنی درواقع من هم همین شرایط شما را داشتم و از همین شرایط عبور کردم..البته خوشبختانه الان شرایط سهل ترشده برای جدایی از سازمان مجاهدین. البته کماکان حصار های ذهنی و فیزیکی وجود دارد ولی خوشبختانه به شکل گذشته نمی‌تواند مسعود رجوی این حصار ها را مستحکم کند و این محصول تلاش افرادی بوده که قبل از ماها درواقع دست به روشنگری زدند و به جامعه شناخت و آگاهی در مورد سازمان مجاهدین دادند.سیاوش جان شنیدم که شما بیماری هایی هم از گذشته دارید. امیدوارم که روند سلامتی شما به سمت بهبودی باشد و این پرسش را مطرح کنم که شما کی درالبانی تصمیم به جدایی ازسازمان گرفتید و خلاصه نارضایتی هایی و یک شناخت از انحرافات یا اشکالات سازمان مجاهدین درذهن از چه موقعی شکل گرفت. قبل از اینکه به آلبانی بیایید بود یا از قبل بود و چه شد که در البانی از سازمان مجاهدین اعلام جدایی کردید؟ یا هر طور که مایل هستید و از هر جا که فکر می‌کنید سرگذشت همکاری و پیوستنتان به سازمان مجاهدین را تعریف کنید.

سیاوش رستار : ببخشید خیلی معذرت می خواهم محمد جان اگراجازه بدید من یک کمی به عقب برگردم و توضیحاتی را بدهم و سرگذشت خودم را تعریف کنم. من از ایران به خاطر کار خارج شدم. یعنی بطور قانونی پاسپورت گرفتم و بصورت قانونی امدم ترکیه. بنا به شرایط اقتصادی بدی که خودم و خانواده‌ام داشتیم قصد داشتم که از ترکیه به یکی از کشورهای اروپایی بروم تا در آنجا در آنجا کار کنم و زندگی جدیدی را شروع کنم..

بعد از مدتی اقامت در ترکیه داشتم کارهایی که لازم بود را در حال انجام بودم که به یکی از کشورهای اروپایی بروم. ولی سرنوشت من در یک روز سیاه در استانبول ترکیه تغییر کرد.آنجا با ایرانیانی آشنا شدم و باهمدیگر صحبت کردیم. من افکار وعقایدشون را نمیشناختم. من قرار بود بروم اروپا با این‌ها هم صحبت می کردم که اینها گفتند که ما میتونیم ببریمت اروپا. دونفری بودند که با من صحبت می کردند کلی با همدیگر بحث وجدل کردیم که در نهایت با من صحبت کردند که بیا عراق ازعراق میفرستیم شما را برای اروپا و کارهای قانونی تو را ردیف میکنیم.

محمد حسین سبحانی: آیا شما نمی‌دانستید که این افراد چه کسانی هستند؟ آیا آن‌ها ارتباط تشکیلاتی با سازمان مجاهدین داشتند و شما از این موضوع مطلع بودید یا خیر؟

سیاوش رستار: من ابتدا نمی‌دانستم اصلاً آن‌ها چه کسانی هستند ، فکر می‌کردم یک گروهی هستند که به ایرانی‌ها کمک می‌کنند یا در امر انتقال افراد به اروپا سر رشته دارند و برای آن پولی می‌گیرند . کم کم متوجه شدم که آن‌ها دنبال پول نیستند . کم کم آن‌ها عقاید اصلی شان را در لابلای صحبت‌ها به صورت کنگ و مبهم مطرح می‌کردند . آنها مدام از مسایل سیاسی داخل ایران صحبت میکردند. تا اینکه برای اینکه اعتماد من را جلب کنند من را به یک نفر معرفی کرد که تلفنی با او صحبت کنم .من با کمال تعجب صدای یک زن را شنیدم که گفت من از اروپا دارم صحبت می‌کنم و متعجب بودم داستان از چه قرار است. در تماسهای بعدی با این زن او من را فریب داد و گفت که در اروپا شاغل و مشغول به کار است و گفت چرا میخواهی قاجاق بروی من راهی قانونی را برای تو پیشنهاد میکنم و آنکه بیایی در عراق و انجا ما یک قاچاقجی داریم که تو را قانونی به آلمان و یا فرانسه میبرد.این نفرات به دروغ اسامی و عکسهایی را به من نشان دادند که تمامی این نفرات الان در اروپا زندگی میکنند و حتی با یکی از انها که نشناختم از اروپا با من صحبت کرد و او هم تاکید می کرد که به همین شیوه به اروپا آمده است. آن موقع من کم کم متقاعد شدم که چقدر خوب است .که قانونی به اروپا بروم.بعد از چند روز آن نفرات امدند و به من گفتند که بایستی محل زندگی خودم را تغییر بدهم و با آنها بروم. من هم قبول کردم به شرط اینکه من را از عراق به اروپا بفرستند، قبول کردم. ادامه دارد


مصاحبه محمد حسین سبحانی با سیاوش رستار

آخرین فرد جداشده از مجاهدین در آلبانی

قسمت دوم

سیاوش رستار : در هر صورت من را با دروغ و نیرنگ به عراق کشاندند، من بخاطرکار امده بودم ومتاهل بودم زندگی داشتم ، میخواستم برای یک زندگی بهتر بروم اروپا زندگی کنم که یک مرتبه سر از عراق در آوردم. آنجا هم با دجالیت فراوان که به اصطلاح یک مدت باید اینجا بمونی و فلان بکنی تا شرایطت اماده بشه که بفرستیمت برای خارجه . مسعود رجوی من را یک مدت نگه داشتند که من وقتیکه دیدم که این حرفها دروغی بیش نیست و همه سرابه . من بعد از مدتی به یکی از مسئولین اینها فهیمه اروانی گفتم که شما به من گفتید که می بریمت اروپا. او گفت: « نه شما باید دوسال اینجا بمونی” گفتم ۲ سال برای چی؟

گفت “عین سربازیه !! باید بمونی بعد پاسپورت بگیری“

گفتم که من سربازی رفتم که گفت اون مال ایران بود سربازی اینجا… اون اوایل تصیمم به فرار کردن داشتیم که دیدیم شرایطش برای ما فراهم نیست …توی داستانهای انقلاب ایدئولوژیک مجاهدین متوجه شدم که خوب داستان انقلاب که شاید برای بعضیها مشخص نباشد ولی برای شما مشخص است و میدونید که من چی میگم. مسعود رجوی میگفت من خدای زمانم یعنی من “امام زمانم” ببین بحث بحث امام زمان بود. شاید بینندگان عزیز ومردم ایران بخندند و بگویند این حرف چیه. من با یک توضیح مختصر به شما میگم ببینید مسعود رجوی دریک کلام میگفت که خانه، “خانواده،زن ،بچه ، خون ، نفس و همه چیتون مال منه… خیلی معذرت میخوام خداهم چنین ادعاهایی ندارد..خداوند به تو میگه من به تواختیار دادم ازادی دادم اختیار دادم تو موظفی هرچیزخوب یا بده انتخاب کنی. خوب این برای من هضمش خیلی سنگین بود یعنی چی؟ تو مثلا ادعای امام زمانی میکنی، ادعای خدایی میکنی. خوب خدا و پیامبرانش آمدند همچین حرفی که تو میزنی نزده اند..تو چی داری به ما میگی..خیلی معذرت میخوام محمد جان این حرف سراب نیست؟

ببین خواهران ما که به اصطلاح ازاین سازمان جهنمی جداشدند داستانهایی دارند. من توی اون شرایط روحی و شرایط افسردگی پیدا کردم و حالت بیماری که حتی من ازحال میرفتم و در این شرایط من را به دکتر فرستادند. آن‌ها داروهای من را به عناوین مختلف عوض میکردند. چون ما یه کسی بودیم که داشتیم بالا و پایین میشدیم . ببین افکار من به شدت به هم ریخته بود، آخه اون چیزی که توی مسعود رجوی میگی داره ما را دیونه میکنه. داروهای که به ما میدادند عوض میکردند که من اومدم بارها نگاه میکردم نسخه را نگاه میکردم که این دارو یک چیز دیگه هستش واونی که به ما میده یک چیز دیگخ هست.که حالم بد میشد و این داروها تاثیرجانبی روی بدن من گذاشته بودند، یعنی کلیت بدن من را به حالت عفونت دراورده بود که من هم کبدم اسیب دیده بود.کبدم اسیب جدی داشت خوب من یک بیماری کبد ازقبل داشتم ولی فعال نبود این داروهایی که به من داده بودند این را فعال کرده بود، هم کلیه هام خب مثلا میگن اقا تو ناراحتی کلیه به اصطلاح داشتی ولی ببین اون ناراحتی کلیه که مثلا من امدم اینجا ازمایش دادم و مشخص شد، گفتند ببین الکل بدن شما مرده ، بدنت به اصطلاح کلی نیاز به تولید الکل داره تا این سنگها را از بین ببره. نیاز بدن تو اینه که …الکل بدنت را با انواع اقسام به اصطلاح میوه جات و چیزهای که هستش جبران بکنه ..متاسفانه اینکارو نکردند. توی سازمان با ان داروهایی که به من میدادند، حالم بسیار بد شده بود که یک روز من را به دکتر بردند،.وضعیتم خیلی حاد شده بود . دکتر عراقی بود، گفت به دلیل استفاده داروهای نامناسب شما بدنتان عفونت کرده، کلیت اسیب دیده ، کبدت اسیب دیده و این مشکل تنفسیت. چون من می بینیم مشکل داشته شکسته بود این غدد داخلیش بزرگ شده بود و تنفس نمیتونی بکنی رو قلبتم اثرگذاشته . دکتر عراقی گفت باید عمل بشی خب ما خیلی تلاش کردیم متاسفانه هیچ کس حرف مارا گوش نمیکرد.

محمد حسین سبحانی: دکتر سازمانی که کارشما را پیگیری میکرد توی اشرف کی بود؟

سیاوش راستار: بله دکتر مستقیم ما دکتر صالح بود و دکتر ارشد اونجاهم دکتر وحید بود .که من خدمت شما عرض کنم من پیش دکتروحید رفتم گفتم که به اصطلاح مسائل من اینجوریه

محمد حسین سبحانی : دکتر وحید همون جواد احمدی است؟

سیاوش رستار: بله همان جواد احمدی است. خدمت شما عرض کنم که گفت نه اینجوری نیست که شما می گویی. گفتم ببین بابا جون خود شما اونجا بودید خب من هم کژدارمریض عربی میفهمیدم اینم فارسی یه خورده بلد بود که گفت باید عمل بشی… دکتر وحید گفت یکسری ادما را عمل کردیم ولی خوب نشدند. اینکه حالا داستان عمل چطوری بود، چطوری عمل کرده بودند، الکی عمل کرده بودند؟ یعنی خودشان عمل کرده بودند ادمها بدترشده بودند عوض اینکه بهتربشوند، یک عمل ساده بینی ..این عمل را انجام نداده بودند که حالت چسبندگی پیدا کرده بود. من اینیکه به شما میگم چون خودم عمل شدم میدونم … بینی را وقتیکه عمل میکنند دوتا فیلتر میگذارند داخل بینی تا بینی حالت چسبندگی نداشته باشه یکی دوهفته بعد فیلتر را میکشند. این فیلتر را نگذاشته بودند که چسبندگی گرفته بودند و وضعیت بیماران بدترشده بود.

محمد حسین سبحانی:: این درشرایطی بوده که تازه اون امکانات .هنوز توی اشرف بوده و ید وسازمان همه امکانات را داشته است. سیاوش جان من میخوام بخاطراینکه بحث رومرحله به مرحله پیش ببرم اگر اجازه بدهی به این قسمتهایی که شما توضیح دادی ما دوباره برمیگردیم.

میخواهم به یک قسمت مهمتری توی سرنوشت و تصمیم گیریهای تو در داخل تشکیلات سازمان مجاهدین برسیم وهمانطورکه به اصطلاح برای بقیه افراد میتونه بیان این تجربیات مؤثر باشد.. میخواهم بدونم که شما زمانی که توی اشرف بودید ، یعنی یکی دوماهی که قبل ازاشرف خارج بشید و منتقل بشید به لیبرتی” شما در چه شرایطی” قرار داشتید؟ اصلا چطوری متوجه شدید ؟ آیا میدونستید که میخواهید و قراره سازمان مجاهدین قرارگاه اشرف را تحلیه کند و دولت امریکا بهش اخطار داده؟ آیا ازفضای سیاسی مطلع بودید؟چطوری مطلع شدیدکه باید برید لیبرتی؟میخواهم این یکی دوماه اخرحضورتوتوی اشرف را وشرایطیکه برخودت وسایرافراد سازمان که اونجا بوده را برای ما توضیح بدهید؟

سیاوش رستار : ببینید قبل از ۶ و ۷ مرداد ۱۳۸۸ ، بعد از اون یعنی یکسال ، بعد ازاون شرایطی اتفاق افتاد که امریکا وهمه و به اصطلاح دولت عراق گفتند که شما باید اشرف را ترک کنید وبرید یک کشورثالث دیگه. خب خیلی ازنفرات پاسپورت داشتند واجازه به اقامت در کشورهای اروپایی را داشتند،.ولی مسعود رجوی امد چیکار کرد؟ بحث اتمام حجت ها ها و پیمان نامه ها را راه انداخت. پیمان نامه هاچی بود؟ کل داستانش این بود که من مجاهد می مانم و مجاهد می میرم اشرف را ترک نمیکنم اشرف خونه منه وحق منه. خب ببین دولت عراقم میگفت خب من نمی‌خواهم در عراق بمانید..تاالان اینجا موندید خب باشه . صدام حسین دیگه سرنگون شده است. از الان نمی خواهم توکشور من بمانید از کشور من برو بیرون ، هرجا هم میخواهی بری بیرون من کاری ندارم من کمکت میکنم که بری ، همه خساراتاتم میدم..ولی مسعود رجوی رد این شرایط امد و این قلاده تعهد نامه‌ها را انداخت گردن نفرات. اومد ادمها را تحریک بکنه که ببینید ۱۹ فروردین سال ۱۹۹۱ چه ۱۳۹۱ اتفاقی افتاد. خوب این توطئه سازمان بود و الان ما بهتر متوجه می شویم، الان ما متوجه میشیم ..چه جوری ؟ خب عراق امده بود و بیانیه داده بود.این بیاینه را به دولت امریکا هم داده بود، بعدا خود مسعود رجوی هم به این مسائل اعتراف کرد و این‌ها را نشان داده بود . خودش اومد کتبا اعلام کرد و اینها را به نفرات نشان داد که عراقی ها گفته اند این قسمت اشرف را که با آمریکا توافق شده می‌گیریم ولی مسعود رجوی گفت نه کل اشرف را می‌خواهند بگیرند و همه را قتل عام کنند. یک جایی هم اعلام کرد که ببینید اینجا ، اشاره به مقر ۴۹ ، دیگه مرزسرخه ، و من اعلام میکنم که عاشوراست.

محمد حسین سبحانی : اینکه می گویید، مسعودرجوی میگفت یعنی چطوری؟ پیام کتبی میداد؟ صوتی این ارتباط برقرار میشد؟ از طریق کانال تشکیلاتی میگفتند مسعود رجوی این پیام را داده .یا شما صداشو میشنیدید؟

ادامه دارد

***منبع: ایران اینترلینک

لینک کوتاه : https://feraghnews.ir/?p=4589