• امروز : دوشنبه - ۱۰ اردیبهشت - ۱۴۰۳
  • برابر با : Monday - 29 April - 2024
کارگردان فیلم «سرهنگ ثریا»

مدام به این فکر می‌کردم که مادرها نرنجند / منافقین با لحن ماشینی به تولیدکنندگان «سرهنگ ثریا» القابی دادند

  • کد خبر : 43187
  • 04 دسامبر 2023 - 10:38

لیلی عاج گفت: من با مادران خیلی حساسی روبرو بودم که مدام گریه می‌کردند، به لحاظ عاطفی بسیار شکننده بودند و من مدام به این فکر می‌کردم که آنچه در فیلم روایت می‌کنم به شکلی باشد که آن‌ها را نرنجاند.  

به گزارش فراق، فیلم سینمایی «سرهنگ ثریا» که روایتگر قصه تلاش یک مادر برای رهایی فرزندش از چنگ فرقه رجوی در کمپ اشرف است، به تازگی در سینماهای کشور اکران شده. به بهانه نمایش این فیلم سینمایی با لیلی عاج گفتگویی داشتیم که در ادامه مشروح این گفتگو را می‌خوانید:

در حدود دو سال یا دو سال و نیم برای نگارش فیلمنامه درگیر مطالعاتی درباره سازمان مجاهدین بودم. شاید ادعای بزرگی باشد اما هر آنچه که درباره سازمان مجاهدین وجود دارد اعم از کتاب، فیلم مستند و… را مطالعه کرده و دیده‌ام. زمانی طولانی درگیر سوژه بودم، تهیه‌کننده فیلم این امکان را برای من فراهم کرد که بازدیدی یک هفته‌ای از اردوگاه اشرف در عراق داشته باشم و از نزدیک اردوگاه اشرف را چندین ماه قبل از شروع فیلمبرداری دیدم.

اطلاعات من درباره سازمان مجاهدین به قدری زیاد شده بود که دستیارهای من به شوخی می‌گفتند پس از ساخت این فیلم تو می‌توانی به عنوان کارشناس در برنامه‌های سیاسی شبکه خبر حضور داشته باشی. من اطلاعات زیادی درباره فرقه رجوی کسب کردم و هر چقدر جلوتر می‌رفتم به این موضوع فکر می‌کردم که ما بهتر است از چه زاویه‌ای به این گروه نگاه کنیم.

اگر دقت کرده باشید اطلاعاتی جزئی درباره سازمان منافقین وجود ندارد و همیشه پشت فنس‌ها و در غبار هستند. من تصمیم گرفتم که به آن‌ها نزدیک نشوم، به زعم خودم هرچقدر داستان مادرانه‌تر و انسانی‌تر بود، داستان اثربخش‌تری را شاهد بودیم و از طرفی نزدیک شدن به این ایدئولوژی چالش بزرگی برای من داشت و به نوعی راه رفتن روی لبه تیغ بود. خیلی‌ها به من می‌گفتند مراقب باش تا مخاطب با سازمان و آدم‌های درون سازمان و حتی کسانی که مثل پسر خانم عبدالهی به اسارت گرفته شده بودند، سمپات نشود. پسر خانم عبدالهی با مهاجرت غیرقانونی به ترکیه می‌رود و از آنجا ربوده می‌شود و حتی اگر مخاطب با چنین سوژه‌ای همزادپنداری می‌کرد، اینگونه بود که گویی این همزادپنداری با سازمان صورت می‌گیرد و به همین رفتن به سراغ اعضای فرقه رجوی برای من کار پر ریسکی بود.

از طرفی مسئله اصلی من پرداختن به مادرهای این قصه بود، من هر آنچه که برای پرداختن به سازمان منافقین لازم بود را می‌دانستم و با خیلی از جداشده‌های داخل کمپ اشرف صحبت کرده بودم و قصد داشتم نتیجه این ایدئولوژی را به تصویر بکشم که مطمئناً یکی از این نتایج این بود که آدم‌هایی که در این سازمان هستند باید ارتباطشان برای همیشه با خانواده قطع شود و این جدایی از خانواده برای من درام جذابی داشت. من این رویکرد و نگاه را انتخاب کردم و واقعاً دلیل خاصی ندارد که نگاهی مادرانه در «سرهنگ ثریا» که می‌توانست قصه‌ای کاملاً سیاسی داشته باشد، انتخاب کردم. انتظار، گفتگو کردن مادر با بلندگو و این خواسته ساده یک مادر که می‌خواست فرزندش را ببیند مسائلی بودند که فکر می‌کنم بار دراماتیک بالایی داشتند.

اشرف شهری به اندازه ۶ کیلومتر در ۶ کیلومتر است که چهار در شمال، جنوب، شرق و غرب دارد. در اصلی که دو شیر طلایی دارد در اسد است که در مقابل آن میدان قلم است و ما این میدان را تا پشت خیابانی که آنجاست ساختیم.

احتمالاً خیلی‌ها به این موضوع فکر کرده‌اند که اردوگاه اشرف را بازسازی کنند، داخل آن بروند و قطعاً در این اردوگاه می‌توان لحظات دراماتیک بسیاری پیدا کرد اما من نمی‌خواستم وارد اردوگاه اشرف بشوم و قصد داشتم فیلم را از زاویه دید ثریا روایت کنم. به همین دلیل ثریا از دور با اردوگاه در ارتباط است، از دور با فرزندش صحبت می‌کند از همان فاصله او را نگاه می‌کند. یکی از دلایلی که وارد اردوگاه اشرف نشدم این بود که فیلم ما از زاویه دید ثریا روایت می‌شد و به همین دلیل تا جایی که می‌شد با چشم اردوگاه را دید بازسازی کردیم.

نکته دیگر این است که ساخت فیلمی که بخواهد وارد کمپ اشرف شود کار بسیار سختی است و این سختی برای کسی که اولین فیلم سینمایی‌اش را تجربه می‌کند بسیار بیشتر است. در این صورت هزینه تولید فیلم چند برابر می‌شد و این در حالی است که با وجود وارد نشدن به کمپ اشرف ما تمام آنچه که در فیلم مشاهده می‌شود حتی تیر چراغ برق را هم خودمان ساختیم. زمانی که با آقای شعبانی تصمیم گرفتیم که این فیلم را بسازیم و با طراح صحنه به لوکیشن فیلم رفتیم با یک بیابان مواجه بودیم و خیلی حساب شده کار کردیم تا با کمترین هزینه بتوانیم روایتی درست از ماجرا داشته باشیم.

قطعاً همینطور است. همه چیز در کارگردانی انتخاب است، در این فیلم با وجود اینکه ما با زبان‌ها و لهجه‌های مختلفی مواجه هستیم هیچ کدام از حرف‌ها زیرنویس نمی‌شود و این انتخاب من بود.

سازمان مجاهدین سال ۱۳۴۴ تأسیس شده و یک فیلم نزدیک به ۱۰۰ دقیقه نمی‌تواند این سازمان را به طور کامل معرفی کند؛ آن هم سازمانی که بارها در ایدئولوژی‌اش شاهد پوست‌اندازی بودیم و بارها انقلاب ایدئولوژیک داشته‌اند. در این فیلم هر روایتی از این سازمان داشتم باز هم نمی‌توانستم به طور کامل آن را به مخاطب خود معرفی کنم و حتی ورود به این موضوع می‌توانست سوالات بیشتری مطرح کند که ما باز هم در یک فیلم سینمایی نمی‌توانیم پاسخی برای آن‌ها داشته باشیم. من تصمیم گرفتم فیلمی بسازم که مخاطب را بتواند درگیر این موضوع کند و وقتی مخاطب درگیر این موضوع شود به راحتی می‌تواند با یک جستجوی اینترنتی به اطلاعات بسیاری درباره آنچه که در این فیلم به آن اشاره شده و توضیحی داده نشده، دست پیدا کند و اتفاقاً کارهای پژوهشی بسیاری روی سازمان منافقین صورت گرفته است. با خودم فکر کردم که اگر سوالی درباره اتفاقات داخل کمپ اشرف در ذهن مخاطب ایجاد کنم به خودی خود کافی است و مخاطب می‌تواند مثل اطلاعات بسیاری که در روز از اینترنت به دست می‌آورد درباره سازمان منافقین و کمپ اشرف هم اطلاعاتی به دست بیاورد.

یکی از دغدغه‌های اصلی من نزدیک بودن به واقعیت بود، خیلی تلاش کردم که این فیلم حال و هوای مستند پیدا کند. اینکه در فیلم زیرنویسی وجود ندارد به این دلیل است که من فکر می‌کنم زیرنویس نوعی فاصله‌گذاری با مخاطب است به این صورت که هر بار به او تأکید می‌شود که این یک فیلم است و من نمی‌خواستم چنین اتفاقی رخ دهد.

من سعی داشتم مخاطب را بدون هیچ توضیح اضافه‌ای با واقعه مواجه کنم و می‌دانستم که مخاطبان از حس و حال‌ها متوجه می‌شوند که دیالوگ‌ها درباره چیست و اطلاعات زیادی را هم با متوجه نشدن کلمات از دست نمی‌دادند.

خانم عبدالهی و دیگر مادرانی که فرزندشان در کمپ اشرف است یا کسانی که از آنجا جدا شده یا فرار کرده‌اند روایت‌هایی دارند که برای همه‌شان اتفاق افتاده است، بعضی وقت‌ها من محرم این روایت‌ها بودم و دلم نمی‌خواست این روایت‌ها بیان شوند و برخی مواقع هم مشکلات امنیتی وجود داشت که نباید بعضی چیزها روایت می‌شدند. بخشی از داده‌های مستندی که از این آدم‌ها به دست می‌آوردم را نمی‌توانستم در این فیلم استفاده کنم؛ من با خانم عبدالهی خیلی در ارتباط و معاشرت بودم و ایشان هم معتقد بودند سرهنگ ثریای فیلم که شخصیت خانم عبدالهی است شِما و نماینده‌ای از همه مادران پشت در کمپ اشرف مانده باشد، به همین دلیل بخشی از لحظات دقیقاً تخیل نویسنده است تا به مادران دیگر هم بتوان آن را تعمیم داد. هر آنچه که اتفاق واقعی بوده و در فیلم می‌بینید با هماهنگی و اجازه سوژه مطرح شده است.

در نهایت باید بگویم که این مادران در موقعیت بغرنجی هستند، آن‌ها همیشه به من می‌گفتند که کسی ما را دوست ندارد. آن‌ها فرزندانی را از دست داده‌اند که به امید زندگی بهتر از کشور رفته‌اند و فریب خورده و در دام این فرقه گرفتار شده‌اند. کسانی که تصور می‌کردند به آلمان یا کشوری اروپایی می‌روند اما بعد از مدتی متوجه شدند که در عراق و در کمپ اشرف هستند و به آن‌ها مدام وعده داده می‌شود که چند وقت بعد آن‌ها را به کشوری اروپایی می‌برند و این اتفاق هیچگاه رخ نمی‌دهد و همیشه در همین کمپ هستند. من از مادران این افراد بارها شنیدم که می‌گفتند بچه‌های ما کارهایی کرده‌اند که کسی ما را دوست ندارد در حالیکه این افراد به خودی خود هیچ گناهی نکرده‌آند و بچه‌های این افراد هم دزدیده شده‌اند یا فریب خورده‌اند و معمولاً با شناختی کامل و دقیق از ایدئولوژی منافقین حضور در کمپ اشرف را انتخاب نکرده‌اند.

من با مادران خیلی حساسی روبرو بودم که مدام گریه می‌کردند، به لحاظ عاطفی بسیار شکننده بودند و من مدام به این فکر می‌کردم که آنچه در فیلم روایت می‌کنم به شکلی باشد که آن‌ها را نرنجاند و باعث نشود که آن‌ها از اینکه اطلاعاتی به من داده‌اند و من در فیلم مطرح کرده‌ام پشیمان شوند. به همین دلیل من در انتخاب خرده پیرنگ‌ها، اتفاقات و روایت‌ها خیلی دست به عصا عمل کردم تا بار اضافی روحی روانی برای آن‌ها نباشم.

در تلویزیونی که موسوم به «سیمای آزادی» است و متعلق به این گروه است زمانی که فیلم در جشنواره اکران شد به این فیلم پرداختند.

پیش از ساخت فیلم برای تحقیق و پژوهش و دستیابی به لحن و حس و حال منافقین ساعت‌ها «سیمای آزادی» را مشاهده کردم. در این تلویزیون شاهد هستیم که این افراد یک لحن ماشینی خیلی عجیب و غریب دارند و وقتی به «سرهنگ ثریا» پرداختند با همان لحن ماشینی به من و تولیدکنندگان فیلم القابی دادند و به جشنواره فجر حمله کردند. غیر از این رپرتاژ خبری که درباره «سرهنگ ثریا» در تلویزیونشان دیدم هیچ برخورد دیگری شاهد نبودم ولی خیلی از خانواده‌هایی که فرزندانشان در کمپ اشرف گرفتار هستند برای ساخت این فیلم از من تشکر کردند و پیام‌های محبت‌آمیزی برای من فرستادند.

از آنجا که من فیلم اولی هستم اطلاعات چندانی از شرایط اکران و معادلات آن ندارم اما آنچه که مشخص است در شرایط حاضر سینمای ایران فیلم‌هایی چون «سرهنگ ثریا» نمی‌توانند با فیلم‌های کمدی رقابت کنند. البته من این موضوع را درک می‌کنم به هر حال «سرهنگ ثریا» فیلم تلخی است که در آن شاهد اشک و ناله مادران و افرادی هستیم که نمی‌توانند عزیزانشان را ببیند و لحظات مادران سختی را شاهد هستیم و شاید کمتر کسی علاقه داشته باشد چنین فضایی را در سینما دنبال کند.

با این حال به نظر من اکران فیلم‌هایی چون «سرهنگ ثریا» در کنار فیلم‌های کمدی و دیگر آثار اجتماعی لازم است تا سبد رنگارنگی را برای سینمای ما شکل دهند.

 گفت و گو از: فریده مصطفی زاده

انتهای پیام

لینک کوتاه : https://feraghnews.ir/?p=43187