• امروز : جمعه - ۳۱ فروردین - ۱۴۰۳
  • برابر با : Friday - 19 April - 2024
سخنگوی اسبق وزارت امور خارجه ایران در گفت‌و‌گوی تفصیلی بیان کرد

آلبانی با پذیرش فرقه تروریستی رجوی وارد بازی خطرناکی شده است / «مسئول کوچه و خیابان»؛ پست‌های کاذب برای جذب اعضا! / کشورهای غربی رجوی را لکه نجس می‌دانند

  • کد خبر : 36933
  • 12 دسامبر 2022 - 11:10

رامین مهمان‌پرست سخنگوی اسبق وزارت امور خارجه جمهوری اسلامی ایران معتقد است که آلبانی با پذیرش فرقه تروریستی رجوی وارد بازی خطرناکی شده است که می تواند تبعات سنگینی برای او داشته باشد و اروپا هم اگر بخواهد به خاطر ریسکی که آلبانی کرده، خودش را درگیر این خطرات کند، اشتباه بزرگی کرده است.

به گزارش فراق، سخنگوی اسبق وزارت امور خارجه در گفت‌وگویی از خاطرات مواجهه خود با فرقه رجوی چه پیش از انقلاب و چه در دوران سخنگویی می‌گوید. این گفت‌وگو اخیرا در شماره سوم فصلنامه The Watchlist (فصلنامه تخصصی انگلیسی بنیاد هابیلیان) منتشر شده است که به طور کامل تقدیمتان می‌شود.

آقای دکتر با تشکر از فرصتی که در اختیار ما قرار دادید در ابتدا از نحوه آشنایی خود با فرقه تروریستی رجوی در سال های پیش از انقلاب بفرمایید.

مهمان‌پرست: شروع آشنایی من با این تشکیلات به دوران قبل از انقلاب بر‌می‌گردد. به دلیل اینکه در دهه ۵۰، این تشکیلات فعالیت‌های مختلفی داشت. در سال ۱۳۵۴ تعدادی از اعضای فرقه رجوی را در منطقه دردشت نارمک دستگیر کرده بودند، چون در نارمک زندگی می‌کردم، آنجا دانش‌آموز ۱۲ قدیم بودم،  از همکلاسی‌هایم ۲ سال از لحاظ سنی کوچکتر بودم، جهشی درس خوانده بودم، سال ۱۳۵۴ سال آخر دبیرستانم بود و سال بعدش در سن ۱۶ سالگی دانشجوی دانشگاه شریف بودم، با آن ذهنیتی که از این‌ها داشتم، وقتی وارد دانشگاه شدم، در دانشگاه دو مجموعه کار سیاسی می‌کردند، یکی انجمن دانشجویان مسلمان و دیگری سازمان دانشجویان مسلمان بود. انجمن دانشجویان مسلمان متعلق به فرقه رجوی بود، بچه‌های سازمان دانشجویان مسلمان کسانی بودند که با فرقه رجوی اختلاف سیاسی داشتند، بعضی از افرادی که در سازمان دانشجویان مسلمان فعالیت می‌کردند، بعدا از اعضای اصلی اصلاحات قبل از انقلاب شدند. اعضای ارشد فرقه رجوی در دانشگاه شریف درس می‌خواندند.

 اولین بحث‌هایی که اتفاق می‌افتاد اواخر ۱۳۵۶ یا ۱۳۵۷ بود، شهید بهشتی در آن موقع خیلی مورد اتهام قرارمی‌گرفت؛ مثلا می‌گفتند اسنادی در لانه جاسوسی مربوط به ایشان است و خیلی فضاسازی علیه ایشان انجام می‌شد، فضاسازی علیه سه نفر بود، آقایان: بهشتی؛ هاشمی رفسنجانی و خامنه‌ای، این‌ها سه یار انقلاب بودند، آن موقع فضاسازی علیه شهید بهشتی زیاد بود، جلسه‌ای در داشگاه صنعتی شریف برگزار شد که سه ساعت به طول انجامید. آقای رضا سیف‌اللهی که بعدا فرمانده نیروی انتظامی کل کشور شد، آن موقع دانشجوی دانشگاه شریف بود و مدیر این جلسه بود. شهید بهشتی برای مناظره با دو نفر از اعضای فرقه رجوی آن‌جا بود. یادم می‌آید که آن‌جا خیلی از بچه‌های دانشگاه به دنبال این بودند که بفهمند حرف‌هایی که درباره شهید بهشتی می‌گویند درست است یا نه؟

رفتار شهید بهشتی، جایگاه هواداران مجاهدین در میان دانشجویان را پایین می آورد

ما ردیف اول در سالن آمفی‌تئاتر دانشگاه شریف نشسته بودیم. سالن پر شده بود. دو سه صندلی آن طرفتر از ما، مریم قجر‌ عضدانلو (رجوی) نشسته بود. او هم دانشجوی دانشگاه شریف بود. در آن‌جا بحث شروع شد. چون رجوی ها مناظره را علیه آقای بهشتی راه انداخته بودند از اعضای فرقه رجوی در جلسه حضور داشتند. خیلی اتهامات زیادی را به آقای بهشتی می‌زدند. آقای بهشتی با خونسردی مطالب را گوش می‌کرد و سعی می‌کرد خیلی اخلاقی پاسخ دهد. یکی دو‌مرتبه تذکر داد که اینجا رینگ بوکس نیست؛ نیامده‌ایم که با هم جدل کنیم، نمی‌شود در عرض ۵ دقیقه، ۱۰ اتهام به من بزنید و من در عرض ۵ دقیقه بتوانم پاسخ بدهم، این شیوه غلط است، در آن جلسه نوع برخورد شهید بهشتی به قدری مؤثر بود که در پایان جلسه دو نفری که با ایشان مناظره می‌کردند و از همان ابتدا به ایشان حمله می‌کردند، خجالت می‌کشیدند که سرشان را بالا بیاورند و بخواهند به همان روش بدشان ادامه دهند.

 شخصیت آقای بهشتی این‌ها را آرام کرده بود، تأدیب شده بودند، پاسخ‌های شهید بهشتی طوری بود که بچه‌های دانشگاه که ۵۰ درصدشان با تردید آمده بودند و خیال می‌کردند که یک چیزهایی درباره شهید بهشتی وجود دارد، جلسه که تمام شد دور ایشان حلقه زدند و شعار می‌دادند «بهشتی قهرمان، امید مستضعفان» و ایشان را تا در دانشگاه بدرقه کردند. این جلسه‌ای بود که برای آقای بهشتی و بچه‌های انقلاب باعث آبرو گردید و برای فرقه رجوی که از خودشان برخورد زننده‌ای را در اذهان به وجود آورده بودند، جایگاهشان بیش از قبل در بین دانشجویان پایین آمد. از آن زمان بحث‌ها ادامه پیدا کرد، حضور من در سال ۱۳۵۵ در دانشگاه شریف که مرکز بحث‌های سیاسی بود، باعث گردید، اطلاعتم درباره جریان‌های سیاسی در آن زمان از بقیه بیشتر باشد و نسبت به این جریان هم آشنایی بیشتری داشته باشم.

 «مسئول کوچه و خیابان»؛ پست های کاذب برای جذب اعضا!

 این ماجراها هم‌زمان با تحولات جریان انقلاب اتفاق افتاد، بحث دولت موقت آقای بازرگان بود و نقشی که فرقه رجوی در آن ایام می‌خواستند بازی کنند، آن زمان مرحوم آقای طالقانی بودند، رجوی ها به دنبال شکاف بین مسئولین کشور بودند، به آقای طالقانی، پدر طالقانی می‌گفتند، می‌خواستند ایشان را در مقابل امام خمینی(ره) قرار دهند، توطئه‌های مختلفی را رجوی ها در آن زمان طراحی می‌کردند، بحث مجلس و انتخابات مجلس بود، افرادی را از اقشار مختلف جذب می‌کردند، کسانی را که سنشان کم بود، از دانشجویان و دانش‌آموزان، در سر کوچه‌ها و جاهای مختلف مجبور می‌کردند که پلاکارد‌هایی را در دستشان بگیرند، شعارهایی را بدهند، با یک کار تشکیلاتی و مسئولیت دادن‌های کاذب جذبشان می‌کردند، مثلا یک نفر را مسئول خیابان یا کوچه بن‌بست می‌گذاشتند و به او می‌گفتند که شما مسئولیت این مکان را داری، با این کارها افراد کم‌سن و سال را جذب خود می‌کردند، این وقایع تا زمان بنی‌صدر ادامه داشت.

رجوی ها وارد فاز مسلحانه می شوند!

مسائلی که بنی‌صدر با نظام پیدا کرد، در دستور کار بنی‌صدر، مخالفت‌کردن با امام خمینی (ره)، شهید بهشتی، هاشمی رفسنجانی و آیت الله خامنه‌ای بود، اختلافاتش با دولت شهید رجایی که در آن زمان شهید رجایی نخست وزیر بود و ماجرای ۱۴ اسفند۱۳۵۹ که اوج اختلافات بنی‌صدر با نظام بود، شروع شد. در این روز در دانشگاه تهران، بنی‌صدر به طرفدارانش فراخوان داد که در آنجا جمع شوند و رجوی ها آن‌جا جمع شده بودند و اجتماع را مدیریت می‌کردند، از آن طرف هم تعدادی از بچه‌هایی که معتقد به نظام بودند، آن‌جا حضور داشتند تا جلوی حرکت آن‌ها را بگیرند، درگیری شروع شد، رجوی ها بچه‌های ما را از دیوارهای چندمتری به پایین پرت می‌کردند، اتفاقاتی که آن‌جا افتاد باعث شد که اختلاف بنی‌صدر با نظام به نقطه آخر برسد، در همان ایام نیروهای مجاهدین خلق به سرکردگی مسعود رجوی پیوندشان را با بنی‌صدر اعلام کردند، دیگر مواضع کاملا شفاف و واضح شده بود، این اتفاقات ادامه داشت تا اینکه منافقین تصمیم به مبارزه مسلحانه با نظام گرفتند و درگیری‌ها به اوج خودش رسید، در این درگیری‌ها موسی خیابانی (نفر دوم منافقین) به همراه اشرف ربیعی (همسر اول مسعود رجوی) کشته شدند، منافقین خط و خطوط عملیاتی‌شان را مرتب تغییر می‌دادند، پس از فرار بنی‌صدر به همراه رجوی از ایران، تعدادی از نیروها را به عراق بردند، آن‌ها در کمپ اشرف فعالیتشان را ادامه دادند، بچه‌های انقلاب را در داخل کشور ترور و شکنجه می‌کردند، در واقع به نیروی دشمن کشور ما تبدیل شدند، منافقین نیروهایی بودند که مزدوری صدام را می‌کردند.

به دلایل واهی جان انسان‌ها را می‌گرفتند

 این اتفاقات ادامه داشت تا زمانی که بنده قصد ازدواج داشتم، در اسفندماه۱۳۶۰ منافقین یکی از افرادی را که ترور کردند شهید یعقوبی بود، ایشان مدیرعامل بانک سپه بود و جلساتی با شهید هاشمی‌نژاد، شهید لواسانی و افرادی مثل آقای ولایتی و آقای مرتضی نبوی داشت، جمعی بودند که جلساتشان قبل از انقلاب معروف به جلسه دکتری شده بود، شهید هاشمی‌نژاد هم یکی از اعضای این جلسات بود، آقای یعقوبی را در جلوی منزلش به رگبار بستند و فردی که این ترور را انجام داد عباس صحرایی نام داشت که آن زمان معروف بود، چون او بیش از ۵۰ نفر از شخصیت‌ها را ترور کرده بود، آن موقع که شهید یعقوبی به شهات رسید، من با خانواده ایشان هیچ آشنایی نداشتم، ولی مسئولیتی داشتم که می‌بایست بولتنی را درباره شهید تهیه می‌کردم برای مقامات کشور، اولین بار خودم خبر شهادت این شهید را در این بولتن آوردم، به فاصله سه، چهار ماه از شهادت ایشان، دوستانم دختر ایشان را به من برای بحث ازدواج معرفی کردند، پس از چند جلسه‌ای که رفتیم و با خانواده شهید یعقوبی آشنا شدیم، این آشنایی به ازدواج ختم شد و من از نزدیک با خانواده شهید و مشکلاتی که بعد از ترور این خانواده داشتند، بیشتر آشنا شدم.

 جنایاتی را که منافقین انجام دادند، جنایات کور بود، منافقین به دلایل واهی جان انسان‌ها را می‌گرفتند، کسبه و بازاری‌هایی که فقط ابراز علاقه به انقلاب می‌کردند یا علاقه‌ای به شهید بهشتی، آقای خامنه‌ای و شهید هاشمی‌نژاد داشتند و عکس‌های این‌ها را در مغازه‌شان می‌زدند، آن‌ها را ترور می‌کردند، گاهی اوقات شخصی را اشتباهی ترور می‌کردند، فقط روی ظواهر اقدام می‌کردند. در ایام تعطیلی دانشگاه به دلیل انقلاب فرهنگی، من در آموزش و پرورش در مدرسه‌ای در میدان توحید تدریس می‌کردم، که در آن ایام ترورهایی در اطرافمان اتفاق می‌افتاد، روز به روز جنایات منافقین کورتر و وقیحانه‌تر علیه مردم صورت می‌گرفت، یکی از منفورترین گروه‌های سیاسی در تاریخ کشورمان منافقین هستند.  

شما در نیویورک تجربه رو در رو شدن با فرقه رجوی را داشتید، لطفا از این تجربه بگویید؟

بله، من سخنگوی وزارت امور خارجه بودم، یک سفر را برای رفتن به مجمع عمومی سازمان ملل متحد حضور داشتم. معمولا گروه‌هایی که مخالف دولت‌ها هستند، مکانی را در اختیارشان می‌گذارند، تا این‌ها بتوانند در آن‌جا تجمع و اعتراض کنند، ولی از آن محدودیتی که پلیس نیویورک می‌گذارد نباید خارج شوند، با بلندگو، پرچم و پلاکارد می‌آیند. این ماجرا برای روزی بود که آقای احمدی‌نژاد سخنران بود و ما در مجمع عمومی حضور داشتیم، منافقین جمع شده بودند و شعار می دادند. تعدادی از مخالفان دولت سوریه هم با آن‌ها بودند.

در نیویورک زمانی که اجلاس مجمع عمومی شکل می‌گیرد، یک قواعدی برای تردد وجود دارد، خیابان‌های اصلی و فرعی شماره‌بندی دارد، خیابان‌های بزرگ از شماره یک شروع می‌شود و سازمان ملل در آن‌جا است و خیابان‌های دو، سه و چهار که به اصطلاح برای آن‌ها لایه‌های حفاظتی تعریف می‌شود، در خیابان شماره یکم هیچ ماشینی نباید تردد کند، فقط ماشین رؤسای جمهور و وزاری امور خارجه. امنیت رؤسای هیئت‌ها با حفاظت آن‌جا بود، با ماشین‌های دارای حفاظت، افراد را به داخل مجمع سازمان ملل منتقل می‌کنند، غیر از ماشین‌های حفاظت بقیه افراد در هر سطحی که باشند، معمولا از خیابان اول تا خیابان دوم پیاده رفت و آمد می‌کنند، ماشین‌های عادی نمی‌توانند رفت و آمد کنند، محلی از خیابان دوم به بعد را برای تظاهرات افراد مخالف اختصاص دادند، آن‌جا جایی بود که با بلندگو و شعاردادن بتوانند صدایشان را به ساختمان سازمان ملل برسانند، زمانی که سخنرانی آقای احمدی‌نژاد تمام شد، تعداد اعضای هیئت ایرانی زیاد بود، ماشین‌های حفاظت، آقای احمدی‌نژاد را به همراه وزیر امور خارجه آقای صالحی و تعدادی وزرا و همراهان دیگر سوار کردند و ماشین‌های اسکورت حافظت تکمیل شد، لذا ما ترجیح دادیم پیاده برویم.

شارلاتانیسم به سبک فرقه رجوی

 من به اتفاق دو، سه نفر از مدیران وزارت امور خارجه بودیم، پیاده از همان خیابانی عبور کردیم که منافقین تجمع کرده بودند، چون من را شناختند، شروع به شعار و توهین علیه من کردند، یکی دو نفر از منافقین از محلی که برایشان تعیین شده بود، خارج شدند که نبایستی از آن محدوده خارج می‌شدند و به ما حمله کردند و به تدریج افراد دیگری هم به آن‌ها اضافه شد، فکر می‌کنم تعدادشان به ۱۰۰ یا ۱۵۰ نفر رسید، من را حلقه کرده بودند و توهین می‌کردند و شعار می‌دادند، اگر در کشورهای غربی اینچنین اتفاقی بیافتد، آن‌ها کسی را که اول اقدام فیزیکی می‌کند مجرم می‌شناسند، منافقین با همین اطلاعاتی که از شرایط آن‌جا داشتند، می‌خواستند کاری کنند که من روی آن‌ها دست دراز کنم، با توهین‌هایشان دنبال این بودند که من جوابشان را بدهم، زمانی که دور من حلقه زده بودند و توهین می‌کردند، حدود ۴۰، ۵۰ عدد گوشی و دوربین به طرفم بود و فیلمبرداری و عکس‌برداری می‌کردند تا بعدا علیه ما از آن استفاده کنند، بدون اینکه جوابشان را بدهم مسیرم را ادامه دادم و با کسانی که راهم را سد کرده بودند درگیر نشدم، آن‌ها می‌دیدند که من به آنها توجهی نمی‌کنم لذا جلوی من می‌ایستادند تا راهم سد شود، در آن موقعیت اگر حتی دستم را می‌گذاشتم سر شانه یکی از آن‌ها مطمئن بودم خودش را به روی زمین می‌انداخت و می‌گفت این به ما حمله کرده است و از دید پلیس آن‌جا مقصر شناخته می‌شدم، لذا من با آگاهی که داشتم در دامشان نیفتادم، برنامه‌شان این بود که من را به کوچه خلوت بکشانند تا دوربینی نصب نباشد، در جمعیت تلاش می‌کردند با زیرپایی من را به روی زمین بیندازند، این ماجرا تقریبا یک‌ربع تا بیست دقیقه به طول انجامید، پلیس‌ نیویورک آن‌جا بود ولی با آن‌ها هیچ برخوردی نمی‌کرد.

چرا پلیس آمریکا به اقدامات غیرقانونی و خرابکارانه این گروه حساسیتی نشان نمی‌دهد؟

پلیس یا دستگاه امنیتی آمریکا که درباره گروه‌های تروریستی تصمیم اتخاذ می‌کند، منافقین را که در لیست گروه‌های تروریستی بودند و قبل از انقلاب، مستشاران آمریکایی را ترور می‌کردند، به فاصله چند روز تا زمان برگزاری اجلاس مجمع عمومی سازمان ملل از لیست گروهک‌های تروریستی خارج کرد و فعالیتشان را آزاد اعلام نمود، با این اقدام معلوم می‌شود که منافقین تحت حمایت دولت آمریکا هستند، آن‌ها همچنین تحت حمایت اروپایی‌ها هستند، چند بار به پلیس تذکر دادیم که این‌ها مزاحم ما هستند، جلوی راه ما را می‌گیرند، ولی پلیس با بی‌تفاوتی هیچ اقدامی نکرد، تا اینکه در سر چهارراهی‌ ماشین پلیسی را دیدم و درب ماشین را باز کردم و داخلش نشستم، هنگامی که منافقین دور ماشین پلیس را گرفتند، پلیس‌ها، منافقین را از ماشین دور کردند و مجبور شدند از ما حفاظت کنند، به من گفتند شما داخل ماشین بمانید تا ماشین مخصوص برسد.

رفتار بی ادبانه مزدوران رجوی در نیویورک مورد انتقاد همه قرار گرفت

 بعد از گذشت چند دقیقه، ماشین ضدگلوله‌ای از تیم امنیتی‌شان آمد و ما را سوار کرد و به هتل رساند، هنگامی که در هتل بودیم، بعد از چند دقیقه، رئیس پلیس نیویورک به هتل آمد و از من عذرخواهی کرد، به او گفتم که امنیت میهمانان با شما است و همکاران شما با اینکه می‌دیدند آن‌ها از محلی که برای ابراز مخالفتشان هم بود خارج شده‌اند و به ما حمله کردند، با این وجود هیچ اقدامی نکردند، او فقط عذرخواهی می‌کرد و می‌گفت اگر قصد شکایت دارید، می‌توانید شکایت کنید، شاید این شکایت هم به نتیجه‌ای نمی‌رسید، ما در آن‌ ماجرا به دنبال این بودیم که چهره منافقین را در آن‌جا آشکار کنیم و همچنین حمایت دولت آمریکا و پلیس از آن‌ها هم  شفاف‌ شود. خوشبختانه با آن‌همه توهین و فحاشی برخوردم طوری نبود که از آن سوء‌استفاده شود، رفتار ما و در مقابل رفتار بد منافقین، وضعیت بسیار بدی را برای منافقین ایجاد کرد و برگی برنده به خاطر رفتار مؤدبانه ما برای هیئت ایرانی شد. فردای آن روز، رسانه‌هایشان عکس آن وقایع را منتشر کرده بودند و دولت آمریکا را زیر سؤال برده بودند که چرا حفاظتی از میهمانان ایرانی انجام نداده است، روز بعد برنامه‌ای در یکی از شبکه‌های ماهواره‌ای ایرانی‌ مخالف نظام پخش گردید که به شدت نسبت به رفتار بد منافقین انتقاد شد، در آن برنامه با کلمات خیلی تندی به آن‌ها می‌گفتند که مهمان‌پرست سخنگوی وزارت امور خارجه ایران است؛ حتی اگر رفتار سیاسی مهمان‌پرست را قبول ندارید، حق نداشتید با او اینگونه رفتاری را داشته باشید، گفته بودند او با شما چه رفتاری کرد، رفتار اخلاقی محترمانه داشت ولی شما وحشی‌گری کردید و مردم ایران قضاوت می‌کنند، شما که ادعا دارید ایران را می خواهید اداره کنید، با این وحشی‌گری‌ها می خواهید اداره کنید؟ در آن ماجرا خیلی به ضرر خودشان شد و چهره‌شان خیلی مخدوش شد.

با توجه به رفتار خشن فرقه رجوی که خودتان هم با این رفتار مواجه شدید، این رفتار فرقه رجوی چیز جدیدی نیست و شما هم تجربه مواجه با آن را در نیویورک داشتید، آنها در برهه‌ای همزمان به ۱۱ سفارتخانه ایران در کشورهای مختلف حمله کردند، این گونه رفتارهای فرقه رجوی برای کشورها قابل پیش‌بینی است. برخورد دولت‌های میزبان با رفتارهای خشونت‌آمیز این گروهک را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

 ما مشکلی که با دنیای غرب داریم، این است که خیلی از واژه‌های زیبایی که در سطح روابط بین‌الملل مطرح است، از آن به عنوان یک اهرم فشار یا وسیله و ابزار برای رسیدن به اهدافشان استفاده می‌کنند، فرض کنید نسبت به حقوق بشر که خیلی کلمه زیبایی می‌باشد، حقوق بشر برای آن‌ها در جای مختلف معنای مختلفی دارد، مثلا اگر افرادی در فلسطین، یمن، عراق و کشورهای مختلف کشته شوند، هیچ مشکلی نیست و این‌ را جزو حقوق حاکمان آن رژیمی می‌دانند که این جنایات را مرتکب می‌شوند، ولی اگر در یک کشور غربی، حقی از کسی ضایع شود و او اعتراض کند که چرا حقوقش زیر پا گذاشته شده است، آن را خلاف همه چیز می‌دانند، مثلا در برخی از کشورهای غربی خانم ها نمی‌توانند از حجاب خودشان دفاع کنند، در آن‌جا حقوق بشر نادیده گرفته می‌شود، می‌گویند اینجا یک قواعد دارد و باید قواعد رعایت شود، ولی اگر همین اتفاق در جای دیگری، در فرهنگ کشور دیگری، در اعتقادات کشور دیگری باشد و بخواهد یک چهارچوبی را ارائه دهد، خلاف آزادی و خلاف حقوق بشر است.

بحث دموکراسی همینگونه است، در کشور ما انتخابات مختلف صورت می‌گیرد، تقریبا به صورت میانگین هر سال انتخاباتی سراسری داریم با این وجود ما را متهم می‌کنند که در کشورتان دموکراسی نیست، در عربستان از تاریخ تأسیسش تا الان هیچ انتخاباتی برگزار نشده است، آن‌جا می‌شود دوست کشورهای غربی و هیچ مشکلی با دموکراسی ندارد، مسئله آزادی هم اینگونه است، کشور ما در فعالیت‌های هسته‌ای می‌خواهد از دانش هسته‌ای برای پیشرفت کشورش استفاده کند ولی آن‌ها می‌گویند ما باید مراقب شما باشیم تا انحرافی از فعالیت‌های صلح‌آمیز هسته‌ای نداشته باشید و کسانی که داورند و این حرف‌ها را می‌زنند، سلاح هسته‌ای دارند و کشورها را با آن تهدید می‌کنند. آمریکایی‌ها نیمی از سلاح هسته‌ای دنیا را دارند و تنها کشوری است که از سلاح هسته‌ای استفاده کرد و چند صد‌هزار نفر از مردم ژاپن را از بین برد.

غرب از گروهی که ۱۷۰۰۰ نفر را ترور کرده حمایت می کند/ از منافقین برای زد و بند سیاسی علیه ایران استفاده می کنند

 بحث تروریسم و مقابله با تروریسم همینگونه می‌باشد، اگر مردم لبنان بخواهند از کشورشان دفاع کنند و جلوی تجاوز رژیم صهیونیستی بایستند، به حزب‌الله لبنان تروریست می‌گویند، ولی منافقینی را که ۱۷۰۰۰ نفر از مردم ایران را ترور کردند را در حمایت خودشان قرار می‌دهند، در قاموس هیچ کشوری که جایگاهی در بحث وطن‌پرستی، انسانیت و اخلاق داشته باشد نیست که عده‌ای در زمان جنگ با دشمن خارجی علیه ملت خودشان بجنگند، ولی منافقین اینگونه به کشورشان خیانت کردند و در این زمینه پرونده سیاهی دارند با وجود این اسناد ضدحقوق بشری، کشورهای غربی به این‌ها اجازه فعالیت می‌دهند و نامشان را از آن دایره تروریسم خارج کردند، واژه‌هایی را که آن‌ها استفاده می‌کنند، واقعی نیست، این واژه‌ها به عنوان ابزار دست، هر جا که لازم باشد، استفاده می‌کنند، اینکه چرا علی‌رغم این همه رفتارهای خشونت‌آمیز به این‌ها اجازه فعالیت می‌دهند، برای این است که همه رفتارهایشان سیاسی است و کلماتی را که به کار می‌بندند برای رسیدن به اهداف خودشان است، در هیچ جای دنیا به جنایات منافقین رسیدگی نمی‌شود و حتی از آن‌ها برای زد و بندهای سیاسی و اهرم فشار به جمهوری اسلامی ایران استفاده می‌شود.

بنیاد هابیلیان در مقابل دادگاه حمید نوری در سوئد نمایشگاهی درباره تاریخ اقدامات تروریستی فرقه رجوی برگزار کرد که با واکنش شدید این گروهک مواجه شد، به شکلی‌که با چاقو، بنر و پوسترهای نمایشگاه را از بین بردند و دست به اعمال وحشیانه زدند. متأسفانه پلیس سوئد در برخورد با آن‌ها تعلل کرد. انگیزه فرقه رجوی را از این اقداماتی که باعث می شود چهره شان را سیاه‌‎تر و خراب‌تر کند چگونه ارزیابی می‌کنید؟

 زمانی جریانی سیاسی‌ با اتکاء به مردم خودش، فعالیت‌هایی را دنبال می‌کند و امید دارد که مثلا  پیروز شود یا با سرنگونی یک حکومت بتواند حکومت را در دست بگیرد، همه رفتارش باید بر مبنای علاقه مردم، گرایش مردم به حرف‌های آن‌ها، چهارچوب فکری‌شان و برنامه‌های سیاسی و اقتصادی‌شان باشد، اگر جریان سیاسی‌ای می خواهد کار کند و هیچ پایگاهی در بین مردم خودش نداشته باشد، سراغ مراکز قدرت می‌رود، بودجه‌اش را از آن‌ها می‌گیرد، حمایت سیاسی‌اش را از آن‌ها می‌گیرد، بستر فعالیت‌های سیاسی‌اش را آن‌ها فراهم می‌کنند.

منافقین زمانی می‌خواهند حرکتی را ساماندهی کنند، مثلا وزیر سابق امور خارجه آمریکا که رئیس سازمان جاسوسی آمریکا بود در مجلس منافقین سخنرانی علیه ما می‌کند، یا فردی که خیلی تند است و تندی‌اش طوری است که در آمریکا آن‌هایی که او را می‌شناسند، از دایره عقل و منطق او را به دور می‌دانند، به اسم آقای جان بولتون، این آدم هم‌پیمان این گروهک تروریستی می‌شود، زمانی که منافقین برای بزرگ کردن خودشان از این چهره‌ها استفاده می‌کنند و از بودجه آن‌ها بهره می‌ببرند، مشخص می‌شود که این‌ها یک سازمان ابزار دست قدرت‌ها هستند، پایگاه مردمی ندارند و دیگر به آن چهارچوب‌های رفتاری مردم و افکار عمومی اعتقادی ندارند، چون برایشان مهم نیست، ولی اگر قرار بود منافقین کار مردمی‌ای انجام دهند طبیعتا نباید وارد بحث‌هایی می‌شدند که از دید افکار عمومی این رفتار‌ها، رفتار درستی نیست، چهارچوب منطقی ندارد، نشان‌دهنده یک نوع وحشی‌گری است ولی چون‌که می‌دانند مردم به آن‌ها اعتقادی ندارند و قبولشان ندارند، فقط با فشار‌های سیاسی دولت‌های غربی و رژیم صهیونیستی، پول و امکانات آن‌ها فعالیت می‌کنند و نگران این جور مسائل نیستند و هر رفتار زشتی را مرتکب می‌شوند، البته این را نمی‌دانم که منافقین دقت می‌کنند یا نه؟! که دنیای غرب از این نوع تشکل‌ها و جریان‌ها به عنوان یک وسیله استفاده می‌کنند، هنگامی‌که احساس کنند که دیگر این‌ها نمی‌توانند کمکشان کنند و به دردشان بخورند، همه این‌ها را به زباله‌دان خواهند انداخت.

می دانیم که انتقال فرقه رجوی از عراق به آلبانی با حمایت آمریکا صورت گرفت، در واقع آمریکا بود که در نهایت و پس از ناتوانی گسترده در اقناع یا تطمیع سایر کشورها، این کشور را انتخاب کرد و حتی از لحاظ بودجه‌ای هم آن‌ها را پشتیبانی کرد. از جنابعالی دو پرسش داریم، اول اینکه انگیزه آمریکا از انتخاب آلبانی چه بود؟ و دوم انگیزه آلبانی برای پذیرفتن این فرقه تروریستی به درخواست آمریکا چه بود؟

 بعد از اینکه منافقین احساس کردند که در عراق جایگاه امنی ندارند و مردم و دولت عراق مخالف حضور آن‌ها در این کشور هستند و بعد از اینکه منافقین خسارت‌های زیادی را دیدند و افراد زیادی را در پادگان اشرف از دست دادند، تصمیم آمریکایی‌ها این بود که این‌ها را جابه‌جا کنند، و به نقاط مختلفی انتقال دهند، هیچ کشوری حاضر نشد این‌ها را بپذیرد، اگر یک جریان سیاسی سالمی باشد و آینده‌دار باشد، اصولا کشورهای دیگر از آن‌ها استقبال می‌کنند، مثل اینکه دارند برای حکومت‌های بعدی در این کشور سرمایه‌گذاری می‌کنند، زمانی که در عراق صدام حاکم بود و خیلی از چهره‌های سیاسی مبارز به ایران پناه آورده بودند، آن‌ها از اینکه پیش ما بودند و امنیت داشتند، خوشحال بودند و ما هم به خاطر مسائل انسانی کمکشان می‌کردیم و ایران را به محلی امن برای پناه افراد آواره قرار دادیم و بعد از اینکه دولت مردمی در عراق روی کار آمد، همین دوستانی که در ایران بودند، مسئولیت‌های مختلف در عراق گرفتند، چون پایگاه مردمی داشتند، الان هم رابطه خوبی با ما دارند و ما در سخت‌ترین شرایط در کنارشان بودیم.

کشورهای غربی فرقه رجوی را لکه نجس می دانند بنابراین حاضر به پذیرششان نبودند

 اگر کشورهای غربی نسبت به منافقین چنین دیدی داشتند، حتما بر سر پناهندگی این‌ها بین کشورها دعوا بود، اگر اینطوری بود آن‌ها با خودشان می‌گفتند چون دو روز دیگر این‌ها اداره کشور خیلی مهمی را در خلیج فارس و خاورمیانه به عهده می‌گیرند باید از الان یک رابط خوبی با این‌ها داشته باشیم، ولی دلیلش چه بود که هیچ کشوری حاضر نشد این‌ها را بپذیرد؟ و این‌ها مثل یک لکه نجس هستند که کشورهای دیگر خودشان را از این ها دور می‌کنند و دنبال دردسر نمی‌گردند، حالا چرا آلبانی پذیرفت؟ به نظر می‌رسد آلبانی چون در یک منطقه در اروپا قرار گرفته است و به خاطر گذشته‌اش نسبت به کشورهای دیگر از لحاظ پیشرفت خیلی عقب مانده است، مشکلات جدی دارد و باید به کمک‌های کشورهای غربی امیدوار باشد، کشوری که از لحاظ سیاسی، اقتصادی و اجتماعی در محدودیت قرار می‌گیرد و احتیاج به کمک دیگران پیدا می‌کند، در قبال یک سری کمک‌ها حاضر می‌شود، مسائل مختلف سیاسی‌ای که آن‌ها تحمیل می‌کنند را بپذیرد.

پذیرش منافقین، برای آلبانی مشکلات جدی به وجود می آورد

 دلیل اصلی آلبانی برای پذیرفتن منافقین این بود که کشورهای غربی با او معامله کردند و در ازای این، یک سری کمک‌ها و حمایت‌ها از آن‌ها خواستند که البته برای کشور آلبانی حتما یک نقطه منفی است و حتما مشکلات جدی برای آن‌ها به وجود می‌آید، در بحث‌های سیاسی  نقطه‌ای آبرومندی نیست که بخواهند آن را جایی مطرح کنند، تنها دلیلش فشارهای آمریکا و کشورهای غربی بوده است، به دلیل ضعفی که کشور آلبانی دارد و کمک‌ها و وعده‌هایی که دولت‌های غربی به او دادند زیر بار این قضیه رفت.

پذیرش فرقه رجوی برای آلبانی دستاورد خوشایندی نخواهد داشت و تبعاتی برای آن‌ها دارد، یکی از تبعات این است که آلبانی سال‌ها درخواست دارد که عضو اتحادیه اروپا شود ولی هنوز این موفقیت حاصل نشده است، آیا حضور این سازمان تروریستی در این کشور می‌تواند مانعی جدی برای پیوستن این کشور به اتحادیه اروپا شود؟ 

 کشورهایی که عضو اتحادیه اروپا هستند، برای اینکه عضو جدیدی به آن‌ها اضافه شود، دنبال منافع ملی خودشان هستند، اگر احساس کنند عضو جدیدی برای آن‌ها دردسر به دنبال دارد طبیعتا یا علنی می‌گویند یا بهانه‌های مختلفی می‌آورند و مانع این پیوستن می‌شوند، فکر کنید که چرا با پیوستن ترکیه به اتحادیه اروپا مخالفند، با این‌که ترکیه عضو ناتو است و با خیلی از سیاست‌های آن‌ها همراه می‌باشد ولی اگر ترکیه عضو اتحادیه اروپا شود، یک کشور اسلامی با مردمی که گرایش به اسلام دارند و اگر بخواهد در اتحادیه نقطه نظرات خودش را دنبال کند، در آینده منافع آن‌ها را تهدید می‌کند، امروزه بحث اوکراین که اتفاق افتاده است، اوکراین دنبال عضویت در اتحادیه اروپا می‌باشد، چرا اروپایی‌ها موافقت نمی‌کردند، برای اینکه احساس می‌کردند ممکن است اوکراین برای آن‌ها دردسر درست کند، به خاطر نوع سیاست‌هایی که اوکراین دنبال می‌کرد و حساسیت‌هایی که روسیه نسبت به اوکراین داشت و این درگیری‌ای که به وجود آمده است، همه می‌دانند که اگر اوکراین عضو اتحادیه اروپا بود، همه اروپا درگیر می‌شدند، چرا ناتو حاضر نیست مستقیما وارد کمک به اوکراین شود، برای اینکه اگر بخواهد این کار را انجام دهد، یعنی درگیری مستقیم با روسیه، پس کشورهای عضو اتحادیه اروپا برای پذیرش اعضای جدید خیلی سخت‌گیری می‌کنند که برای آینده آن‌ها تبعات منفی نداشته باشد.

اروپا برای بازی خطرناک آلبانی، خود را به دردسر نمی اندازد

 آلبانی به لحاظ سیاسی و اقتصادی فاصله زیادی با کشورهای پیشرفته اروپایی دارد و از طرف دیگر وارد یک بازی خطرناک سیاسی‌ای شده است که به یک جریان تروریستی که علنا علیه یک دولت رسمی فعالیت می‌کند به آن‌ها در کشورش پایگاه داده است و این پایگاه دادن، تبعات خیلی بزرگ و سنگینی را می‌تواند برای او داشته باشد، چرا باید اتحادیه اروپا، آلبانی را بپذیرند؟ او برای آن‌ها دردسرساز می‌شود و اروپا اگر بخواهد به خاطر ریسکی که آلبانی کرد، خودش را درگیر این خطرات کند، اشتباه بزرگی کرده است، به همین خاطر بعید می‌دانم که با این سیاست‌های دولت آلبانی در آینده‌ای نزدیک عضو اتحادیه اروپا شوند.

غیر از تجربه‌ای که با منافقین در نیویورک داشتید، آیا در زمانی که در دستگاه دیپلماسی کشور بودید و به کشورهای مختلف سفر ‌کردید برخورد دیگری با منافقین داشتید؟  

مدل‌های مختلفی ممکن است باشد، در کشورهای مختلف فرق می‌کند، بعضی مواقع می‌خواهید اجلاسی را شرکت کنید، منافقین سعی می‌کنند برایتان مزاحمت ایجاد کنند، مثلا مقر اتحادیه اروپا در بروکسل است، سفر مقامات در بروکسل که انجام می‌شود، آن‌جا منافقین سعی می‌کنند تعرضی به هیئت ایرانی کنند یا جلسه را در محل اجلاس بهم بزنند، توهین کنند، در بعضی از این سفرهایی که ما با مقامات می‌رفتیم، به عنوان سخنگوی وزارت امور خارجه همراهشان بودم، شاهد صحنه‌هایی از برخورد آن‌ها بودیم، ولی در محل‌هایی که من به عنوان سفیر بودم موردی را ندیدم، یعنی در آن‌جا جایگاهی نداشتند، مثلا اعلام می‌کردند گروهی مخالف حکومت ایران می‌خواهند تظاهرات کنند، سپس وزارت امور خارجه آن کشور به ما اطلاع می‌داد، آمار تعدادشان و زمان برگزاری تجمع اعتراضی را می‌گفت، حتما می‌بایست خود پلیس، حفاظت سفارت را بر عهده می‌گرفت، یک بار در زمانی که من در لهستان بودم گفتند یک گروهی می‌خواهند بیایند و مخالفت کنند، تاریخ و زمانش را گفته بودند، گفتیم چندنفر هستند، گفتند ۲۰ نفر هستند، قرار بود با یک فاصله‌ای از سفارت بیایند و اعتراضاتشان را به صورت پلاکارد و پوستر نشان دهند، قرار بود دو ساعت تظاهرات کنند، زمانی که آمدند دیدیم ۱۲ نفر بیشتر نیستند، یک نفر ایرانی هم داخلشان نیست، نیم ساعت هم بیشتر نبودند و بعد حوصله‌شان سر رفت و رفتند، یعنی دیگر کسی از این ها استقبال نمی‌کند. 

انتهای پیام / فراق

لینک کوتاه : https://feraghnews.ir/?p=36933