• امروز : شنبه - ۱ اردیبهشت - ۱۴۰۳
  • برابر با : Saturday - 20 April - 2024

افشاگری به مناسبت برگزاری مراسم «ویلپنت» فرقه رجوی در فرانسه: وقتی به بهانه «مرغ»، عشایر عراقی را هوادار کردند

  • کد خبر : 15163
  • 02 ژوئن 2018 - 14:18

طبق سنت چند سال گذشته، باز سران فرقه رجوی ، دست به دعوت نیروئی ، اعم از ایرانی و غیر ایرانی ، سیاسی و غیر سیاسی ، از هر عقیده و مرام ، به هر قیمت ! به ویلپنت پاریس زده است .
در سیمای کذایی رجوی نیز ، مدام تبلیغ می کنند تا بلکه بتوانند عده زیادی را فریفته و با وعده هتل و غذای رایگان به ویلپنت بکشانند.

سیاق ثابت فرقه در چنین برنامه هائی ، یک روش مشخص و به غایت فریبکارانه است !
جا دارد که خاطره ای از اشرف وبرگزاری یک مراسم اینچنینی را برای خوانندگان عزیز بیان کنم :
حدودا سال ۸۳-۸۲ ( بعد از ماه مه ۲۰۰۳ بود – بعد ازسقوط صدام و خلع سلاح ما توسط نیروهای ائتلاف ) بود که در پادگان اشرف ، یک روز به ما ابلاغ کردند که برای پروژه ای ساختمانی و درست کردن سن محل سخنرانی ، می بایستی به روبروی جایگاه ، نزدیک درب اشرف برویم .

فرماندهی به نام مرضیه، یک نشست توجیهی گذاشت و با همه صفرصفر تشکیلاتی کرد که همه باید کمربند ها را محکم ببندید و در این پروژه فعالانه شرکت کنید. یک چاشنی بنام امر رهبری هم اضافه کرد که کسی جرات تقابل علنی نداشته و ساز مخالف نزند .

بلافاصله نفرات و یگان ها آماده شدند و سوار بر آیفا ، بیل و کلنگ و فرغون ها را هم برداشتیم . کار طاقت فرسا شروع شد ، تقریبا ۲۰ شبانه روز ، در گرمای بالای ۴۵  درجه ، کار بسیار سنگین فیزیکی کردیم تا سن سخنرانی ، آماده شد . یگان های مراکز دیگر هم ، هرکدام مشغول انجام بخش های دیگر کار بودند ، نور ، صدا ، تدارکات ، آشپزخانه ، آماده سازی محل غذا ، آب و شربت و …
تقریبا همه متناقض بودیم که چرا فرقه کارگر ساختمانی نمی آورد . مگر ما به قول مسعود رجوی ، افسر ارتش آزادیبخش نیستیم ؟ مگر ما آمده ایم عراق که عمله ساختمانی بشویم ؟ چرا باید کار سنگین یدی بکنیم ؟ البته دیگر قبول کرده بودیم این کار را باید انجام دهیم ، اما کارگر ساختمانی ۷ ساعت کار می کند و بعد هم می رود خانه و استراحت می کند . اما ما باید نزدیک ۱۷-۱۶ ساعت کار می کردیم و شب هم در نشست عملیات جاری فحش و ناسزا می شنیدیم که چرا امروز کار نکردیم و مفت خوری کردیم .
خلاصه این بار خودم در صحنه بودم و از نزدیک شاهد همه چیز بودم . صندلی ها چیده شد ، همه آماده سازی ها انجام شد ، نور و تصویر و صدا هم چک شد .
این هم ویلپنت آن زمان بود . همه چیز یکسان و شبیه است . اصولا آنها روش دیگری بلد نیستند . فقط یک اسلوب خاص را هر بار در مراسم هایشان تکرار می کنند .
تصمیم گرفتم  این بار به دقت تعداد صندلی های چیده شده را بشمارم و با اخبار و آمار اعلامی از سیما و نشریه و بولتن های فرقه  مقایسه کنم .
پیشاپیش از شناختی که از سازمان و فریب کاری هایش داشتم ، نتیجه را می دانستم ، اما این بار می خواستم منصفانه و عینی ، قضیه را دنبال و همه چیز را چک کنم .
تقریبا نزدیک ۵۰ -۴۵ ردیف ۳۲ تائی صندلی چیده بودیم . یعنی حدود ۱۶۰۰-۱۵۰۰ صندلی .
روز مراسم نزدیک شد ، از صحبت های مسئولین متوجه شدیم که قرار است عشایر عراقی از فرقه حمایت کنند و خواستار ماندن ما در عراق ، طاعون زده و تحریم شده بشوند .
صبح روز موعود ، از حوالی ساعت ۱۱ به بعد ، اتوبوس ها و مینی بوس ها و تاکسی های فراوانی از درب اشرف وارد شدند ، که داخل آنها اکثرا تا نصفه بیشتر پر نبود . زن و مرد و بچه ، از پیر و جوان ، پیاده می شدند و یکراست سراغ تانکرهای شربت و آب و چائی می رفتند .
همه در لحظه پیاده شدن می پرسیدند : « وین دجاج ؟ » ، «وین دجاج ؟»
از فرماندهم پرسیدم ، این ها چه می گویند ؟ جواب داد : وین یعنی : کجا  و دجاج یعنی مرغ . سئوال می کنند که کجا مرغ و غذا سرو می کنند  و اضافه کرد ، می دانی همه این ها سال ها درتحریم بودند و زیاد غذای خوب مثل ما نخوردند .
اکثرا با دمپائی و شلوار های خانگی آمده بودند که بعدا متوجه شدم، فقر و گرسنگی آنها را به امید خوردن یک شکم سیر به قرارگاه ما کشانده است واز اصل قضیه خبر ندارند که موضوع چیست ؟ اکثرا هم اطلاعاتی مکفی از ما و فرقه نداشتند .
چند سخنران عرب از پشت میکروفن بالای سن ، سخنرانی می کردند که اصلا کسی گوش نمی کرد. اصلا هم ردیف های انتهائی صندلی ها پر نشد . فقط حدودا ۶۰ درصد صندلی ها پر شده بود. یعنی حدودا ۹۶۰ نفر در بهترین حالت آمده بودند. ما و بچه های دیگر قرارگاه ها ، صندلی های عقب را پر کرده بودیم و پرچم های زیادی را باید به فرموده، در دست تکان می دادیم. دوربین ها هم مدام فیلم و عکس می گرفتند و در گوشه و کنار مصاحبه هائی می گرفتند. به دقت همه چیز را رصد می کردم. اثری از هواداری و طرفداری از فرقه را مطلقا از طرف مدعوین نمی دیدم .
چند سخنرانی که تمام شد همه جمعیت به سمت غذاها هجوم بردند . بطوریکه نظم و نظام ما هم به هم ریخت . به هر ترتیبی بود قضیه را فیصله و جمع و جور کردیم .
تحت اقدامات امنیتی فراوان ، از ترس فرار نیروهای سازمان ، عراقی ها از گیت های متعدد و مخصوص فرقه به بیرون هدایت شدند .
یک دو روز هم طول کشید همه چیز را جمع کردیم و  به قرارگاه برگشتیم . اخبار شب سیما ، شروع به انعکاس مراسم کرد . طوری ماهرانه فیلم ها را مونتاژ کرده بودند که اگر خودم آنجا نبودم ، فضاسازی های دروغین سازمان باورم می شد ، در اخبار گفته شد که دهها هزار عراقی با حضور در قرارگاه اشرف و امضای طوماری خواستار ماندن فرقه در عراق شدند و حمایت خود را از فرقه اعلام کردند.

از شنیدن آمدن دهها هزار نفر عراقی به قرارگاه حسابی شوکه شدم ، حساب همه چیز برایم روشن شد . در هر مراسم سعی می شد که از ابتدا تا انتهای مراسم از نیروهای یک قرارگاه استفاده شود ، برای همین هم بچه های قرارگاههای دیگر خبری موثق از تعداد آماروقضیه دجاج نداشتند .
کاملا متوجه شدم که مراسم های دیگر سازمان نیز، چگونه بوده و از چه کیفیت و کمیتی برخوردار است .
همه چیز فرقه دروغ و فریب است . به همه دروغ می گویند .
در نشست هفتگی قرارگاه ، همه بچه ها با تقلیدی کورکورانه از فرماندهان ، به ترتیب پشت میکروفن آمده و از گستردگی و شکوه مراسم تعریف و تمجید می کردند . جالب اینکه همه به خودشان هم دروغ می گفتند .
هر چقدر سعی کردم پشت میکروفن رفته و بگویم که چرا همه دارند دروغ می گویند، از ترس جرات نکردم، می ترسیدم دوباره به زندان انفرادی برگردانده شوم . خیلی از بچه های دیگر هم لایه ام هم همینطور بودند ودر تعجب ، سکوت اختیار کرده بودند . بالاخره یک نفر از جمع این تناقض تعداد بالای اعلام شده از طرف سیمای آزادی را بصورت خیلی حساب شده مطرح کرد . سکوت عجیبی برای چند ثانیه نشست را فرا گرفت . انگار یک نفر در قرون وسطی از کروی بودن کره زمین ، صحبت می کرد. همه نگاه ها به سمت مسئول نشست دوخته شد که چه می گوید ؟ فرمانده قرارگاه ،  مرضیه گفت : اول تو بگو ببینم که طرف ما هستی یا ایران ؟ حرفهای تو شبیه یک پاسدار است تا مجاهد خلق . گیریم که ما آمار را چند نفر هم زیاد اعلام کردیم . تو چرا ناراحتی ؟ به جمع اشاره کرد و گفت نمی دانم این بی غیرت ها چرا ساکت نشستند و به تو فرصت دادند که در این قرارگاه صحبت کنی، انگار به جمع فرمان حمله عملیات جنگی صادر شد، تعدادی معلوم الحال به سمت میکروفن حمله ای برق آسا کردند و شروع به فحاشی و ناسزا گفتن به فرد سئوال کننده کردند. آن نفرهم تا می خواست صحبت کند و سئوال خودش را یک جوری ماست مالی کند ، همه می گفتند ، خفه شو مزدور، کثافت، پاسدار
بالاخره نشست اف جی (فرمانده قرارگاه )هم تمام شد . بله ، سازمانی که گفته می شد ، سردر آن تابلوی صداقت و فداست . این بود .
حال خواننده خودش قضاوت کند که قضیه ویلپنت های فرمایشی امروز فرقه چیست ؟
یک نمونه عینی از برگزارکردن مراسم ، توسط سازمان را که از نزدیک شاهد آن بودم ، با صداقت کامل بیان کردم.

نوشته فرید

انتهای پیام / انجمن نجات مرکز آذربایجان شرقی

 

 

لینک کوتاه : https://feraghnews.ir/?p=15163