• امروز : پنج شنبه - ۳۰ فروردین - ۱۴۰۳
  • برابر با : Thursday - 18 April - 2024

مالک بیت مشعل، یکی از جدا شده های اخیر فرقه رجوی: هدف فرقه این است که جدا شده ها زیر فشار بروند تا از آلبانی فرار کنند / کار این فرقه کشتن ذهن و قلب انسانهاست

  • کد خبر : 12940
  • 28 ژانویه 2018 - 13:45

 مالک بیت مشعل معروف به جهاد  پس از اعلام جدایی از فرقۀ رجوی در آلبانی گفت و گویی با انجمن فریاد آزادی انجام داد.

به گزارش پایگاه خبری- تحلیلی فراق متن این گفت و گو به شرح زیر است:

سلام، دوست عزیزمان آقای مالک بیت مشعل ضمن تبریک آزادی و رهایی تان از فرقۀ رجوی، لطفا مختصری خودتان را معرفی کنید و بگویید کی به فرقه رجوی پیوستید وسابقه تان در فرقه چه بوده وکی و چگونه از فرقه جدا شدید؟

من مالک بیت مشعل از اهواز هستم. از سال ۱۳۸۱ به مدت ۱۵ سال در فرقۀ رجوی بودم ودرسال ۱۳۹۶ در آلبانی از آن فرقه جدا شدم.

لطفا مختصری از دلایل جدایی خودتان از فرقۀ رجوی را بیان کنید.

سردروغهایی که بعدا فهمیدم یعنی در رابطه با ضوابط جدید آنها که می خواستند مثل لیبرتی واشرف زندان دیگری به اسم اشرف ۳ درست کنند با سران فرقه درافتادم تا اینکه درعید سال ۹۶ و صبح فردای تحویل سال گفتند شما عضوها نشست دارید. من هم فرمان ناپذیری کرده وبه آن نشست چهار روزه نمی رفتم یعنی به هیچ نشستی نمی رفتم. تا روز چهارم فرورین شد که من به نشست رفتم. در همان روز که وارد نشست شدم کاغذی به عنوان اخراج جلوی من گذاشتند.

ممکن است مقداری از مشکلاتی را که شما در فرقه با آنها مواجه بودید، چه از لحاظ روحی وچه از لحاظ جسمی توضیح دهید؟

در یک کلام علاوه بر تمامی جنگهایی که داشتم می بایست جنگ با تشکیلات را تحمل می کردم وشرایط ودروغهای آنها را باید تحمل می کردم. آنها فقط یک کار را می گذاشتند من انجام بدهم و آن این است که باید تحمل می کردم! کنم. سر ضوابطی که مسئولین بالا قاف داده نقض کرده بودند برای ما نشست گذاشته می شد و به ما می گفتند که شما مسئول آن هستند و به اصطلاح باید خودتان را در این مورد بخوانید یعنی نقش خودتان را در خرابکاری فلان مسئول بگویید!در حالیکه ما هیچ نقشی نداشتیم  وکلا هیچ اعصابی و روحیه ای برای من نمانده بود . حتی صد بار دعا کردم که یک طوری بمیرم وخلاص بشوم چون جایی گیرکرده بودم که  از هیچ چیز خبر نداشتم و فقط ضوابط بود و دیگر هیچ. روزهای تکراری سپری می شد وهمه چیزرا از دست داده بودم. همیشه به ذهنم می زد که خودم را بکشم و همین اعصابم را خراب می کرد چون نیازی به زنده ماندن نمی دیدم. انواع کارهای بیگاری از ما می کشیدند که اسم آن را هم تعهد می گذاشتند وما باید مثل لودرشب تا صبح تا می دویدیم و کار می کردیم و می گفتند بدویم وکارکنیم که بعدا به ما گفته شود آفرین به تعهد خودتان رسیدید ومریم ومسعود خوشحال می شن!! شما بحث آنها را اثبات کردید! علاوه بر آن هوای گرم عراق در اشرف و لیبرتی ونبودن سرمایش امان از ما می برید به طوریکه ظهرها نمی تونستیم بخوابیم بویژه که در لیبرتی همه کولر آبی روشن میکردند که بدتر بود. به  بهانه اینکه سوخت نیست نمی گذاشتند کولر گازی روشن کنیم واگر روشن می کردیم از قسمت اصلی برق رسانی برق را قطع میکردند. آنها از تلویزیون وکامپیوترداخلی که به اصطلاح شبکه درست کرده بودند برای سرگرم کردن نفرات با بازی های جنگی استفاده می کردند. از همۀ وسایل ارتباطی با بیرون محروم بودیم ومجبور بودیم که باهمان که به ما می دادند بسازیم وکاری نمی شد کرد. علاوه بر آنها نشستها که مستمر بوده  بیشتر کلافه ام کرده بود همه اش حرفهای تکراری ودروغهایی همیشگی مثلا بحث ایدئولوژی هست یک مرتبه میشد سیاسی و بحث اوضاع رژیم که تا  آخر نشست بحث همین می شد و همان حرف هایی بود که سالیان سال برایمان تکرار می کردند و اگر هم کسی می خواست حرفی بزند باید در جهت تأیید آن حرفها می بود و او را تشویق می کردند و می گفتند بلند شوید موضع بگیرید که منظورشان فقط موضع موافق بود معلوم بود که کسی موضع مخالف نمی تواند بگیرد و نمی گرفتند چون فورا انواع برچسبها به او می زدند و آخر هم معلوم نبود چه بر سرش می آوردند واگرموضع نمی گرفتی یعنی اصلا حرفی نمی زدی انتقاد می کردند که چرا حرف نمی زنی؟ موضع گرفتن این نبود که نقطه نظر خودت را بیان کنی .بلکه باید گفته های پوشال انها را طوطی وار تکرار می کردی . اکثرا نفرات بخاطر فشارهای روحی در اشرف و لیبرتی که از طرف مسئولین وارد میشد داشتند روانی میشدند وراهی نداشتند و مشخصا در لیبرتی همه منتظر بودند که روز انتقالشان برسد و وقتی به آلبانی منتقل شدیم گفتیم شکر خدا راه باز شد و همه از عراق بیرون آمدیم و الا در عراق همه اش زجر بود. اما وقتی به آلبانی آمدیم با گرفتاریهای زیادی مواجه شدیم . فشار ها و مشکلات چند برابر شد . از چالۀ لیبرتی در عراق درآمدیم و به چاه آلبانی افتادیم .دریک کلام دادرسی وجود ندارد. همیشه لایۀ پایین یعنی ما ها را مقصر خرابیها وبی تجربه  میدیدند، وهرچه می گفتیم و سؤال می کردیم جوابی داده نمی شد تا دیگر منصرف میشدیم. این مقداری از بدبختهایی بود که آنجا کشیدم.

الآن که بیرون آمده اید با چه مشکلاتی شما در آلبانی مواجه هستید؟

– مشکلاتی که داشتم ودارم این است که از روزی که بیرون آمده ام تا به الآن یک شب خواب راحت نداشتم چون هرماه سرپول دادن بامبول در می آوردند و هر بار به یک شیوه ای اذیت می کردند وحقوق را کش می دادند تا ده روز طول بکشد و ما را جلوی صاحبخانه ومردم آلبانی بی اعتبار می کردند وحتی صد بار آلبانیایی ها گفتند اینها پارتیزان هستند؟ یعنی اینها مجاهد و نیروهای مقاومت هستند؟ که اینطوری شما را اذیت می کنند؟ و مشکل دیگر اینکه ما با اینکه از آنها جدا شده بودیم و دیگر در تشکیلات فرقه نبودیم. باید گزارش کامل یک ماه را به آنها می دادیم که چه کار در این ماه می کردیم وآیا کلاس می رویم؟ به کدام کلاسها می رویم؟ و افراد دیگر چه کار می کنند؟ که اگر مثبت و باب دل آنها جواب می دادی یعنی جاسوسی می کردی که نفر آنها می شدی و به تو میرسیدند وسر ماه و شاید دو روز جلوتر صدات می زدند وپولت را می دادند ولی اینطور نبود مثل همیشه باید تا دهم یا نصف ماه بگذرد تا پول بدهند و کلی گرسنگی و بی پولی باید بکشی وبه هرکس می گفتیم  میگفت من دخالتی نمی توانم بکنم. به کمیساریا ورمسا در نشستهای آنها گفتیم وحتی نفراتی که پول آنها را قطع کردند شکایت کردند وکمیساریا جواب داد که مسألۀ مالی را وارد نکنید چون ما دخالت نمی کنیم. از این رو همه  ما دیدیم که اینها برای کسب اطلاعات و جاسوسی به نفرات  پول می دادند نه بابت کمک و انسانیت.

مختصری هم اگر ممکن است از جدا شده ها ومشکلات آنهادر آلبانی صحبت کنید.

مشکلات کل جدا شده ها همین فرقه می باشد که همیشه چوب لای چرخ گذاشته وهمه رادر تنگنا می گذارد و شیوه ای به کار برده که همه را به جان همدیگر انداخته وهیچ کس به هیچ کس اعتماد ندارد. یعنی بعد از این همه سال که باهم بودیم حالا به همدیگر اعتماد نداریم و هدف فرقه این است که افراد زیر فشار بروند تا از این کشور فرار کنند وهمینطورهم شد که الآن یک تعداد موفق شدند به کشورهای دیگر بروند ویک تعداد هم وضعشان نامعلوم است یعنی معلوم نیست که سرنوشت آنها چی شد و سران فرقه حتی پیشنهاد رفتن از آلبانی به نفرات می دادند که کی از این کشور می روی؟ واز من هم سوال شده سه بار هم سوال شده وگفتم به زودی فرار می کنم و بعضی ها هم به خط اعتیاد کشیده می شدند تا خودشان را از شدت درگیری ذهنی خلاص کنند والان همه ما در شرایطی بسر می بریم که هیچ هویتی  نداریم و روزهای سختی را داریم سپری می کنیم وکسی به داد ما نمی رسد ونمی دانیم باید پیش کی شکایت کنیم که اینها  که مارا آوردند آلبانی چرا ول کردند؟ وما را دراین کشور غریب به صورت افرادی بی هویت گذاشتند وعلاوه بر آن اذیت هم می کنند. این وضعیت ما می باشد که روزها وماهها وسال می گذرد وما درجای خودمان به اصطلاح درجا قدم رو می زنیم و با روحیه  بد داریم شب وروز را سپری می کنیم وحالا هم می گویند که ما خائن هستیم درحالی که می خواهند باهمین کارهایشان ما را روانی و دیوانه کنند چون ما اینجا یک سیخی هستیم در چشم آنها.لذا می خواهند زنده نمانیم یا از اینجا برویم. از این رو اذیت آنها بیشتر وپیچده تر می شود و هرماه یک فیلی هوا کرده و جنجالی به پا می کنند و همه را بهم می ریزند وکلافه می کنند.

در پایان اگر صحبتی با خوانندگان دارید بفرمایید.

در یک کلام کار فرقه یعنی مسعود ومریم رجوی این است که به خاطر بقای خودشون وفرقه شون باید دوکار انجام بدهند یکی اینکه قبل ازهرچیز باید همه چیز را از  تو بگیرند  یعنی فقط فکر کنی واحساس کنی که فقط  اینها را داری ولاغیر.

دومین کار اینها به خاطر رسیدن به هدفشون این است که عاطفه انسان  را از بین ببرند ومال خودشان بکنند وهمینطور هم شد وشده واین بلا برسرمن آمده. من از خودم حرف می زنم نه دیگران وگرنه دیگران هم مثل من هستند با تفاوت خیلی کم. وقتی که به نقطه ای رسیدی وگفتی دیگر من هرچه دارم وعاطفه ام برای آنها هستش اینجا می فهمند که این یکی توی تور آنها افتاده. این دوکار از بین بردن این نسل را برایشان آسون می کند. اینها باهمین دو سلاح نفرات را از بین م یبرند واما از ایدئولوژی  که اینها حرف می زنند و می گویند اسلام دموکراتیک باید گفت که اصلا وجود ندارد. وقتی به آنها می گفتی این چه اسلامی است که من نمی توانم با نفر کناریم دوست بشوم می گفتند اینها برای مجاهد نیست بلکه ما این حرفها یعنی صحبت از دموکراسی و اسلام دموکراتیک را برای بیرون و افراد بیرونی می گوییم نه برای کسانی که در تشکیلات هستند. از این رو دیدیم که حرفهای اینها هیچ سنخیتی با اسلام ندارد وفقط حرف می زنند وعملی نیست. حدیث می گویند وقران تفسیر می کنند و هر گونه شعر و شعاری را سر می دهند و همه گونه ادعا دارند اما نتیجۀ عملی ندارد وهمه اش دروغ وفریب می باشد.

راستش را بخواهید دریک کلام این فرقه کارش کشتن ذهن وقلب انسانها ست وبخاطر همین آن همه افراد کشته شدند وهرکس در تور و در دام رجوی نیفتاد خیلی زرنگ وهوشیار بوده و اهل عقل و خردمندی است وهرکس هم ا ز دست رجوی زنده در رفت زرنگی کرده مثل من. از نظر من رجوی یک اختاپوس می باشد  که وقتی روی ذهن می نشیند دیگرول کن نیست یا تو را می کشد یا فریبت می دهد تا بردۀ او باشی و تا آخر عمر بیگاری به او بدهی و باید برای  او کار کنی.

آری گفتن به رجوی یعنی اینکه رفتنی هستی. رجوی به معنی جلاد ذهن ودل و به معنی واپس ماندگی و به معنی یک بیماری یرقان است که وقتی یک فرد گرفتار او شد سراسر وجودش را فراگرفته و تا مرگ رهایش نمی کند مگر اینکه به طریقی خودش را از چنگ او بیرون بیاورد.  با کمال تشکر از شما دوستان عزیز وکمک های بی دریغ شما.

انتهای پیام

لینک کوتاه : https://feraghnews.ir/?p=12940