تلاش برای آزادی خلق با تیر خلاص زدن به سربازان زخمی!
جنگ نرم در بستر تماس تلفنی + فیلم
«شاید عشق» روانه بازار نشر شد
روایتی از عملیات چلچراغ؛ جنایت منافقین در ارتفاعات مهران
اینستاگرام بستر اول فعالیت مجاهدین خلق است / اهداف راهبردی منافقین در فضای مجازی
تکرار ادعاهای نخستوزیر کشور میزبان منافقین علیه ایران / دولت آلبانی در سناریویی قرار گرفته که طراح آن طرفهای ثالث هستند
درخواست برای دستگیری «یوئل کاپلان»، رئیس خاخامهای آلبانی
نسخه انگلیسی شماره ۴۲ مجله خبری-تحلیلی «فراق» منتشر شد
لیلا حیدرپور اهل رودسر
مادراسماعیل رضائیان از اعضای گرفتار در فرقه بدنام رجوی خیانت و جنایت رجوی درحق ملت ایران واعضای اغفال شده اش گستره و پهنای زیادی دارد که زبان وقلم ازبیان تمام عیارآن قاصر و ناتوان است.
پیمان ۱۷ ساله بود که ساعت ۶ صبح یک روز عید به کوهنوردی رفت و بعد سر از اسارتگاه اشرف در آورد. مادر پیمان گفت: “روزهای آخر سال ۱۳۷۶ بود، در حالی که در تدارک نوروز بودیم، یک روز مانده به سال جدید، پیمان کردامیر و مهدی حمید فر بدون خبر رفتند و بدون این که ما کوچک ترین اطلاعی از رفتن آن ها داشته باشیم … برای یافتن آن ها آواره شهرها شدیم.”
در این میان خانواده های اعضای گرفتار در فرقه بدنام رجوی خاصه مادران از قربانیان اصلی خباثت رجوی ها محسوب می شوند که دراین نوشته به شرح زندگانی مادرانی پرداخته می شود که در اثر ناجوانمردی و ظلم و جور رجوی ها بی آنکه عزیزان شان را درآغوش بکشند؛ ناکام وچشم انتظاردارفانی را وداع گفته و به دیار اعلاء شتافتند و به آرامش رسیدند.
داداش جون تو را سلام میدم به اندازه تمام ستاره هاى دنیا که قابل شمارش نیست وبه بلندى دلتنگى من که بیشتر و بزرگتر از این جهان است که ستارگان بیشمار را در خود جاى می دهد داداش جون چه شبها بوده که از فراقت اشک ریختم و نخوابیدم خدا میداند که از غم هجران تو قلبم بیمار شده!
نخست وزیر محترم کشور آلبانی جناب آقای ادی راما
ما خانواده آقای محمدعلی مالکی که درجنگ ایران و عراق به اسارت مجاهدین خلق درآمده بود هستیم.
در آن زمان وی یک سربازبود.
شب را داخل کانکس ها سپرى کردیم؛ صبح وقتى چشم گشودیم ابتدا با سلام و خوش آمدگویى همان خانم روبرو شدیم حالا وقتى دوستان همراهش وى را صدا می زدند نامش را هم خوب یاد گرفتیم تازه فهمیده بودم که مسئولیت هماهنگى همه ی خانواده های اعزامی به عراق را ایشان برعهده دارند او مادر زجر کشیده اى ست که براى رهایى فرزندش رنج غربت و بودن در سرزمین نفرین شده عراق را به جان خریده بود و این شیرزن آذری کسى نبود جز خانم ثریا عبداللهى …
خانم زمرد امینی مادر غلامرضا شکری از اسیران فرقه رجوی می گوید:
چند تا بچه داشتم که همسرم فوت کرد. نگهداری و بزرگ کردن بچه های قد و نیم قد کار دشوار و مسئولیت سختی بود. با تمام سختی و مشقت آن ها را بزرگ کردم تا این که غلامرضا به سربازی رفت و درجه دار ارتش شد. او می خواست جای خالی پدر را پر کند و نان آور من و بقیه بچه هایم باشد که در مرز توسط مزدوران رجوی اسیر و به زندان اشرف برده شد. تاکنون بیش از ۲۵ سال است که حسرت یک دقیقه دیدارش را دارم. شکارچی های بی دین رجوی سر راه او قرار گرفتند و با اشراف و آگاهی یافتن از اوضاع بد اقتصادی ما، او را با وعده و وعید کار و در آمد خوب گول زدند و به اسارت گرفتند و راه نجات او را بستند.
به اطلاع می رسانیم که فرزندان ما یا درجنگ ایران وعراق اسیر صدام حسین شدند که تعدادی توسط صدام به مجاهدین تحویل داده شدند یا دراین جنگ اسیر مجاهدین شده و یا به قصد تحصیل و یا کاریابی عازم کشوری ثالث وعمدتا ترکیه شده تا از آنجا به کشور دیگری مهاجرت نمایند اما تعدادی دراین کشور بطور ناجوانمردانه توسط عوامل رجوی ربوده شده و با حیله و نیرنگ به کمپ اشرف واقع درعراق منتقل شدند.
خانم ابوالفتحی نیاری مادر زجر کشیده برات ربیعی نیاری می گوید:
پسرم در تاریخ ۲۵/۰۵/۱۳۶۵ به خدمت مقدس سربازی اعزام شد. در تاریخ ۱۳۶۶/۹/۱ در منطقه حاج عمران به دست فرقه مجاهدین خلق به اسارت در آمد و به مدت ۲۶ سال در اسارت این فرقه در مکانی به نام اشرف بود و یک سال هم در محل دیگری به نام لیبرتی اسیر بود. فرزندم را در تاریخ ۱۳۹۳/۹/۱۶ به کشور آلبانی انتقال دادند.
غفور فتاحیان، پیوند رهایی، بیست و سوم اوت ۲۰۱۶:… در آستانۀ برچیده شدن آخرین زندان رجوی ساخته در عراق یعنی کمپ لیبرتی و انتقال همه تان به کشور آلبانی خواستم شما را مخاطب قرار بدهم و پیامی برایتان بفرستم باشد تا اگر به احتمال زیادبه دستتان نرسد یا به طریقی هم از راه دست اندرکاران اندک انترنت در آن بالاهای فرقه به داخل محفلهای خصوصی تان درز نکند، حد اقل در تاریخ ملتمان و کشورمان ایران و تاریخ مجاهدانی …
سی سال پیش محمدعلی ساسانی پسر خانم مهناز عکافیان را از پشت جبهه جنگ ایران و عراق دزدیدند که نهایتا سر از فرقه رجوی در آورد. خانم عکافیان چهار سال پشت درب پادگان اشرف با خانواده های دیگر به تحصن و انتظار نشست تا شاید چند دقیقه پسرش را ببیند و از احوال او با خبر گردد. در سال ۱۳۹۰ ناله های مادر محمدعلی ساسانی پشت درب اشرف، هر انسانی را متأثر می کرد. فرقه رجوی، سی سال جوانی و زندگانی این مادر و فرزندش را تباه نمود و در آخر خانواده ها را آماج انواع تهمت ها و توهین ها قرار داد.