• امروز : پنج شنبه - ۳۰ فروردین - ۱۴۰۳
  • برابر با : Thursday - 18 April - 2024

مصاحبه با خانم ثریا عبداللهی

  • کد خبر : 7718
  • 26 ژانویه 2017 - 15:32

مصاحبه با خانم ثریا عبداللهیمادر  امیر اصلان تحت اسارت فرقه رجوی در آلبانی

قسمت اول -دوشنبه ۴ بهمن ماه ۱۳۹۵

ذهن دموکراتیک یا شخصیت دموکراتیک؟ پرسشی ست که میبایست سران فرقه مجاهدین خلق به روشنی بدان پاسخ دهند. در عرصه ی ذهن شعار دادن و بهره گیری از کلمات به منظور پروپاگاندا و رویکرد معطوف به قدرت یک خصلت و عادت ناراست پیروان تفکر ماکیاولیستی ست. می توان ذهن دموکراتیک داشت اما از شخصیت و کاراکتر دموکراتیک بی بهره بود. در دنیای مدرن و عصر تحولات دموکراتیک و روزگاری که عصر انفجار اطلاعات نامیده می شود نمی توان برای همیشه و همواره حامل تناقض های رفتاری و گفتاری بود در جایی و زمانی این تناقض ها آشکار می شود. پارادوکس در فلسفه اخلاقی و رفتاری در ذهن انسان مدرن توجیه پذیر نیست. نمی توان افکاربنیادگرایانه ، افراطی ، دگماتیک و ارتجاعی داشت اما خود را انسان ، حکومت و یا گروه و حزب سیاسی و عقیدتی متمدن و حامی حقوق بشر جا زد. گفتار و رفتار متناقض سریع لو می رود و اصولا این معنا و رفتار در دنیای مدرن تداعی منش و تفکر واپسگرایانه و فرصت طلبانه است. یا باید ذهن و شخصیت دموکراتیک داشت یا مستبد بود و افراطی و ستیزه جو ، راه سومی وجود ندارد.

رهبرعقیدتی مجاهدین خلق و سایر سران فرقه ، سعی دارند در مواجه شدن با افکار عمومی “ذهن دموکراتیک” را به نمایش بگذارند از حقوق بشر و مبارزه برای آزادی و دموکراسی حرف می زنند اما خانواده های نیروها و کادرهای تشکیلاتی مجاهدین خلق متوجه شده اند که فرقه رجوی دچار پارادوکس در فلسفه اخلاقی و سیاسی است و رهبری و سران مجاهدین خلق حامل تناقض های دهشتناک در گفتار و رفتار هستند… تاملی بر اله مان های اثر گذار و روشنگرانه ی گفتگوی سایت نیم نگاه با خانم ثریا عبداللهی مادر امیر اصلان که تنها پسرش سال ۱۳۸۰ از سوی رابطین تشکیلات رجوی از خاک ترکیه به مقرهای مجاهدین در عراق منتقل شده است و ارتباط او با مادر ، خواهران و اعضای خانواده اش سالهای طولانی است که قطع شده است چرا که سران مجاهدین اجازه تماس و ملاقات به امیر و خانواده اش نداده و نمی دهند ، حکایت تلخ و درخوری از تناقض های دردناک و گاه مضحک سران فرقه مجاهدین است که به دروغ و عوامفریبانه شعار مبارزه برای حقوق بشر ، آزادی و دموکراسی می دهند.

آرش رضایی ـ مدیر سایت نیم نگاه

 

ثریا عبداللهی

آرش رضایی :

خانم عبداللهی سپاس که دعوت سایت نیم نگاه را برای مصاحبه پذیرفتید اما چرا سایت نیم نگاه؟

خانم ثریا عبداللهی :

ضمن عرض سلام خدمت شما برادر ارجمندم جناب آقای رضایی ،

با توجه به فعالیتهای چشمگیر شما درعرض چندین سال که بنده از نزدیک شاهد آن بودم ترجیح دادم که با سایت نیم نگاه مصاحبه ای داشته باشم.

آرش رضایی :

سپاس ، خانم عبداللهی شما چهار سال در درب ورودی اسارتگاه اشرف در عراق به همراه خانواده ها برای رهایی و نجات فرزندان و بستگان عزیزتان از حصارهای ذهنی و فیزیکی فرقه ستیزه جوی رجوی مبارزه کردید و جانانه با سران فرقه مجاهدین جنگیدید سرانجام رهبری و سران فرقه وادار شدند ساکنین اشرف و سپس لیبرتی را به کشور آلبانی منتقل کنند همینطور فرزند شما امیر را ، حال به عنوان یک مادر چه احساسی دارید؟

 

خانم ثریا عبداللهی :

آقای رضایی! من و دیگر خانواده ها برای دیدار با عزیزان خود با امیدواری تمام به عراق رفتیم. بعد از اینکه وارد پادگان اشرف شدیم تمام افکار و رویاهای چندین ساله ای که داشتیم به یکباره ویران شد. ،من نمی دانستم که فرزندم چگونه و چرا در چنین زندان مخوفی اسیر و گرفتار شده است ، امیرم تنها فرزند پسر من است یعنی تمام عشق و هستی من در وجود و نفس امیرم خلاصه شده ،

 بعد از چند روز استقرار در اشرف جلوی درب اسد برای ملاقات رفتیم ، یعنی اصلا باور کنید کلمه ملاقات برای من تعجب آور بود که چرا ملاقات؟ مگر بچه های ما زندانی هستند؟ جرم زندانی بودن آنها چه بود؟ بعد از مدتها تحصن ، فهمیدم که پسرم را با حیله و نیرنگ ، اعضای فرقه و راهزنان رجوی ، ازترکیه به بهانه زندگی بهتر ربوده و به نفرین شده اشرف (مقر اصلی فرقه رجوی درعراق) بردند ، مادر امیر بمیرد که چنین فکر می کردم پسرم در آلمان زندگی میکند… وای …

وقتی فهمیدم پسرم امیر چندین سال در عراق و در زندان رجوی ، زندانی و اسیر شده و نیز شکنجه شده ، شاید باور نکنید مثل دیوانه ها فقط فریاد میزدم و زمین و زمان را نفرین می کردم که چرا بچه مظلوم و بیگناه من؟

 بعد ازمدتی که از تحصن من به عنوان اعتراض به سران فرقه گذشت متوجه شدم خیلی از جوانها همچون امیر من فریب این دیو هزار پا را خوردند و گرفتار شدند ، ولی الان بعنوان یک مادر خوشحالم به هر صورت بعد از چندین سال اسارت فرزندم در اشرف و لیبرتی که واقعا هر لحظه آن برای من چندین سال می گذشت چرا که از وضعیت نا امن کشورعراق اطلاع دقیق داشتم و می دانستم رهبران فرقه عزیزانمان را به نوعی سپر جان خود در این دو پایگاه نگه داشته بودند که با کشته شدن هریک از آنها سعی می کردند تا چند صباحی به عمر ننگین خود ادامه دهند ، اما موضوع مهمی که باید بدان اشاره کنم خروج و جدایی نفرات اسیر از اشرف و لیبرتی در واقع بعد از ۳۵ سال از عراق ، به همت و قدرت و صبوریت خانواده ها بود.

به هر صورت بعد از چندین سال تلاش خانواده ها موفق شدیم به هر نحو ممکن اسیران را با همکاری نهادهای بین المللی از کشور عراق خارج کنیم که این بزرگترین موفقییت خانواده ها  و مادران بعد از چندین سال تلاش بود.

فرقه رجوی

آرش رضایی :

تاکنون صدها نفر از اعضای فرقه رجوی به دلیل روشنگری و تلاش های خستگی ناپذیر شما خانواده ها و همچنین اعضای جدا شده از فرقه رجوی چه در کمپ های اشرف و لیبرتی در عراق و نیز پس از انتقال افراد به آلبانی توانسته اند از اسارتگاههای فرقه فرار کنند ، اما پرسشی که ذهن مرا مشغول کرده است اینکه چرا فرزند عزیز شما امیر فرار نکرده است؟ دوست دارم تحلیل شما را بشنوم؟

خانم ثریا عبداللهی :

آقای رضایی! چندین سال تحصن خانواده ها و جدا شدگان در اشرف ، در واقع کمر رجوی و رجویها را شکست چرا؟ چون همانطور که اطلاع دارید اکثر اسیران در اشرف و لیبرتی از فسادها و خیانتهای رجوی خبری نداشتند و همه در بنگالها و کانکسها زندانی بودند ، با نصب صدها بلندگو در اطراف اشرف و افشاگریهای جدا شدگان و علی الخصوص افشای ماجرای “رقص رهایی” از سوی خانم بتول سلطانی عضو سابق شورای رهبری مجاهدین که ساکن آلمان است و دیگر عزیزان جدا شده ساکن ایران و دیگر کشورها ، اشرف مقر فرقه رجوی را بعد از سه دهه واقعا لرزاند و در این بین بنده که روح زخم خورده ی این جریان بودم و تنها پسر مظلوم ، بیگناه و ساده من در اشرف چندین سال زندانی و اسیر بوده و من هیچ خبری از این ماجرا نداشتم و بعد از مدتها تحصن ، التماس و گریه درخواست ملاقات کردم و در جواب فقط از سوی سران فرقه رجوی فحش و سنگ و تهدید دیدم و شنیدم واقعا تصمیم داشتم اشرف را با چنگ و دندان ویران کنم نه فقط برای آزادی پسر خودم ، خیر ، برای آزادی تمامی اسیران که خانواده آنها چندین سال فقط برای این لحظه و دیدار ، انتظار کشیده بودند ، همچون مرحوم شوکت قاسمی  ها و یا توکلی ، هاجری ، فنودی و میرزایی ها ، همه این خانواده ها فقط منتظر یک دقیقه ملاقات بودند.

ما مادران بجز دیدار و آزادی اسیران درخواست دیگری نداشتیم ولی اعضای فرقه رجوی به هر صورت ممکن خانواده ها را به سیاست ربط می دادند!! من یکی از این خانواده ها هستم که سالیان سال با دسترنج خودم زندگی و بچه هایم را بزرگ کردم اما رجوی به من خیانت کرد پسرم را ربود و به من هم که مادر پسرم هستم انواع تهمت ها را زد و حتی برای پسرم نشست ها گذاشته بود که بعدا جداشدگانی که از اشرف فرار می کردند به من گفتند برای فرزندت امیر ، رجوی نشستها گذاشته و انواع تهمتها را دراین نشستها به امیر زده و گفته است مادر تو اطلاعاتی و شکنجه گر!! و و دیگر تهمتها که لایق خودش و همسرش است به پسرمن درجمع هزاران نفر گفته ، شما حساب کنید امیر جوانم وقتی در بین دوستان و دشمنانش این حرفها را بشنود چه حالی پیدا می کند؟ و یا من که مادرم وقتی این حرکت زننده و کثیف رجوی را بشنوم چه حالی میشوم؟؟؟

شما میدانید ما خانواده ها در این بین بی دلیل گرفتار خیانتهای رجوی شدیم و پسر من را رجوی با حیله و نیرنگ از خاک ترکیه ربود و به عراق منتقل کرد ، چندین سال از پسرم بی خبر ماندم ، بعد از مدتها پسرم را وادار کردند که به من زنگ بزند و به دروغ بگوید من آلمان هستم مربی شدم و باشگاه دارم ، آیا این دروغها و حیله های شیطانی رجوی را باید نادیده می گرفتم و پسرم در صحرای کربلا و در بین گرگهای درنده تنها میگذاشتم؟

آقای رضایی من بچه هایم را با مشکلات تمام ، بزرگ کردم از جوانی و هستی خودم گذشتم فقط بخاطر بچه هایم ، این بچه ها طوری تربیت شدند که آزارشان به مورچه هم نرسیده ، بخدا وقتی امیر می رفت باشگاه و یا مدرسه نصف هزینه راه و توجیبی اش را به مستمندان میداد ، به من و خانواده اش کوچکترین بی حرمتی نمی کرد ولی در مصاحبه هایش که حتما شما دیدید چنان از سوی فرقه رجوی مغزشویی شده بود که به من بی حرمتی کرد ، من پسرم را میشناسم لقمه حلال خورده میدانم چقدر زیر شکنجه روحی و جسمی بوده ،…وقتی این مطالب را مینویسم تمام بدنم میلرزد….ای

من روزی که پشت درب اسد رفتم قسم خوردم برای دیدن بچه ام آمده ام ، آنجا فریاد زدم پسرم را می خواهم ولی با تف و فحش اعضای فرقه رجوی مواجه شدم ، چرا؟

من که کاره ای نبودم یک مادر بودم نه اشرف آمده بودم و نه قرارگاه اشرف را می شناختم ، چرا اجازه ندادند پسرم را ببینم؟

اعضای فرقه ی دجال و شیطانی رجوی ، بعد از چندین سال تمامی آرزوهای من و خواهران امیر را به باد فنا دادند آیا در مقابل این همه خیانتها باید سکوت می کردم؟

زمانی که جداشدگان از جنایتها و شکنجه های رجوی صحبت می کردند شاید باور نکنید ، ساعتها فکر می کردم که حتما امیر هم این شکنجه ها را دیده ، اصلا نه تنها ، امیر ، تمامی اسیران به هر نحوی شکنجه شدند ، وقتی این مطالب را می شنیدم و می خواندم ، همچون دیوانه پشت بلندگوها میرفتم و فریاد میزدم که شاید آتش درونم خاموش شود ، و می گفتم رجوی پسرم را زندانی و اسیر کرده است چون مادرش به تمامی دنیا فهماند که رجوی چگونه به مادران و خواهران خیانت کرده ، رجوی پسرم را اسیر کرده چون مادرش با فریادها و افشاگریها تمامی اسیران دربند را با صدای رسای خودش آگاه کرد که رجوی به شماها هم خیانت کرده ، بله رجوی پسرم را بخاطر اینکه مادرش اشرف را با صدای افشاگرانه خودش ویران کرد تحت فشار گذاشت و او را شکنجه روحی داد ، آری پسرم بخاطر رهایی هزاران نفر گرفتار شده در اشرف ، در زندان آلبانی ، زندانی و محبوس است ، حال نوبت شما جداشدگان است که برای رهایی تنها پسرم تلاش کنید.

قرارگاه اشرف و سایت نیم نگاه

آرش رضایی :

شما یک مادر دردمند ، صبور و بسیار جسور ، شجاع و فداکار هستید شما چهار سال در درب ورودی قرارگاه اشرف در عراق یک تنه و شجاعانه در مقابل سران بیرحم تشکیلات مخوف و تروریستی رجوی ایستادید و با صدای بلند و فریادی رسا خواستار رهایی فرزندتان و سایر افراد اسیر خانواده ها ، از اسارتگاه فرقه مجاهدین شدید بیاد دارم در گفتگویی که با هم داشتیم و تحت عنوان “مصاحبه سایت نیم نگاه با خانم ثریا عبداللهی” به تاریخ ۲۲ و ۲۴ تیرماه سال ۱۳۹۲ در دو قسمت در سایت و صفحه فیس بوک نیم نگاه مندرج و در معرض دید همگان قرار گرفت ، گفتید یکی از اعضای جدا شده به نام ایمان که از اسارتگاه اشرف فرار کرده و به شما خانواده ها پیوسته بود وقتی شما را در همان برخورد اول دید و پرسید شما ثریا هستید؟ و شما خودتان را معرفی کردید بلافاصله گفت سران مجاهدین خلق از شما وحشت دارند ،

 خب این پالس روشنی از شجاعت ، فداکاری و دلیری یک مادر و شیرزن آذری به نام خانم ثریا عبداللهی است که با یک تشکیلات فاشیستی که بیش از نیم قرن سابقه اقدامات تروریستی دارد ، درگیر شده و برای رهایی فرزندش مبارزه می کند ، حال از شما می پرسم چشم انداز را در شرایط کنونی چطور ارزیابی می کنید خانم عبداللهی؟

خانم ثریا عبداللهی :

آقای رضایی! جواب سئوال شما بسیار روشن و واضح است ، بعد از تلاش شبانه روزی شما جداشدگان و تمامی خانواده ها در عرض چندین سال که بنده در صحنه هستم و می بینم ، نفسهای آخر رجوی در کشور آلبانی است ، همانطور که شاهد هستید خوشبختانه صدها نفر از فرقه رجوی اعلام جدایی کردند و به دنیای روشن و واقعی آمدند ، جدایی و فرار در اشرف واقعا خیلی سخت بود ، بعضی از اسیران که از اشرف فرار می کردند می گفتند ما سالها برای فرارمان برنامه ریزی کردیم ، ولی الان خوشبختانه در آلبانی چنین مشکلاتی را ندارند ، خدارا شاکرم بالاخره تلاش شما عزیزان و دیگر خانواده ها و علی الخصوص مادران و خواهران تلاشگر به ثمر نشست.

آرش رضایی :

اما سوال بعدی

 خانم ثریا عبداللهی :

بله

آرش رضایی :

به نظر شما حال که افراد تحت اسارت فرقه رجوی از عراق به آلبانی منتقل شدند چه فرصت ها و چه تهدیدهایی برای خانواده ها پیش خواهد آمد؟

خانم ثریا عبداللهی :

فرقه رجوی از حضور و صدای خانواده ها وحشت دارد چرا که وحشت رجوی از عشق و عاطفهاست این دوعنصر ویرانگر این فرقه هست و خواهد بود ، به همین دلیل در اسارتگاههای رجوی عشق و عاطفه و ازدواج کلا ممنوع بوده و هست.

آقای رضایی! اشرف را عشق مادران و خواهران و برادرانمان ویران کرد یعنی حضور دائمی خانواده ها در پادگان اشرف باعث ویرانی آن شد ، گریه مادران… آه و ناله خواهران… صدای فرزندان… از همه مهمتر استقامت و صبوری خانواده ها و مادران در کشوری همچون عراق باعث شد مقر فرقه رجوی در اشرف ویران شود ، خب اکثر خانواده ها و علی الخصوص خانمها تحمل بعضی کمی و کاستی ها را نداشتند ولی برای دیدار با عزیزان خود بعد از سالها دوری ، تحمل می کردند ،

 ولی الان شرایط کشور آلبانی نسبت به عراق تا حدودی قابل تحمل است و باید از این فرصت برای رهایی عزیزانمان استفاده کنیم و خانواده ها برای زدن تیر خلاص و نابودی فرقه رجوی به آلبانی اعزام شوند

و اما در مورد تهدیدها فرمودید ، فعلا تهدیدها طبق معمول از ناحیه اعضای فرقه است که مبادا خانواده ها به آلبانی بیایند چون سران فرقه می دانند حضور مجدد خانواده ها مقر آلبانی را هم به سرنوشت اشرف و لیبرتی دچار خواهد کرد.

ادامه دارد …

لینک کوتاه : https://feraghnews.ir/?p=7718