اختصاصی فراق: در این مقاله با توجه به توضیحات و تعریف علمی فرقه، سعی شده به طور فشرده به روند طی شده در مسیر فرقهای شدن سازمان مجاهدین در سه بخش: مناسبات و روابط درونی، آموزشهای فرقهای و کنترل رهبر بر روی اعضا پرداخته شود.
به گزارش فراق، بخش چهارم و ادامه بررسی روند فرقهای شدن سازمان مجاهدین خلق را در زیر میخوانید:
بند هفتم – به نام بند «ف» شروع نشستهایی سهمگین بنام «فردیت – دیگ و دیگچه»
در سال ۱۳۷۴، جلساتی با نام بند ف با ابعاد گستردهتری در همه قسمتها شروع شد که دوران جدیدی را به لحاظ فشارآوردن به اعضا رقم میزد. هدف این بود هر فرد در حضور جمعهای صد تا دویست نفر و یا بیشتر گدشته خود را بازخوانی کند و همه مسائل شخصی زندگیاش را که حتی حاضر به گفتن آن به نزدیکانش نبوده، در جمع مطرح نماید. با گفتن خطاهای فردی و پنهان در جمع به اصطلاح فردیت خود را از بین ببرد. هر کس هم چیزی نمیگفت، بیشتر مورد توبیخ و مواخذه قرار میگرفت و این روش اجباری برای همه اجرا میشد. در محتوا هدف این بود که هر فرد به نقطهای در این جلسات برسد که اعتراف کند پر از گناه و خطاست، بی ارزش است و تشکیلات از همه پرسههای زندگی وی مطلع شود. در بند جدید القا میشد که شخصیتهای فعلی شما کاذب است و در مقابل رهبری و جمع در هم شکسته و خرد میشود. به این ترتیب قدر سازمان و ایدئولوژی و رهبری آن که برای نجات شما این بندها را آورده میفهمید! اما هدف اصلی با مکانیسم جدید این بود اعضا هر چه بیشتر در برابر رجوی و بقیه احساس خرد و خوار شدن کرده و در آن بین رجوی عاری از خطا و گناه جلوه کند. ظاهرا گفته میشد فرد اصالت ندارد، آنچه که اصالت دارد جمع است. برای نمونه عشق و علاقه به جنس مخالف، لباس خوب پوشیدن، علاقه به خانواده و فرزند، تحصیل و منصب و هر نوع خواسته از تمایلات و حس زندگی و سرزندگی مورد مواخذه و سرزنش قرار گرفته و اگر فردی تلاشی برای رسیدن به این خواستهها در زندگی کرده و یا هنوز در این افکار بود بسختی در جمع و با بدترین کلمات تحقیر و نکوهش میشد.
بند هشتم – بند «ه» (هزار شورای رهبری یا هزار شین)
پذیرفتن هژمونی مطلق زنان در تشکیلات در سال ۷۶، یک سری تغییرات گستردهای در سازماندهی انجام شد و با اعلام گسترش شورای رهبری، تعداد زیاد دیگری از زنان به عضویت این شورا درآمدند و در یک جلسه عمومی، مریم رجوی ضمن اعلام تعداد زیادی زنان دیگر به عنوان شورای رهبری، اعلام کرد صف شورای رهبری بایستی به تهران برسد و از هزار شورای رهبری نام برد. تا آن زمان حدود ۷۰۰ تن از زنان را شورای رهبری و کاندید نمودند و در لایههای پایینتر نیز همه فرماندهان از زنان منصوب شدند. پس از آن یک ارگان شورای رهبری با مسئولیت مهوش سپهری تشکیل شد تا افراد جدید که به عضویت شورا درآمده بودند، بوسیله او کنترل شوند. به زنانی که در مدارج فرماندهی و بالاتر از مردان قرار گرفته بودند، گفته شد شما صلاحیت کافی برای سطح مسئولیتی که قرار میگیرید ندارید و بایستی سالها تلاش کنید تا به آن نقطه برسید. این لطف رهبری بوده که زنان با وجود عدم صلاحیت کافی در این ردهبندی قرار گرفتند تا بعدها در یک پروسه به آن نقطه برسند.
تغییر رده زنان به صورت گیجکنندهای در طول سالیان ادامه داشت. زنان با کوچکترین نافرمانی جابجا شده و از مسئولیت خود عزل میشدند و جای آنان را افراد جدیدی میگرفتند. {فهیمه اروانی – فاطمه رمضانی – فاطمه طهوری (زرین) – زینب ذبیحی – زهره بنی جمالی – زهره حسنی – ماندانا بی درنگ – سیما وطن خواه – فاطمه کامیاب شریفی – آزاده خرسند – زهره شفایی – سپیده ابراهیمی – زهرا گرابیان، شهره عین الیقین، مهناز کرمی … } و دهها تن دیگر از زنان از جمله افرادی بودند که در یک پروسه یکباره آنان را در مدارج بسیار بالای فرماندهی قرار داده و سپس بعد از مدت کوتاهی آنان را عزل و در کارهای خیلی پایینتر قرار دادند.
بند نهم – به نام بند «لام» یا «زیر مینیم»
در سال ۱۳۷۸، بحث دیگری به نام «زیر مینیمم» در نشستی توسط مریم رجوی شروع شد. او در یک بحث مفصل و طولانی گفت: مسائل و مشکلاتی که مجاهدین به لحاظ تشکیلاتی و ایدئولوژیک با آن مواجه هستند، بخشی از آن ناشی از شخصیت افراد است که از کودکی و در جامعه با آن شکل گرفتهاند. در نتیجه امروز هرچه تلاش میکنید وارد انقلاب شوید و کارهایتان را به خوبی انجام دهید، موفق نمیشوید. در سر بزنگاهها باز همان شخصیت درونی شما مانع شده، تمام دستاوردههای شما را نابود میکند. این نقطه ضعف شخصیت شما همان است که باعث جلوگیری از تغییر افکار و شخصیت در راستای انقلاب شده و به مانند مانعی عمل میکند که تمام توان و تغییرات شما را به جای ماکزیمم به زیر مینیمم میکشاند. برای این که همه این زیرمینیمم خود را شناخته و از بین ببرند، برای یک دوره موظف شدند در پیدا کردن خصلتهای خود (بخوانید نکاتی که باعث میشد زیر بار فرمانبری مطلق از رجوی و تشکیلات نروند) از همه اطرافیان و سران سوال کرده و هر چه آنها میگویند را بپذیرند و بعد هرچقدر میتوانند خود افراد هم کنکاش کرده و به خصایص زشت خود اضافه کنند و سپس عملکردشان را بر این اساس نقد نموده و در جمع از وضعیت خود گزارش بخوانند.
بند دهم – به نام بند «میم» یا «کار و مسئولیت»
پس از نه بند با تعاریف ایدئولوژیکی، یک بند نیز با محتوای کار و مسئولیت ایجاد شد. توضیح داده شد که همه بایستی بطور مضاعف و ماکزیمم به کار و مسئولیت خود بطور محتوایی بپردازند و یک دور در رابطه با بازدهی کار مورد بازخواست قرار بگیرند تا حجم کار و راندمان افراد دو و چند برابر شود.
غلب فرقهها از اعضایشان انتظار فدایی فزاینده وقت، کار، انرژی و پول و یا سایر منابع برای اهداف معین گروه را داشته و چنین بیان میکنند که آنان به تعهد کامل برای رسیدن به درجهای چون رستگاری نیازمند این تلاش بیشتر هستند.» (کتاب فرقهها در میان ما)
مریم رجوی به طور مستمر و هیستریک در اغلب جلسات و سخنرانیهایش خطاب به همه میگفت: «شما به اندازه توان تان کار نمیکنید. هر کدام از شما بایستی به اندازه ده فرد معمولی و ده برابر یک شخص کار کند.» با این بند جدید خواسته شد که یک دور افراد، خود و کارشان را بازخوانی کنند. شعار «کار ده برابر» یکی از شعارهای عام و ثابت تشکیلات بود و در هر دورهای به این دلیل مورد مواخذه و بازخواست قرار میگرفت.
اغلب از عناوینی چون تنبل، بیکاره، خونخوار، عجوزه، هژمونیناپذیر، پاسیو و زندگیطلب برای حسابرسی و عدم نرسیدن به تعهداتی که مشخص کرده بودند، استفاده میشد. گام چهارم جلسات حوض در سال ۷۴، جلساتی پیرامون رسیدگی به وضعیت اعضا شکل گرفت که رجوی گفت: «من در موقعیتی قرار گرفتهام که یا بایستی سازمان و ارتش را منحل کنیم و یا اینکه شما برای تشکیل مجدد آن تعهد سرسپاری و ماندگاری با بندها انقلاب بدهید.» او در بحث کرد بعلت اینکه ما زمین حمایت ابرقدرت پول، وسایل و تجهیزات فوقمدرن در دنیا چون (ناو و هواپیمای جنگی و…) نداریم، بایستی به نیرو و قدرت خودمان مجهز باشیم. در جهان هر کشوری و گروهی حامیان و پشتیبانانی دارد… ما تنها سازمان مستقل در جهان هستیم و کشورابر قدرتی پشت ما نیست.
بایستی همه مشکلات و تضادها را خودمان حل کنیم، یا باید ارتش را منحل نماییم و همه بروند پی کارشان و یا اینکه تمام عیار با اتکا به قدرت خود بتوانیم سرپا باییم و این بدون آزاد کردن انرژیهای درون تکتک افراد از طریق انقلاب امکانپذیر نیست و در ادامه گفت: مسئولین وضعیت تشکیلاتی ارتش را نامناسب و نگرانکننده گزارش کردهاند و با بحران خروج نیرو مواجه هستیم.
این بحثها در حالی میشد که سازمان ماهانه میلیونها دلار پول از بابت قاچاق و فروش سهمیه نفت عراق که در اختیارش قرار میگرفت دریافت میکرد. همزمان از حمایت دولت صدام برخوردار بود و سلاحها و مهماتش از طرف ارتش عراق تهیه میشد.
او در ادامه افراد را به این نقطه میرساند که مشکل شما ایدئولوژیکی است و راه حل آن انقلاب است. میگفت: «چون شما با بحثهای انقلاب بطور کامل راه نیامدهید و سرسپاری مطلق ندارید سازمان را در این وضعیت قرار دادید. به همین خاطر ارتش را منحل کنیم بهتر است… چون ذهنتان درگیر زندگیطلبی زن و خانواده و مسائل جنسی است و این مسائل را نمیگویید ناچار مسائل سیاسی و استراتژیکی مطرح کرده و بهانه برای نارضایتی و جدایی میآورید. مشکلات سازمان بدلیل ضعفهای شماست که انقلاب نمیکنید و به آن پایبند نیستید.» او تلاش میکرد این موضوع را در اذهان افراد جا بیندازد که اشکالات و ضعفها به شما برمیگردد و انقلاب درونی راه حل همه چیز است.
اساسا جلسات و فشارهای آن مرحله برای مغزشویی بیشتر و بستن راه خروج و جدایی افراد بود. در ادامه در جمعهای هزارنفری:
الف. نفرات ضعیف سوژه جلسه شدند و آنها را مورد بازخواست قرار داد.
ب. رجوی در موضع روحانی افراد را لایه به لایه به وسط سالن فرا میخواند که جلوی او روی زمین بنشینند و آن محل را «حوض کوثر» نامیده گفت با ورود به این حوض گناهان شما پاک میشود و یک مدار تشکیلاتی ارتقا پیدا میکنید (رده افراد را یک درجه ارتقا داد بطور مثال کاندید عضوها بعد عضو شدند.)
ج. در مرحله سوم اعلام کرد که از این بعد هیچ نیروی ضعیفی در داخل سازمان تحمل نمیشود هیچکس بریده شناخته نمیشود همه یک گرم مجاهدی را دارند، هرکسی اعلام کند بریده است به صورت جمعی در مراکز و ستادها خودتان برای وی نشست ترتیب دهید و اورا تعیین تکلیف کنید.
د. در مرحله چهارم اعلام کرد دیگر بریده (طعمه) نداریم. یعنی دیگر کسی را بعنوان اینکه بریده به خارج کشور نمیفرستیم. او گفت تاکنون هر کس که میبُرید با هزینه سازمان و تهیه پاسپورت او را به خارج کشور میفرستادیم و با تحمل این همه هزینه! آنها تبدیل به طعمهای جذاب برای استفاده وزارت اطلاعات شده و شروع به فعالیت علیه سازمان میکردند. به همین دلیل دیگر کسی را به خارج نمیفرستیم.
ه. در مرحله بعد گفت: هرکسی که اصرار به خارج رفتن از مناسبات کرد اولا به مدت دوسال در خروجی ارتش بایستی باقی بماند تا اطلاعات او بسوزد. دوم چون ورود افراد به داخل خاک عراق غیرقانونی بوده و هیچکس در پاسپورتش مهر ورود به عراق نخورده است، آن فرد را تحویل ارتش عراق میدهیم. طبق قوانین ورود غیرقانونی عراق، ۸ سال بایستی در زندان ابوغریب بماند و پس از آن اگر تبادلی بین ایران و عراق انجام شود این افراد به عنوان اسیر جنگی با ایران تبادل میشوند.
به این ترتیب تقریباً فکر خروج از سازمان از ترس جلسات جمعی و زندان مهیب ابوغریب از سر هر شخصی خارج میشد و هر کسی هم تمایلی به خروج داشت از ترس عواقب سکوت کرده و برای یک دوره طولانی ۱۳۷۴ تا ۱۳۸۲ اکثراً مجبور به ماندن شدند. طبعاً یک سری بودند که شجاعانه به سیم آخر زده یا در برابر همه این موانع ایستادند و پس از تحمل سالها زندان سرانجام رها شدند و یا اینکه اقدام به فرار نمودند که تعدادی دستگیر شده و به درون کمپ برگردانده میشدند و تعداد محدودی هم موفق شدند.
عباس صادقی، علیاکبر آماهی، محمدحسین سبحانی، علی قشقاوی، حسن عزیزی و مصطفی غنیمتی نمونههایی بودند که با تحمل سختیهای فراوان و بعضاً تحمل سالها زندان ابوغریب بالاخره در سالهای قبل از ۸۲ توانستند از کمپ و تشکیلات فرقه رجوی رها شوند. ولی صدها تن دیگر که خواهان جدایی بودند تا سال ۱۳۸۲ و تغییر شدن شرایط سیاسی عراق در اسارت فرقه باقی ماندند. بحثی هم حول دوستی و محفل شد یعنی ممنوع کردن دیالوگهای دو نفری که افراد حق گپ و گفتهای دوستانه را با همدیگر در کل مناسبات ندارند. هرگونه اظهار نظر و یا تعریف خاطرات، صحبت در باره کمپ، بحثهای انقلاب و کلا دوستیهای دو و چند نفره ممنوع شد.
گام پنجم: ابداع جلسات نشست عملیات جاری روزانه و جلسات غسل هفتگی
از اوائل سال ۱۳۷۷ جلسه جدیدی در تشکیلات اضافه شد. میبایست بطور روزانه نشستهای انتقادی مستمر برگزار شده و در این نشستها افراد گزارشات انتقادی از خود براساس ضوابط و قوانین مشخص شده بنام دو دستگاه فکری بنویسند و در انتهای گزارش از عملکرد روزانه یک گزارش جمعبندی انتقادی تهیه نمایند که لحظات درگیری و کارنکردن و عدم وفاداری به بحثهای انقلاب را بیان کند و به این نتیجه برسند خطاکار هستند، اگر فردی اینکار را نمیکرد جمع تشکیل شده مخصوصاً مسئول جلسه سر وی میریختند و او را به باد فحش و ناسزا میگرفتند. براساس ضوابط جدید میگفتند: این جلسات روزانه، مرزسرخ هر مجاهد است حتی اگر بیمار بستری باشید و حضور در این جلسات موجب مرگ شود ارجح است که در این جلسه شرکت کرده و بمیرید. لذا غیبت تحت هر عنوان ممنوع بود عدم شرکت عقوبت سختی برای خاطی داشت. این جلسات در سالهای اول کمی آرامتر بود ولی به مرور برخورد سران تندتر و بازخواستها شدیدتر میشد. روزانه افراد در زیر موجی از سرزنش و نکوهش بودند.
به موازات این جلسات، نشستهای هفتگی دیگری به نام جلسات غسل هفتگی توسط مسعود رجوی ابداع شد. همه خاصا مردان موظف بودند لحظات درگیری ذهنی خود با مسائلی از قبیل فکر به زن و زندگی و خانواده و مشکلات جنسی خود را در طی جلسات جمعی بخوانند و مورد مواخذه قرار بگیرند چرابه اینگونه مسائل فکر کرده اند تا کم کم دیگر به این مسائل فکر نکنند و رها شوند!
گام ششم: جلسات سهمگین محاکمه اعضای ناراضی توسط رجوی
در اقدامی حیرتانگیز در سال ۱۳۸۰، رجوی جلسات جمعی متشکل از اعضای سازمان تا سطح معاون بخش ترتیب داد و حدود ۱۰۰ تن از اعضای ناراضی سازمان را در بین ۳۰۰۰ تن مورد مواخذه و محاکمه قرار داد. در کنار این جلسات، صدها تن دیگر در جلساتی مشابه توسط سرکردگان اصلی نظیر مهوش سپهری و فرماندهان مراکز بخاطر اینکه در بحثهای انقلاب تعلل داشته و یا بعضاً درخواست خروج داشته و اعلام جدایی کرده بودند، مورد محاکمه و حسابرسی جمعی قرار گرفتند. اسامی یکسری از جمله مهرداد.ف، مصطفی.غ، ابراهیم.س، حمید.ف، فتحاله.ف، جواد.ف، جمال.ا، اردشیر…، حسین.م، مسعود.ض، عبدالرحیم…، حسان.م، اکبر.و، ابراهیم.س، پرویز.ف، قربانعلی.ح و مهدی فتحاله نژاد، امیر.ک و… میباشد.
پس از آن، جلسات مشابهی برای محاکمه زنان به اصطلاح سرکش که زیر بار قوانین تشکیلات و ضوابط انقلاب نرفته بودند به مدت ۶ تا ۷ ماه تشکیل شد. زنان شورای رهبری از کار برکنار شده و به قرارگاه پارسیان واقع در شمال غرب بغداد فراخوانده شدند و روزانه در جلساتی گاه تا ۱۵ ساعت شرکت میکردند. زنان زیادی از جمله فاطمه.غ، مهناز.ال، مهری.ال، مهشید.ر، زهرا.ال، صدیقه.ح، ناهید.ط، شهلا.ی، نرگس.س، پوران.ن و… مخصوصاً مهری موسوی و مینو فتحعلی محاکمه گشتند.
یک سال بعد مهری موسوی بدلیل اصرار بر خروج و مینو فتحعلی بدلیل فرار از سازمان با قرص سیانور و بدستور رجوی به قتل رسیدند. بعد از آنها زهرا فیضبخش، نغمه حکمی و تعدادی دیگری از زنان ناراضی سربه نیست شدند.
گام هفتم – بحث زدودن آثار و افکار اپورتونیستی با نام بند دیگری از انقلاب
بند یازدهم با نام بند صاد با هدف زدودن آثار اپورتونیسم در دوران بعد از حکومت صدام اعلام شد.
در سال ۱۳۸۵ مجدداً بحث دیگری حول صبر و تحمل و قطع از خانواده، برای گذار از شرایط بعد از جنگ آمریکا و عراق (که منجر به خلع سلاح سازمان و محصور شدن در کمپ اشرف توسط نیروهای آمریکایی) انجام شد.
جزوهای حدود ۲۰ صفحه و دارای دهها بند و قوانین و محدودیتهای جدید در طی جلسات طولانی به افراد آموزش داده و امتحان گرفته میشد. پس از آن، مسعود رجوی یک پیام فرستاد با این مضمون: «اپورتونیسم را از تک تک سلولهایتان خارج میکنم.»
تمام آن جزوه ۲۰ صفحهای را خود رجوی تدوین کرده بود، مبنی بر یک سری ضوابط جدید محدود کننده از جمله ممنوع شدن طرح سئوال سیاسی و بحث درباره اوضاع و احوال سیاسی – استراتژیک، ممنوعیت اعتراض به تشکیلات و ضوابط جدید، جمع شدن امکاناتی از قبیل گوش دادن به موسیقی یا مطالعه کتب مختلف، نکوهش شدید ارتباط و علاقه و هر گونه وابستگی به خانواده، حکم به قطع شدن دیدارهای خانوادگی درون سازمانی (دیدار مادران و یا پدران با فرزندانشان، خواهر و برادر، (ملاقات خانواده درجه یک). صراحتا اعلام شد که مادران و پدران و فرزندان بایستی خانواده را فراموش کنند (طلاق دهند) و هرگز نامی از آن نیاورند. درخواست دیدار وابستگی و جرم بزرگ نامیده شد. رجوی خطاب به والدین گفت که هر نگرانی و فکر نسبت به وضعیت فرزند ریشه و راه به جنسیت و علاقه و عاطفه و عشق میبرد. فکر کنید که اصلا بچههای شما بدکاره و معتاد شدهاند. این ربطی به شما ندارد. من صاحب همه آنها هستم.
سال ۸۳ تعداد محدودی خانواده به کمپ اشرف رفته بودند در این دور بطور کل هر گونه ارتباط، تماس و دیدار با خانواده ممنوع اعلام شد و شعار «ننگ ما ننگ ما فامیل الدنگ ما را باب کرد» اعلام شد. این چنین بود در درون سازمانی که روزی با شعار آزادی و آزادیخواهی تشکیل شده بود، سیر قهقرا و رفتن به مرداب فرقهای شدن طی شد و تمامی اعضا را به اجبار با خود در این مسیر میکشاند.
انتهای پیام