• امروز : سه شنبه - ۱ خرداد - ۱۴۰۳
  • برابر با : Tuesday - 21 May - 2024

مروری بر وقایع قبل و بعد از ۱۹ فروردین ۱۳۹۰ / اگر ۱۰۰۰ نفر هم بمیرند ارزش ماندن در عراق را دارد! / چرا از مسئولین فرقه کسی در صحنه درگیری نبود؟ /  ۲

  • کد خبر : 33922
  • 07 آوریل 2022 - 9:58

تا ۱۹ فروردین بازی موش و گربه با ارتشی های عراقی در زمین های شمالی ادامه داشت که با هر جابجائی چند متری هر زرهی یا هاموی، مسعود رجوی یک پیام پیروزی می داد و می گفت: «آنها را مهار کرده و بعد بیرون کنید، عراقیها قفل شده اند و چون قادر به شلیک نیستند آنها را به عقب هول داده و بیرون کنید…»رجوی قبلا  به دروغ گفته بود با درخواست ما از امریکایی ها نیروهای عراقی  مرز سرخ شلیک دارند و به سمت ما شلیک نمی کنند.

به گزارش پایگاه خبری-تحلیلی فراق، وقتی که نیروهای عراقی زیاد عقب نرفتند به نیروهای سازمان دستور داد از آنها عبور کرده و به پشت سر آن ها بروند که این کار در ۱۸ فروردین انجام گرفت و تعداد زیادی از نیروها به سمت سیاج های شمالی و درب ۲۰۰ قرارگاه اشرف منتقل شدند. نا گفته نماند که در این مدت بارها نیروهای سازمان به دستور فرماندهان با سنگ و چوب  و شعارهای تحریک آمیز نیروهای نظامی عراق را خطاب قرار می دادند و زمینه درگیری را ایجاد می کردند.

در ساعت ۱۰ بامداد روز ۱۸ فروردین، به «فرماندهان» آماده باش داده شد اما تاکید شد که به نیروهای پایین تر چیزی گفته نشود. در پی آن، یک سری موانع نظامی ایجاد شد. جابه‌جائی ها بسیار زیاد بود و در حالی که رجوی طرح درگیر شدن با نیروهای عراقی را داشت ولی به نیروهای پایین تر بازهم اطلاعی نمی دادند.

حوالی ساعت ۲۳ روز ۱۸ فروردین، پیامی از سوی مسعود رجوی آمد که فقط برای فرماندهان زمین خوانده شد که در آن گفته شده بود: «از بس بیا بیا گفتید (همان چیزی که در تعهد نامه های کلیشه ای اسفند ماه گرفته بودند)، دشمن با پای خودش آمده و باید چنان درسی به دشمن و مالکی بدهید که از غلط  کرده خودش پشیمان شود…»

بامداد روز ۱۹ فروردین نیروهایی نظامی عراقی ورود به کمپ را شروع کردند که ابتدا از چند نقطه در ضلع شمالی فنس را شکافتند و از درب ۲۰۰ در سمت مزار اشرف نیز اقدام کردند. نیروهای عراقی حدود یک ساعت در آن نقاط گیر کرده  تا اینکه بدلیل عدم عقب نشینی نیروهای منافقین  درگیری شروع شد و تا ساعت حوالی ۱۰٫۳۰ تا ۱۱ صبح، کل محوطه شمالی تا خیابان ۱۰۰ و همچنین شمال شرقی و شرق تا برج C 3 را گرفتند. درحالیکه سازمان مطلع بود که قصد چه کاری را دارند، و می توانستند بگذارند نیروهای عراقی در شمال مستقر شوند ولی بنا را بر درگیری و جنگ و خونریزی گذاشتند.  چون بیمارستان اشرف از قبل آماده شده بود…دستگاه ستاد تبلیغات نیز برای فیلم برداری از صحنه و ارسال فیلم از صحنه آماده بود..و.سناریوهایی از پیش تعیین شده رجوی برای خونریزی و تبلیغات در عرصۀ داخلی و خارجی!. آماده کرده بود. تا نهایت سواستفاده خود را از این درگیری ببرد.

حتی در شب اول و دوم بعد از درگیری، به همه با اظهار شادی خبر پیروزی می دادند که به درخواست مریم رجوی از کلینتون و گیتس، آمریکا سریع اقدام کرده و تودهنی به مالکی زده و هیئت پزشکی فرستاده است. ولی نیروهای  امریکایی ۷ نفر را بیشتر به بیمارستان منتقل نکرده بودند. این اظهار خوشحالی و پیروزی گفتن ها در آن زمان که هنوز شرایط بحرانی بود، خیلی دافعه آمیز بود و نفرات بد و بیراه می گفتند. حتی علیرغم امکانات بیمارستان عراقی ها درلجبازی نفرات را به این بیمارستان نمی فرستادند و بدین گونه باعث وخامت بیشتر اوضاع و کشته شدن تعدادی از مجروحین شدند.

مجدد رجوی در نشست های متوالی بعدی استدلال های قدیمی خود را  تکرارمی کرد که عراق محل تشدید تنش و تضاد امریکا با حکومت است  اما این حرفها در بین نفرات دیگر پشیزی خریدار نداشت و باعث تمسخر هم شده بود. رجوی در سالهای قبل تحلیلش این بود که در عراق سازمان وسط مثلث حکومت/امریکا/عراق است و باید دو ضلع این مثلث را (یعنی امریکا و عراق) را به جانب خودش سوق بدهد؛ ولی عملا در هر دو ضلع شکست خورد.

بعضی نیروها سئوال می کردند: چرا در حمله۱۹فروردین ما مقابله کردیم؟ می‌گذاشتیم که عراقی ها آمده و بیابان های شمال را می گرفتند و ما در خیابان ۱۰۰ موضع می گرفتیم و کشته و زخمی نمی دادیم.

رجوی یک بار در نشست گفت که اطلاعات موثق دارد که عراقیها برای تسخیر تمام اشرف آمده بودند. بعد دو بار در نشستها گفت: «طبق اطلاعات موثق از طرح عملیاتی عراقی ها که از داخل ایران به دست آوردیم، عراقی ها می خواستند مقر ۴۹ و مسجد را هم تصرف کنند اما چون شما از همان فنس شمال خط بستید و مقاومت کردید، جرئت نکردند. حکومت هم صبح ۱۹ فروردین و هم تا ۲ روز بعد به مالکی فشار می آورد که حمله را ادامه داده و همه اشرف را بگیرند اما مالکی ضربه جانانه ای از شما دریافت کرده بود و امریکا هم گوش وی را کشیده بود و توان چنین کاری را نداشت.» و همچنان به کشکیاتش ادامه می داد. در ماه رمضان هم که تعارف ها را کنار گذاشت و گفت شما ۵/۲ درصدی هستید و می‌گفت ای کاش ۶ مرداد و ۱۹ فروردین عملیاتی نمی شد و مقاومت  نمی کردیم. اما من و مریم با ۳۶۰ و ۴۷۰ کشته هم استقبال می کردیم چنانکه قبلا هم گفته بود اگر ۱۰۰۰ نفر هم بمیرند ارزش ماندن در عراق را دارد.

 اما واقعیت چه بود. نیروهای عراقی چندین ماه بود که به مسئولین سازمان اعلام رسمی کرده و هشدار داده بودند که یک سوم زمین های قسمت شمال اشرف که خالی از سکنه بود را می خواهند پس گرفته و آن ها  رابه صاحبان قدیم و کشاوزان تحویل دهند و این موضوع بحث چندماهه بود.

ولی طبق معمول سازمان به دلایل و توهمات خاص رجوی که عزم جزم کرده بودند در اشرف باقی بمانند باز هم بر سر این موضوع مخالفت می کردند و نهایتا تا ۱۸ فروردین ارتش عراق طبق طرحی که داشت و با توجه به هشدارهای پیشین قسمت شمالی اشرف را تصرف نمود و پایان کارش را اعلام کرد. ولی به علت دستور رجوی که گفته بود به هر قیمت شده بایستی جلوی پلیس عراق گرفته شود به تمام نیروها بسیج داد با همان وسایل مانند تیرو کمان و سپرهای چوبی و چماق و کلاه خود های لاستیکی و ماشین های سنگ پراکنی … با پلیس مجهز و مسلح عراق درگیر شوند. در ۱۴ فروردین ۱۳۹۰ وقتی پلیس عراق با زرهی وارد شد، مسعود رجوی گفته بود: «آنها را مهار کرده و بعد بیرون کنید. عراقی ها قفل شده اند و قادر به شلیک نیستند آنها را به عقب هول داده و بیرون کنید».  حتی هنگامی هم مشخص شد عراقی ها زیاد عقب نرفته اند، قرار براین شد که نیروها از آنها عبور کرده و به پشت سرشان بروند و انها را محاصره کنند. در فاصله روزهای ۱۴ تا ۱۸ فروردین طبق بسیجی که به راه انداختند. طبق فیلم ها و مدارک موجود صدها نفر از یگان ها (اعم از زن و مرد) بسیج شده و به بخش شمالی فرستاده شده بودند و برخوردهای خود را با نیروهای عراقی شروع نمودند. خودروهای نظامی عراقی ها را با شعارهای تحریک آمیز به سمت بیرون اشرف هل می دادند آنها را تحریک می کردند و می گفتند گم شوید و بیرون بروید. سرانجام با  اقدامات فرسایشی و تحریک آمیز ارتش عراق وضع را تحمل نکرده و در روز ۱۹ فروردین درگیری آغاز شد.

در حالی که مهار جنگ امکان پذیر بود بازهم رجوی آتش جنگی دیگر را افروخت و باز هم تعدادی بی گناه قربانی مطامع قدرت طلبانه رجوی شدند.

مصاحبه هایی که تلویزیون مجاهدین بعد از این جریان با برخی ترتیب داده بود نیز گویای همین مسئله بود که برخلاف ادعای رهبران منافقین نیروهای عراقی وارد محلهای مسکونی نشده بودند و درگیری در بخش شمالی ایجاد شده و نیروهای عراقی زمین های شمالی را به اشغال درآورده بودند ولی منافقین به عنوان مأموریت به آن بخش اعزام و جلوی گلوله ها و خودروهای عراقی فرستاده شدند. متأسفانه تعدادی دیگر از زنان و مردان در این درگیری های خودساخته کشته و مجروح  شدند تا به اصطلاح اشرف برای شخص رجوی حفظ شود.

چرا که یکی از دلایل اصلی مقاومت رجوی و دستور به جنگ وی نگرانی ازحفاظتش بود و  حفظ کمپ سری اشرف او همواره در دستورات داخلی به همه ابلاغ کرده بود در هنگام هر گونه درگیری و حمله بایستی در اطراف مقر ۴۹، مقر فرماندهی در اشرف صف آرایی نموده و دشمن بایستی ازروی جسد همگان بگذرد تا به این مقر برسد و این موضوع بارها از طرف رجوی و مژگان پارسایی و دیگر سران سازمان بیان می شد.

بعد از ۱۹ فروردین سران منافقین سوار بر همین موضوع برای سرکوب و غلبه بر هر اعتراض و سئوال مخالفی بودند. برای نمونه رجوی  می گفت: «هرکس که می خواهد اشرف را ترک کند دست در خون کشته های ۱۹ فروردین دارد و جواز کشتار بعدی را داده است» و به این ترتیب بازهم باعث دراسارت ماندن افراد در کمپ می شد با این احوال، آنچه در فضای عمومی به چشم می خورد و حتی در صحبتهای علنی هم شنیده می شود، فضای غلط بودن همه تحلیلهای رجوی و بی تأثیر بودن همۀ کارها و کنفرانسها و تبلیغات مریم رجوی در خارج از کشور بود که در بین نیروها (از بالا تا پایین) جاری شده بود.

این سئوال چرا از مسئولین کسی در صحنۀ درگیری نبود؟ و یا چرا از فرماندهان و شورای رهبری هیچ کسی زخمی یا کشته نشد اما دختران و زنان کاندید عضو زخمی و کشته شدند؟ مطرح می شد. زنان شورای رهبری در پشت صحنه بودند و از ترس فرار  اجازه حضور در صحنه به آن ها داده نمی شد.

پس از درگیری ها نشست های لایه ای تفتیش عقاید به اسم پروژه خوانی ترس یا تعادل قوا به خصوص در لایۀ بالاتر با سردی و بی تفاوتی روبرو شد و در بعضی مقرها مجبور شدند بساط آن را جمع کنند.

در صحنۀ بین المللی از درگیری می خواستند سو استفاده سیاسی زیادی کنند  و اخبار اگزجره شدۀ آن را در درون تشکیلات با انواع سس ها بخورد افراد می دادند تا امید کاذب ایجاد کنند ولی دیگر مثل سابق نبود.

ضدیت با خانواده بشدت تشدید شده و رجوی شخصاً به صورت بسیار هیستریک و آنتاگونیستی با این موضوع برخورد می کرد و حرفهای زننده و زشتی می زد. فضای خفقان و  پلیسی نیز در اشرف بیشتر از قبل شده بود. اما هیچکدام از این ترفند ها کارساز نشد.

خواسته رجوی چه بود:

۱- میخ کردن اشرف در عراق با استفاده از بی اطلاعی و یا کم اطلاعی سازمانهای حقوق بشری و ملل متحد و کمیساریای عالی پناهندگان و همچنین بخشهایی از سیاستمداران آمریکایی و اروپایی، از مناسبات درونی

۲- به کشتن دادن نفرات بیشتر در هر درگیری احتمالی  و به واکنش واداشتن جوامع بین المللی و حتا ایرانیان خارج از کشور و احزاب بی اطلاع سیاسی ایرانی و عراقیان، جهت ماندن در عراق

رجوی می دانست که برچیده شدن اشرف و یا تن دادن به ریل پناهندگی انفرادی، تشکیلات و فرقۀ او را متلاشی می کند و با آزاد شدن بخش قابل ملاحظه ای از نیروها و کادرها، خیلی از جوانب پنهان و اسرارش در این سالیان به دنیای بیرون سر باز می کند.

اما سرانجام پس ازجنگ و درگیری ۱۹ فروردین ۱۳۹۰ دولت عراق یک زمان بندی نهایی برای خروج منافقین از عراق تعیین نمود و دیگر بار به طور رسمی از طریق وزرات خارجه اش اعلام نمود که تا پایان این زمانبندی  سازمان خلق بایستی از عراق خارج شده و یا به محلی که مشخص می شود انتقال یابند تا از این محل مقدمات خروج از عراق مهیا شود.

در این رابطه به دلایل مختلفی نهایتا سازمان با این درخواست موافقت نمود و پس از به کشتن دادن نزدیک به ۵۰ تن و مجروح و مصدوم شدن صدها تن دیگر در ناچاری پذیرفت کمپ اشرف را ترک و به محل جدید منتقل شوند.

مروری بر وقایع قبل و بعد از ۱۹ فروردین ۱۳۹۰ / ۱

انتهای پیام / فراق

لینک کوتاه : https://feraghnews.ir/?p=33922