• امروز : سه شنبه - ۱ خرداد - ۱۴۰۳
  • برابر با : Tuesday - 21 May - 2024

مروری بر وقایع قبل و بعد از ۱۹ فروردین ۱۳۹۰ / ۱

  • کد خبر : 33915
  • 06 آوریل 2022 - 11:57

در جریان تعطیلات نوروز ۱۳۹۰ و تا ۱۳ فروردین با وجود اینکه از فعالیت های  عراقی ها مشخص بود که جابجائی و ورود نیروهای عراقی در کار است، در فرقه رجوی فضای جشن و شادی جمعی حاکم نموده بودند تا اوضاع عادی جلوه نماید.

به گزارش پایگاه خبری-تحلیلی فراق، پس از سقوط صدام در سال ۱۳۸۳ شمسی و فراخوان دولت جدید عراق برای خروج فرقه تروریستی منافقین از عراق شاهد اتفاقات و حوادث مختلفی بودیم که پس از گذشت دو دهه  با  جدا شدن چند صدتن و افشاگری های متعدد اعضا قدیمی روشن شد چگونه آن ها با برنامه ریزی های ننگین و انواع توطئه ها ده ها تن را به کشتن دادند و قصد ماندن در کمپ اشرف، ادامه  توطئه ها و حملات تروریستی و نظامی به ایران  را داشتند.

در همین رابطه  وقایعی از حوالی اسفند سال ۱۳۸۹ تا ۱۹ فروردین ۱۳۹۱ را مرور می کنیم.

منافقین هفت سال  بود  یعنی تا سال ۱۳۹۰  همچنان حکم خروج از عراق را قبول نمی کردند. کارشکنی و توطئه ها باعث دو درگیری در ۶ و ۷ مرداد ۱۳۸۷ و ۱۹فروردین شد.

رجوی نه رنجی که اعضایش متحمل می شدند و نه کشته شدن آنان و دوری از خانواده هایشان برایش مهم نبود. عزم جزم کرده بودند به هر ترتیب شده در قلعه بسته و دور افتاده اشرف بمانند. بیابانی دور از انظار جهانی، بدون عملکرد های قانونی هر بلایی که می توانند بر سر اعضا بیاورند و با نزدیکی به مرزهای ایران اقدامات تروریستی خود را ادامه دهند.

رجوی در طی آن هفت سال علیرغم فشارهای متعدد بین المللی، درخواست خانواده ها برای دیدار و ثبت هویت اعضا توسط مجامع حقوقی از همه آن موارد  امتناع می کرد. همه روزه به دروغ ها و تحلیل های دروغین خویش ادامه می داد.

بنا بر اظهارات جدا شدگان رجوی در اسفندماه ماه ۱۳۸۹ یک سری نشست های لایه ای گذاشت و در آنها اخبار انواع و اقسام پیروزی ها را می داد و می گفت: «مالکی(رئیس دولت وقت عراق ) و حکومت هیچ کاری نمی توانند بکنند. مقامات آمریکائی شروع به حمایت از اشرف و مریم  کرده اند، لذا ما در اشرف می مانیم.» جوّسازی می کرد که همه چیز بر وفق مرادش است. شعاری های چو اشرف نباشد تن من مباد سر می داد.

در حالی که فرار از کمپ هم زیاد شده بود و در همان حوالی چند تن از زنان و مردان قهرمانانه فرار کرده بودند رجوی بحث فرار آن ها را در نشست به عنوان خیانت طرح کرد و گفت: «هر کس در این شرایط از اشرف برود یا فرار کند جزو بدترین خائنهاست و سزایش اعدام است. وصیت می کنم و وصیت می کنیم که هر کجا بودیم یک روزی حساب اینها را برسیم…» بعد تاکید بر مراقبت جمعی و تفتیش عقاید و از این قبیل صحبتها کرد. در پایان هم برای چندمین بار طی یک و نیم سال، یک تعهد دیکته شده جلو افراد گذاشتند که با دستخط خود نوشته و امضا کنند.

تعهد به «۳ گزینه» معروف شد و متن کلیشه ای آن خیلی منزجر کننده و توهین آمیز بود. با این مضمون کلی که: «از جانم می ترسم/ بریده ام/ در مقابل حکومت ایران تسلیم شده ام و سازمان ۳ گزینه گذاشته است: یا تشکیلات مرا تسلیم پلیس عراق کند/ یا خانواده من را مطلع کند که از خارج بیایند و من را بدون دخالت دولت عراق و حکومت با خودشان ببرند/ یا تا زمان برداشته شدن محاصره اشرف و باز شدن دربهای اشرف منتظر می مانم و بعد می روم».

هر کس هر سه گزینه را رد می کرد باید یک متن «مجیزگویی از رجوی و سازمان» می نوشت که مثلا من تا آخرش هستم و به دشمن بیا بیا می گویم. مسعود رجوی در نشست آن قدر پیروزی-پیروزی به خورد نفرات می داد و آن قدر در تحلیل های بی پایۀ خود گفته بود که «مالکی ماکزیمم تا ۳۰ خرداد ۱۳۹۰ سرنگون می شود»، «یونامی گفته است که کمیتۀ بستن اشرف در دفتر مالکی تا چند وقت دیگر منحل می شود»، «یونامی در اشرف دفتر باز می کند» و همچنین در مورد حمایت مقامهای آمریکایی و غیره، لاف می زد.کسی معنی بیا بیا و سواستفاده ای که معمولا رجوی از این تعهدنامه ها می کند را نمی فهمید.

تعداد زیادی درخواست های مختلف برای رفتن از اشرف داده بودند که رجوی به هیچکدام از قول هایش عمل نکرد و هیچکدام را نفرستادند بعد هم با هر کدام از آنها برخورد شد و آنها را به شیوه های مختلف نگه داشتند. خیلی از آنها را هم در درگیری ۱۹ فروردین ۱۳۹۰ به صحنه جنگ فرستاده و در مقابل عمل انجام شده قرار دادند. از جمله «حامد میری» از اعضای سازمان که درخواست تحویل به پلیس عراق را داده بود اما او را نگه داشتند و در صبح ۱۹ فروردین از ناحیه شکم و زانو مورد اصابت قرار گرفت و دچار نقص عضو شد. او نهایتا در سال ۹۱ موفق به فرار از کمپ اشرف شد یا بهروز ثابت که یکی از اعضای ناراضی بود مجروح می شود عمدا به او رسیدگی نکردند تا اینکه متاسفانه کشته شد  و حدود ۲۰۰ الی۳۰۰ تن  هم گزینه های مختلف  را مبنی بر رفتن انتخاب کرده بودند  که همه را فریب داده و  به انواع مختلف مانع رفتن آنان شدند.

با آنکه چندین ماه بود از طرف دولت عراق بحث باز پس گیری زمین های خالی شمال اشرف بین نمایندگان عراقی – نیروهای امریکایی و سازمان مطرح بود و ضرب العجل هم مشخص  شده بود طبق تجربه و سبک کار رجوی اخبار مربوطه داده نمی شد، تا باعث واکنش نیروها یا احتمال افزایش فرار و یا عدم شرکت در جابجائی نیروئی برای مقابله با عراقی ها نشود و به این ترتیب بتواند در زمان مناسب آنها را در میدان و در مقابل عمل و حمله انجام شده قرار دهد.

در جریان تعطیلات نوروز ۱۳۹۰ و تا ۱۳ فروردین با وجود اینکه از فعالیت های  عراقی ها به خصوص از ۱۱ فروردین به بعد مشخص بود که جابجائی و ورود نیروهای عراقی در کار است، فضای جشن و شادی جمعی حاکم نموده بودند تا اوضاع عادی جلوه نماید. حتی عصر ۱۳ فروردین که بخشی از ارتش عراق وارد شمال اشرف شد چیزی به نفرات گفته نشد.

اما از روز ۱۴ فروردین تا ۱۸ فرودین رجوی با پیام مختلف فرمانده هان رده بالا را برای درگیری با نیروهای عراقی آماده می کرد در حالی که به نیروهای پایین تر فقط گفته می شد احتمال هیچ گونه درگیری و حمله ای نیست حتی در زمان ورود نیروهای عراقی به شمال کمپ  پیام داده بود:

«یونامی گفته که کمیته اشرف در دفتر مالکی منحل شده و یاسری رئیس کمیته هم معلوم نیست کجا است و یونامی یک دفتر در اشرف خواهد زد. «لطیف»(فرمانده نیروهای عراقی) با نیروهایش از اشرف بیرون شدند و… پیروزی مبارک… کارزارهای اشرف به ثمر رسید و گل داد. و قرار است به جای لطیف از لشکر ۵ عراق نیرو بیاید که اینها بچه محلهای خودمان و از گروه خونی خودمان هستند.» (چون لشکر ۵ مستقر در دیالی بود به آنها می گفت بچه محل). در این شرایط گوش به فرمان باشید که همه نشانه ها حاکی از شکست مالکی و حکومت و پیروزی اشرف و کارزار مریم است.

روز ۱۴ فروردین زرهی ها و هاموی های عراقی (لشکر ۵)  وارد اراضی شمالی اشرف شدند، اما همچنان اکثرنفرات خبر نداشتند. به این ترتیب در اوج ناباوری خودروهای زرهی عراقی، در زمین های شمالی خیابان ۱۰۰ مستقر شدند و یک ساعت بیشتر طول نکشید که زیرآب پیام رجوی زده شد. در حالیکه نیروهای عراقی طبق  اعلام قبلی زمین های خالی را بازپس گرفته بودند. رجوی برای ایجاد جنگ و درگیری مبادرت کرد. به اغلب نیروها اعم از زنان و مردان برای محاصره زرهی ها و عقب راندن آنها بسیج داد که به صورت شبانه روزی آنجا مستقر شوند. سران منافقین به دستور رجوی  می گفتند: «لطیف چون تودهنی خورده و دارد اخراج می شود، به فرمانده جدید لشکر ۵  به دروغ گفته که زمینهای شمال تحت کنترل نیروهایش بوده و او باید در این زمینها مستقر شود. سازمان هم موضوع را روی میز یونامی و آمریکا برده و به زودی لشکر ۵ را به بیرون اشرف می فرستند. مالکی دارد آخرین لگدهایش را می زند».

گزارش از: مرضیه رئیس الساداتی

ادامه دارد

لینک کوتاه : https://feraghnews.ir/?p=33915