• امروز : سه شنبه - ۱۱ اردیبهشت - ۱۴۰۳
  • برابر با : Tuesday - 30 April - 2024

ذبح انسانیت در عملیات مهندسی: جواد گفت باید کبابشان کنیم!

  • کد خبر : 26497
  • 20 آگوست 2020 - 11:24

فرقه تروریستی منافقین از زمان ورود به فاز مسلحانه خود را دست بالاتر از نظام می‌دانست. همین مسئله سبب شد تا آن‌ها با ارائه تحلیل‌هایی مانند اینکه جمهوری اسلامی فاقد پایگاه طبقاتی بوده و بیشتر به طیف‌های مختلفی وابسته است، نابودی نظام را امر راحتی تلقی کنند. منافقین در تحلیل‌های خود عنوان می‌کرد که جمهوری اسلامی را می‌توان با یک تکانه که شامل تظاهرات مسلحانه و یا ترور و کودتا باشد، نابود کرد. فرقه منافقین متأثر از به قدرت رسیدن  لنین در شوروی، مردم را پیرو طرف پیروز می‌دانست و می‌گفت بعد از پیروزی مردم حکومت ما را قبول خواهند کرد. با این‌حال و برخلاف این تحلیل، اقدامات تروریستی این فرقه در به شهادت رساندن شهیدان بهشتی، باهنر و رجایی و همچنین تظاهرات ۵ مهر۱۳۶۰ نتوانست سبب نابودی جمهوری اسلامی شود. اتفاقاً خلاف تحلیل منافقین هر چه از ۳۰خرداد۱۳۶۰ می‌گذشت، حلقه محاصره منافقین تنگ‌تر می‌شد. با این ‌حال غرور سازمان و تحلیل جامعه ایران بر اساس اندیشه‌های التقاطی مانع از این شد تا آن‌ها پی به چرایی شکست‌های خود ببرند.

همین مسئله موجب شد تا مرکزیت فرقه تروریستی منافقین در ۱۹بهمن‌۱۳۶۰ دچار ضربه شده و افرادی مانند موسی خیابانی کشته شوند. همین مسئله سبب شد تا فرقه منافقین اعلام کند که حذف موسی خیابانی، ضربه‌ای به‌اندازه ضربه سال ۱۳۵۰ و تغییر ایدئولوژی در سال ۱۳۵۴ نبوده و ما می‌توانیم دوباره سربلند کنیم. به عقیده این فرقه این ضربه در نهایت فقط پیروزی نهایی را به تأخیر انداخته است. هرچند فرقه منافقین سعی کرد تا بعد از ضربه ۱۹بهمن بر تمهیدات امنیتی خود اضافه کند اما با تمام تدابیر اتخاذ شده مانند کنترل بیشتر خانه‌های تیمی و دقت در اجاره خانه‌ها، باز هم این مسائل نتوانست جلوی ضربه بعدی بر آن‌ها را بگیرد. بر این اساس در اردیبهشت ۱۳۶۱ بخش اجتماعی منافقین توسط نظام متلاشی شد. البته بازهم منافقین تحلیل می‌کردند که این ضرباتی که می‌خوریم در برابر نتایج عظیمی که به دست آوریم، ناچیز است! فرقه منافقین معتقد بود که اقدامات ما افراد و نیروها را به میدان می‌آورد و ماهیت حکومت را برملا می‌کند از این‌رو اگر در این راه کشته بدهیم، ضرر نکرده‌ایم.

با این‌ حال ضربه مرداد۱۳۶۱ به‌مثابه تلنگری، سبب شد تا این فرقه درصدد بررسی دقیق‌تر چرایی ضربات مهلکی باشد که در مدت کوتاهی بر این سازمان تروریستی وارد آمده است. در ۱۰ مرداد ۱۳۶۱ بخش روابط سازمان به زیر ضربه رفت و جمعی از کادرها و اعضای تروریست کشته و زخمی و تعداد کثیری نیز دستگیر شدند. فرقه منافقین چهار عامل را در ضرباتی که خورده بود، مؤثر می‌دانست. اول، روش تعقیب و مراقبتی که نیروهای حزب‌اللهی در پیش‌گرفته بودند. دوم شنود، سوم بازجویی و  چهارم نفوذی نظام در سازمان.

منافقین عنوان می‌کردند که بعد از ۳۰خرداد ما در بحث نظامی به دلیل ضرباتی که به حکومت وارد کردیم، یا دست بالا را داشتیم یا اینکه در حالت متوازن با نیروهای حکومتی قرار داشتیم. با این ‌حال به دلیل کم‌توجهی به اطلاعات در این بحث از حکومت عقب افتادیم. بر اساس این تحلیل حکومت توانسته بود که بخشی از دستگیرشدگان را جذب کرده و پی به روش آن‌ها ببرد. منافقین مدعی بودند حکومت در کسب اطلاعات از عناصر ساواک هم استفاده کرده است. (این مسئله بارها توسط مسئولان تکذیب شده است) منافقین معتقد بودند که هر جا ما بحث اطلاعات را جدی‌تر گرفته‌ایم مانند انفجار دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی موفق‌تر عمل کرده‌ایم. در راستای چنین تحلیلی فرقه منافقین توجه بیشتر به بحث اطلاعات را در دستور کار قرار می‌دهد. این عملیات توسط منافقین «عملیات مهندسی» نام گرفت. در جریان این عملیات قرار بود تا عناصر اطلاعاتی که مسئول برخورد با منافقین هستند، ربوده‌شده و تخلیه اطلاعاتی شوند. تحلیل در مورد «عملیات مهندسی» این بود که کار مهندسی پیچیده‌تر از کار عملیاتی است و احتمال بریدن هست. ما شکنجه می‌کنیم چون مجبور هستیم.

تلاش برای پی بردن به روش‌های اطلاعاتی نظام سبب می‌شود تا منافقین شنود بی‌سیم نیروهای نظامی و کمیته را در دستور کار قرار دهند. منافقین در شنودهای خود متوجه عبارت عبداله پیام می‌شوند و تصور می‌کنند که شبکه‌ای تحت این نام مسئول شناسایی و برخورد با آن‌هاست. آن‌ها برای پی بردن به این شبکه دو نفر از پاسداران افتخاری کمیته انقلاب اسلامی به نام‌های طالب طاهری ۱۶ ساله و محسن میرجلیلی ۲۵ ساله را با جعل عنوان کمیته‌ای ربوده و به خانه تیمی منتقل می‌کنند. دو پاسدار دستگیرشده در مقر مذکور با دیدن عکس موسی خیابانی بر دیوار متوجه می‌شوند که ربوده ‌شده‌اند و توسط منافقین تحت بازجویی قرار دارند. شکنجه‌گران گمان می‌کردند طالب طاهری و محسن میرجلیلی از اعضای گروه سی‌نفره آقا عبداله هستند، از این‌ رو پس از انتقال دو پاسدار به شکنجه‌گاه، شکنجه از آن‌ها را به‌سرعت آغاز می‌کنند.

اصدقی که جزو شکنجه‌گران بوده دراین‌باره گفته است «طالب را داخل اتاق و محسن را داخل حمام بردیم و به‌منظور آگاهی از فعالیت دو پاسدار دستگیر شده با کابل به جان آن‌ها افتادیم. آن‌ها ابتدا مقاومت می‌کردند و وقتی شدت شکنجه افزایش یافت و با هویه بخشی از بدن آن‌ها را سوزاندیم، آن‌ها اسامی خود را بیان می‌دارند که وقتی با مدارک همراه آن‌ها کنترل کردیم و مطمئن شدیم که درست می‌گویند و مأموریت آن‌ها به‌منظور مقابله با فعالیت‌های منافقین نبوده است، سریعاً به مسئولین مافوق خود گزارش دادیم.»

با معلوم شدن عدم ارتباط این دو پاسدار با ضربه زعفرانیه، اما پاسدار بودن گناهی بود که فرقه منافقین نمی‌توانست از آن چشم‌پوشی کند، لذا انتقام‌گیری جای خود را به کسب اطلاعات داد. اصدقی گفته است: «من به همراه مصطفی [معدن‌پیشه] و شهرام [روشن‌تبار] و محمدرضا، کار شکنجه را شروع کردیم. ابتدا آن‌ها را روی صندلی بستیم و سپس صندلی را خواباندیم. من با کابل می‌زدم و مصطفی معدن‌پیشه دهانشان را با پارچه گرفته بود تا صدا بیرون نرود و وقتی مصطفی می‌زد، من دهانشان را می‌گرفتم. آن‌ها مرتب مطالب را تکذیب می‌کردند و هنگامی‌که خیلی از فشار ضربات دردشان می‌آمد الله‌اکبر می‌گفتند. در اثر زدن با کابل تاول‌هایی که روی پاهای آن‌ها بود ترک می‌خورد و خون جاری می‌شد و به مصطفی گفتم پاهایشان را باندپیچی کند تا بتوانیم مجدداً آن‌ها را بزنیم. در اثر ترکیدن تاول‌ها خون کف حمام راه افتاده بود و وقتی شکنجه محسن تمام می‌شد او را بیرون می‌آوردیم و طالب را داخل حمام می‌بردیم.»

مسعود قربانی مسئول بازجویی از طالب طاهری و محسن میرجلیلی نیز درباره عملیات مهندسی گفته است: «ابریشمچی اطلاعات می‌خواست و این دو نفر حتی یک کلمه به ما نگفتند. جواد گفت باید کبابشان کنیم. مصطفی رفت و پیک‌نیک و سیخ کباب آورد. جواد سیخ را روی پیک‌نیک داغ کرد تا سرخ شد و به ران طالب چسباند. یک‌بار هم سیخ سرخ‌شده را روی پهلوی طالب گذاشت. تمام حمام پر از دود و بوی سوختگی شده بود. با انبر، ناخن محسن میر جلیلی را هم کشیدم. از حال رفت، وقتی به هوش آمد دیگر ناامید شده بودیم. به دستور مستقیم ابریشمچی به آن‌ها سیانور تزریق کردیم و هنوز در حال جان دادن بودند که هر دو نفر را در پتو پیچیدیم و داخل صندوق‌عقب ماشین گذاشتیم. هنوز نفس می‌کشیدند که در بیابان‌های باغ فیض در اطراف تهران دفنشان کردیم. یعنی هنوز زنده بودند که رویشان خاک ریختیم. در مورد شاهرخ طهماسبی هم که پاسدار بود و ۲۸ سال داشت بعد از ده روز شکنجه سخت در حمام، وقتی اطلاعات نداد به دستور ابریشمچی او را کشتیم و جنازه‌اش را در پارچه‌ای پیچیدیم و داخل یک کارتن بزرگ در بیابان‌های عباس‌آباد تهران رها کردیم.»

بررسی عملیات مهندسی توسط فرقه تروریستی منافقین علاوه بر آشکار کردن ماهیت این سازمان تروریستی، نشان می‌دهد که منافقین بازهم در انجام چنین عملیاتی دچار اشتباه محاسباتی شده بودند و به‌جای اینکه بعد از ضربه خوردن‌های متعدد متوجه جایگاه متزلزل خود در بین مردم شوند، به این نتیجه رسیده بودند که کل ضربات وارده بر آن‌ها ناشی از اقدامات یک گروه اطلاعاتی است و آن‌ها می‌توانند با ضربه به این گروه از تداوم ضربات بر خود جلوگیری کنند. منافقین در تحلیل‌های خود از این نکته غافل بودند که اولین و مهم‌ترین عامل ضربه به آن‌ها نداشتن پایگاه مردمی است، مسئله‌ای که سبب شد تا خود مردم برای مقابله با آن‌ها وارد میدان شوند.

یادداشت از: دکترسیدمحسن موسوی‌زاده

انتهای پیام / وطن امروز

لینک کوتاه : https://feraghnews.ir/?p=26497

نوشته های مشابه