محمد حنیفنژاد، سعید محسن و عبدالرضا نیکبین، هسته اولیه سازمان مجاهدین خلق (منافقین) را تشکیل دادند، اما فرمانده و لیدر سازمان، حنیفنژاد بود و بقیه گرد او میچرخیدند و او را محمد آقا صدا میکردند.
به گزارش فراق به نقل از خبرگزاری فارس، محمد حنیفنژاد در سال ۱۳۱۷ شمسی در خانوادهای فقیر در تبریز متولد شد. وی تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در مدارس فردوس و منصور تبریز گذراند. از همان دوران نوجوانی و جوانی به فعالیتهای سیاسی و اجتماعی روی آورد. از سال ۱۳۳۷ در جلسه تفسیر قرآن و صحیفه سجادیه سیدحسین کهنمویی در تبریز شرکت میکرد که مبارزان انقلابی در آن جلسات شرکت میکردند. او در دوران نهضت ملی شدن صنعت نفت به نهضت پیوست و در سال ۱۳۳۹ به دانشکده کشاورزی کرج آمد.
در سال ۱۳۴۰ وارد نهضت آزادی شد و در آنجا با سعید محسن آشنا شد. به دنبال دستگیری سران نهضت آزادی در سال ۴۱ او نیز دو روز پیش از «رفراندوم ۶ بهمن» ۱۳۴۱، در بهمن همان سال پس از حمله کماندوهای شاه به دانشگاه دستگیر شد و هفت ماه را در زندانهای قزلقلعه و قصر گذراند. در زندان با آیتالله طالقانی آشنا شد. در زندان به فکر بررسی جبنشهای سیاسی در ایران افتاد تقریبا در همان زمان برداشتهای سیاسی و ایدئولوژیک جدیدش را روی کاغذ آورد و تلاش کرد مواضع فکریاش را تئوریزه کند.
حنیفنژاد، پس از آزادی از زندان به دانشگاه برگشت و در سال ۱۳۴۲ فارغالتحصیل شد و به سربازی رفت. در سربازی تحت تأثیر نظم ارتش قرار گرفت و مطالعه درباره امور نظامی را آغاز کرد. او با مطالعه جنبشهای سیاسی و دلایل شکست آنان به این نتیجه رسید که عدم توفیق جنبشهای سیاسی، نداشتن رهبر مسلط به علم مبارزه است.
حنیفنژاد پس از سرکوب قیام ۱۵ خرداد توسط رژیم شاه به این نتیجه رسیده بود که روش جریانات رفرمیستی مانند نهضت آزادی به جایی نخواهد رسید و کشتار مردم در قیام ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ شمسی که دست خالی بودند نشان داد که نمیشود با شیوههای مسالمتآمیز مبارزه را ادامه داد. راهی جز مبارزه مسلحانه با رژیم سرکوبگر شاهنشاهی باقی نمانده است و حکومت محمدرضا پهلوی اصلاحپذیر نیست.
البته عامل دیگری که حنیفنژاد و بنیانگذاران سازمان را به فکر مبارزه مسلحانه کشاند، تاثیرپذیری از جنبشهای انقلابی و مارکسیستی معاصر در جهان بود که آن روزها در جهان رواج داشت؛ به طوری که مصطفی شعاعیان در کتاب «چند نگاه شتاب زده» نوشت: «جنبش انقلابی لائوس… حماسه پیروزمندانه توده ویتنام، پیروزی رزمی کوبا، رویش مبارزان انقلابی در آمریکای لاتین، دامن گرفتن ستیزههای ضداستعماری در آفریقا، بالا گرفتن زبانههای انقلاب در سراسر هند و چین… رخدادهای شورانگیز بیماری خاورمیانه عربی…، آغاز جرقههای انقلابی در فلسطین و آتشباری آن، یکباره بگوییم فراز انقلاب و اعتراضات قهرآمیز و مسلحانه در سراسر پهنه جهانی، آشکارا جهان مجمر انقلاب شده است.»
موسسان سازمان برای شروع مبارزه سازمانی، نیاز به زمینه تئوریک و نظری داشتند تا متونی را تدوین کنند و با کمک آن متون کادرهای مورد نیاز سازمان را تربیت کنند.
او برای وجود یک ایدئولوژی منسجم و یکپارچه، گروه ایدئولوژی را با مدیریت خودش تشکیل داد. حسین روحانی، مسعود رجوی و علی میهندوست از اعضای فعال آن بودند. این گروه وظیفه داشتند جزواتی برای اعضای سازمان تهیه کنند که بعدا در انسجام تشکیلاتی مجاهدین خلق موثر واقع شد.
حنیفنژاد و به طور عمده دانشجویانی که به سازمان پیوستند از اعضای شاخه جوانان نهضت آزادی بودند که از نظر اندیشه دینی تحت تاثیر بازرگان قرار داشتند، اما نه تنها تجربه دینداری نهضت آزادی را ناکافی میدانستند، بلکه تجریه دینداری روحانیت را نیز کامل نمیدانستند و به فکر بودند طرحی نو ایجاد کنند و حتی به اندیشههای علامه طباطبایی و استاد مطهری اقبالی نشان ندادند.
حنیفنژاد به کتاب «راه طی شده» مهندس بازرگان بسیار علاقهمند بود و چون به لحظ ایدئولوژیکی روی سایر افراد تسلط داشت، علاقه او به دیگران نیز منتقل شد؛ به گونهای که سعید محسن میگفت بیش از صد بار کتاب راه طی شده را خواندم و از حفظ هستم.
اساس کتاب راه طی شده آن بود که راه انبیاء و راه بشر یکی است؛ بنابراین مجاهدین خلق نتیجه گرفتند راه مارکس و لنین هم مانند راه انبیاست!
حنیفنژاد بر این باور بود علم مبارزه همانند علوم مهندسی و پزشکی، اصول و موازین مخصوص به خود را دارد که باید آن را فرا گرفت. بنابراین برای آموزش آن در عصر جدید با آثار مارکسیستی آشنا شد. این آشنایی سبب شیفتگی آنان به تفکر مارکسیستی شد.
موسسان سازمان و حنیفنژاد به همراه عدهای محدود سه سال و نیم مطالعه کردند و به تهیه جزواتی پرداختند. نخستین جزوهای که از گروه ایدئولوژی سازمان تدوین شد، «شناخت» بود. این جزوه توسط حسین روحانی، نیروی زیردست حنیفنژاد منتشر شد و بر اساس مبانی مارکسیستیاسلامی نوشته شد.
دومین متن تدوین شده کتاب یا جزوه «راه انبیاء و راه بشر» کار حنیفنژاد بود که در تدوین آن از منابع مارکسیستی بهره برده شد.
محمد حنیفنژاد در کتاب راه انبیاء، راه بشر مینویسد: «به زبان ساده راه بشر (راه علمی) در نهایت خود، باید به راه انبیاء برسد. راه انبیاء راهی است که در آن حقایق مستقیم از منابع اصلی اخذ شده و راه علم، راهی غیر مستقیم است که در طول زمان بشر به آن میرسد. از آنجا که وجود نامتناهی است، اشرف و پس از زمان بینهایت میتواند به راه انبیای کامل نایل آید.»
سومین اثر سازمان که تحت نظارت حنیفنژاد و توسط علی میهندوست تالیف شد، جزوه تکامل بود. این جزوه به طور کامل تحت تاثیر بینش مارکسیستی بود و راه خدا و راه تکامل یکی دانسته شده است. مطابق نظریه این کتاب مارکس و مائو هم در راه خدا گام برمیدارند.
البته جستوجوی حنیفنژاد برای یافتن تئوریسینهای دینی به دلیل بیاعتنایی به روحانیت ره به جایی نبرد؛ به گونهای که عزتاله سحابی از نگرانیها و دغدغههای محمد حنیفنژاد یاد میکند و میگوید: محمد بسیار نگران این بود که بچههای سازمان مجاهدین خلق از نظر فکری و عقیدتی بسیار خام و ناپخته هستند و به روایتی فاقد بینش و نگرش اعتقادی عمیق هستند.
به تعبیر سحابی، «محمد آقا» متوجه شده بود ماشینی را که ساخته و به راه انداخته بیشتر به سمت چپ منحرف میشود و دارای انحراف و کجروی است و ممکن است به سمت و سویی رود که سرانجام خوشی در انتظار آن نباشد.
حتی این نگرانی تا آنجا ادامه پیدا کرد که بعد از اینکه سازمان لو رفت و رهبران آن محکوم به اعدام شدند، حنیفنژاد به محمدحسن عبدیزدانی اطلاع داد تا تمام جزوهها و اسنادی را که بوی التقاط میداد، بسوزاند. آنها را برای مطالعه افراد رده بالای درون سازمان تهیه کرده بود و یزدانی به همراه عباس داوری آن جزوهها را سوزاند.
بسیاری از روحانیون از جمله شهید مطهری تا قبل از مطالعه آثار سازمان از آنها حمایت میکردند، اما بعد از خواندن آثار آنها از حمایتشان دست برداشتند. از جمله شهید مطهری بعد از آن که جزوه «شناخت» سازمان را خواند به منتقدان سازمان پیوست.
حنیفنژاد و سازمان به افکار مارکسیستی بسنده نکرد و به قرائتی از اسلام نیز باور داشت؛ قرائتی که با التقاط آن با باورهای مارکسیستی بتوان علیه حکومت پهلوی مبارزه مسلحانه را تئوریزه کرد.
در واقع، او به دنبال قرائتی از اسلام میگشت که با کمک آن بتوان مشی و مسلک مبارزهجویی را توجیه کرد. به عبارت ساده، او به دنبال برداشتی از دل تاریخ تشیع بود که مشی مبارزه مسلحانه را متناسب با زمان دوران پهلوی پیدا کند. مضاف بر این، او در پی طرحریزی منظومهای فکری و چهارچوبی عقیدتی بود که ترکیب مارکسیسم با اسلام را ممکن سازد و آن دو را با صلح و مدارا کنار یکدیگر نشاند؛ ترکیبی که در آن جای اسلام و مارکسیسم مشخص باشد.
محمد حنیفنژاد سرانجام همراه چند تن از اعضای اصلی که در واقع سران سازمان مجاهدین خلق (منافقین) بودند در یک خانه تیمی در خرداد سال ۱۳۵۰ شمسی دستگیر شدند.
این عملیات که توسط ساواک برنامهریزی شده بود به دستگیری سعید محسن، اصغر بدیعزادگان، مسعود رجوی و محمد حنیفنژاد منتهی شد. وی در نهایت همراه اصغر و محسن در سال ۱۳۵۱ شمسی به اعدام محکوم شد. البته او ابتدا به حبس ابد محکوم شد، منتها به دلیل عدم همکاریاش با ساواک و رژیم پهلوی در نهایت به اعدام محکوم شد. نکته جالب توجه در جریان این دستگیری آن بود که مسعود رجوی به علت همکاری با ساواک از مجازات اعدام و مرگ گریخت و به حبس ابد محکوم شد.
منابع:
۱. جریانها و سازمانهای مذهبی سیاسی ایران از روی کار آمدن محمدرضا پهلوی تا پیروزی انقلاب اسلامی
۲. پژوهشکده مطالعات تاریخ معاصر ایران
۳. اعدامم کنید (خاطرات محمدحسن عبدیزدانی)
انتهای پیام / فراق