پس از ۳۰ خرداد
- سازمان مجاهدین به دنبال یک تحلیل جدید طرح سرنگونی شش ماهه حکومت رادنبال می کرد.
- در ۷ تیر سال۱۳۶۰ دست به انفجار حزب جمهوری اسلامی زد که در این انفجار آیت الله بهشتی و ۷۲تن دیگراز اعضای حزب جمهوری اسلامی و کارگزاران دولتی ترور شدند.
- چند روز بعد رجوی و بنی صدر ، در هفتم مرداد ماه ۱۳۶۰ از ایران فرارکردند و به پاریس رفتند. در این روز تلویزیون های خارجی فرار بنی صدر و رجوی را گزارش دادند و او درحالی که خودش را در ساحل امن قرار داده بود ایران را وارد یک جنگ و خونریزی داخلی نمود.
- سپس در ۸ شهریور ۱۳۶۰ با انفجار دفتر نخست وزیری رئیس جمهور و نخست وزیر وقت آقای رجایی و باهنر ترور شدند.آنان در حالی ترور شدند که دو ماه بیشتر به حکومت نرسیده بودند.
- تحلیل سازمان بر این پایه بود با ترور سران اصلی حکومت به مانند آیت الله بهشتی و رئیس جمهور ونخست وزیر ، حکومت ایران قادر به جانشین سازی نیست و به زودی سرنگون خواهد شد.
- در مهرماه ۱۳۶۰باز هم دست به اقدام دیگری زده شده این بار جوانان ونوجوانان دانش آموز برای برگزاری تظاهرات مسلحانه به خیابان فرستاده می شدند تحلیل این بود که با شعارهای ضدحکومتی به این ترتیب «طلسم اختناق» شکسته خواهد شد و مردم نیزچون ضد حکومت جمهوری اسلامی هستند آنها هم در حمایت از ما به خیابان ها خواهند ریخت و حکومت شش ماهه سرنگون می شود.
سازمان مجاهدین در یک بیانیه رسمی از طرف مسعود رجوی پیام داد:«همزمان با آغاز سال تحصیلی جدید مقاومت مشروع مردم ایران و بویژه فرزندان مجاهد و مبارز آنها علیه مسئولان اعدامها و شکنجه ها، در همه ابعاد ممکن اعم از اعتصابها و تظاهرات و مجازات جنایتکاران همچنان بطور روز افزون تا سقوط نظام… و برقراری نظام دموکراتیک جدید ادامه خواهد داشت». و در داخل کشور هم موسی خیابانی به دانش آموزان چنین پیام داد: «… فراموش نکنید که امسال درس اول هر کلاس درس آزادی و کوشش برای سرنگون کردن حکومت … در سر لوحه وظائف هر دانش آموز مبارز و انقلابی قرار دارد». و به این ترتیب دانش آموزان و نوجوانان فریب خورده را به تظاهرات مسلحانه آن و مقابله خیابانی فرستادند.
در آن زمان تبلیغات بسیار گسترده ای در خارج کشور روی موضوع براندازی می شد و اعلام شد حکومت ایران درحال سرنگون شدن می باشد. تظاهرات ها باعث شکسته شدن طلسم اختناق شده و مردم به قیام برخواهند خواست. آن تظاهرات ها اصلا پا نگرفت و افرادی که بدستور تشکیلاتی و در ارتباط با سازمان بودند و یا در ملاء های سیاسی خانوادگی قرار داشتند تظاهرات محدودی راه انداختند که اکثرا کشته ویا دستگیر شدند و به زودی تعطیل شد.
بعد از آن واقعه ، رجوی در یک سری از جمع بندی هایش گفت که آن تظاهرات ها مسلحانه بوده و نوجوانان و جوانان را با سلاح و به قصد برانداری و سراسری کردن این تظاهرات به صحنه فرستادند. وصراحتا گفته بود این تنها راه حل است. حتی در جایی نیز گفت که ۳۰۰ نفر در این تظاهرات قربانی شدند.
در سال ۶۰ این مواضع و تحلیل ها تحت عنوان سقوط سریع ۳ تا ۶ ماه با عملیات های برق آسا و میان مدت ۶ ماه تا یکی دو سال از طرف رجوی تئوریزه می شد.البته هر کدام از این حرکات احمقانه رجوی که به اسم تحلیل های او بود کپی برداری های احمقانه از به اصطلاح تظاهرات مسلحانه لنین در انقلاب اکتبر روسیه بود.او با ریختن خون جوانان ایران و برادرکشی به دنبال پیش بردن خطوط انحرافی بود و این عمل عمیقا نشان دهنده عدم درک درست او از شرایط عینی جامعه و مردم بود .
پس از گذشت یک سال که رجوی به زعم خودش فکر می کرد دولت ایران را سرنگون خواهد کرد وچنین نشد ، تز دیگری اائه داد او گفت :« به دلیل اینکه ساختار حکومت نظامی و پلیسی است» یعنی عنصر نظامی اصل بر عنصر پلیسی است خط جدید «زدن سرانگشتان اختناق» می باشد حال هدف اصلی عملیات را «ترور انقلابی» می نامید ، و اینگونه تحلیل نمود که ضرورت شکستن طلسم اختناق حمله به بدنه آن یعنی «پاسداران»می باشد. او می گفت این کار پس از مدتی نیز توده ای خواهد شد ! به این ترتیب تز دیگری برای ادامه جنگ و خونریزی داد و تفسیر نمود بعد اززدن سران نظام با هدف قراردادن بدنه، حکومت فلج شده و به زانو در می آید.
لذا حمله به نیروهای مذهبی اعم از پاسدار و بسیجی و افراد مذهبی تحت عنوان «حزب اللهی» و «فالانژ» در دستور کار قرار گرفت به این ترتیب دور دیگری از عملیات های ترور کور آغاز شد. البته در انجام عملیات ها تیم های عملیاتی ملزم به رعایت قاعده و قانون مشخصی نیزنبودند و افراد به صرف پاسدار یا بسیجی بودن و یا حتی به بهای آویختن یک عکس در مغازه هایشان و داشتن ریش، هدف عملیات و ترور قرار می گرفتند و روزانه وهفتگی نیزرسما آمار ترورها اعلام می شد.
این کار باعث شکست دوباره رجوی در تحلیل ها و نفرت عمومی ازآنان شد و اکثر اعضا و هوادارانی که به انجام ترورهای کور مبادرت می کردند کشته دستگیر و زندانی شدند.
اما نکته مهم در اتخاذ این خط کور قبل از هر چیز فقط حفاظت از خودش بود که نیازمند قدرت نمایی در تهران به هر قیمت بود زیرا فرانسه و کشورهای غربی به سرعت و حتی سریع تر از نیروهای سیاسی ایرانی و شورایی و هواداران خود سازمان متوجه بی سرانجامی این ادعاها و عدم توانایی رجوی در تحقق شعارهای سرنگونی او شده بودند و ترس از معامله خودش اصلی ترین انگیزه او در اتخاذ و ادامه این حرکات بود.
رجوی در همان اولین سال اعلام نمود: دو هزارتن از اعضای حکومتی را ترور نمودیم و در یک اطلاعیه گفت: بنا بر اعترافات رسمی و غیر رسمی مقامات مختلف حکومت ، تا کنون بیش از دو هزار تن از رهبران، مسئولان، کادرها به وسیله رزمندگان مجاهد از میان رفته اند و به دنبال آن گفت که این ضربات باعث تضعیف حکومت تاسرنگونی خواهد شد!
در ۱۹بهمن ماه ۱۳۶۰موسی خیابانی فرد شماره دو و اشرف ربیعی به همراه ۲۳تن از اعضای بالا در یک خانه تیمی در زعفرانیه(بالاترین محله اعیان نشین تهران) لورفته و همگی کشته شدند.
جالب است بدانیم در همان زمان که اکثر نیروها به دلیل اعلام فاز نظامی جا و مکان نداشته و به حال خود رها شده بودند وبنا به اعتراف رهبران فرقه (نامه اشرف ربیعی) در پارک ها و جوی های آب می خوابیدند. اعضای رده بالای فرقه از جمله همان موسی خیابانی و مهدی ابریشم چی در اعیان نشین ترین نقطه تهران یعنی در زعفرانیه مخفی شده بودند و خانه های امن و تیمی دیگر کادرهای بالای سازمان هم درمناطق بالای شهر بود.
در همان حال در این سالیان به اعضا و هواداران داخل ایران دستور داده می شد که هر چقدر می توانند طلا، جواهرات، فرش و اموال خود را به خارج از کشور بفرستند . در واقع رجوی پس از استقرارش در خارج کشور تنها موضوع مهم برایش حفظ خود و گسترش منابع مالی وامکاناتی و سیاسی اش بود و داخل کشور تا سرحد اینکه روزانه اعضایش به علت نداشتن جا و مکان و یا اجرای قرار های تلفنی دستگیرمی شدند اهمیتی نداشت . آنچه که حائز اهمیت بود تنها پیش بردن خط خشونت و جنگ و حفظ خودش بود.
نوشته: مریم سنجابی
ادامه دارد
مروری بر عملکرد فرقه رجوی بعد از انقلاب تا خرداد۱۳۶۰ / ۱
مروری بر عملکرد فرقه رجوی بعد از انقلاب تا خرداد۱۳۶۰ / ۲
انتهای پیام