«رجویها چه دستاورد علمی یا عملی برای مردم داشتند، چه کشفی کرده اند، باعث بهبود چه موضوعی شدهاند جز این که هر جا اسم نحس شان بوده همه چیز را ویران کردند.»
رجوی و فرقهاش در طی سال های جدایی از جامعه به افراد روان پریش و ناسالمی تبدیل شده اند.
به گزارش فراق، جامعه بسته رجوی در شرایط خطرناکی قرار دارد. به خاطر دارم در تشکیلات فرقه رجوی تعداد زیادی بودند که تحصیلات دانشگاهی نیمه کاره داشتند و به دستور شخص رجوی درس و دانشگاه را نیمه کاره ول کرده بودند؛ اعضای مستقر در اروپا که اغلب از طیف دانشجویان، به تور سازمان افتاده بودند آنها را هم پس از مدتی به دستور رجوی به عراق ارسال کردند. خبری از درس و تحصیل هم نبود و باقیمانده های اروپا تعداد شان در هر کشور دو رقمی نمی شد.
غرض از این مقدمات این است که بگویم تشکیلات فرقه رجوی با تحصیل و علم مثل جن و بسم الله بود.
در میان آن تحصیل رها کرده ها، بودند افراد زیادی که در سال های آخر پزشکی و مهندسی بودند. افرادی چون صادق پشم فروش، بتول یوسفی، محمود یوسفی و… اما اساسا تنها چیزی که برای رجوی مهم نبود درجات علمی بود.
شاید هم به دلیل حسادت و حقارت های خودش که به جایی نرسیده بود ضدیت عجیب با ادامه تحصیل هواداران داشت و چشم دیدن کسی که به لحاظ سواد از او برتر باشد را نداشت.
باز هم به خاطر دارم در سال ۱۳۸۲ پس از اشغال کمپ اشرف توسط نیروهای آمریکایی و سقوط صدام به فاصله کوتاهی فرقه خلع سلاح و بیکار شد و افراد از قرارگاه های مختلف جمع شدند و در کمپ اشرف محصور بودند.
فرصتی پیش آمده بود و برخی گفتند خوب است کلاس های آموزشی برگزار شود.
یک سری کلاس های آموزش زبان انگلیسی و عربی گذاشتند و مربیانی هم از شهرهای عراقی می آوردند تا به افراد دست چین شده آموزش بدهند. همان کلاس های محدود هم شش ماه نشده جمع و بی خیالش شدند و به عوض کلاس های دوره کردن ادوات نظامی خیالی برگزار می کردند. پس از مدتی هم برنامه های ساخت و ساز راه انداختند، اغلب مردان را به کارگری ساختمان سازی مشغول کردند. علی رغم استطاعت مالی برای استخدام کارگر و بنا برای تمام ساختمان سازی ها و بارکشی ها از مردان استفاده می کردند تا شبانه روز آنها را پر کنند. حداقل در آن دوره ده ها تن به خاطر خالی کردن کیسه های سیمان و گچ و بیگاری های مختلف به دیسک کمر و انواع بیماری ها دچار شدند و این بود که اغلب با مرگ های زود رس قربانی می شوند.
شما ببینید دست آورد های فرقه رجوی برای مردم نیز در ۴۰ سال گذشته چه بوده، با آ همه هو و جنجال و مغلطه ای که می کنند جز این بوده که دسته دسته جوانان عزیز خانواده ها را به کشتن دادند، جز این بوده که باقیمانده را هم ۴۰ ساله به گروگان گرفتند و اجازه نمی دهند پدران و مادران پیرشان حتی صدای آنها را بشنوند و متاسفانه بسیاری از آنها در فراق عزیزانشان بمیرند و داغ دیدار و شنیدن صدای فرزند بر دلشان بماند.
چه دستاورد علمی یا عملی برای مردم داشتند، چه کشفی کرده اند. باعث بهبود چه موضوعی شده اند جز این که هر جا اسم نحس شان بوده همه چیز را ویران کردند.
آیا شده تا به حال شما از یک عمل و حرکت فرقه رجوی خوشحال شوید و یا احساس رضایتی کنید جز به بارآوردن غم و اندوه و دربه دری برای خانواده ها و جوانان، جز کشتار و ترور و همراهی با دشمنان مردم، جز تلاش مضائف برای سخت کردن زندگی مردم جهت همراهی با تحریم های ظالمانه … .
زمانی که که جنگ ایران و عراق در جریان بود با آنکه بنی صدر خودش فرد مجرمی بود حاضر نشد درجه خیانتش را به این نقطه برساند که به کشور عراق برود و همدست دشمن شود ولی رجوی بی بته با بی شرمی تمام نه تنها به عراق رفت بلکه ستون پنجم هم شد. سلاح و پول از عراق می گرفت و جوانانی که برای حفظ اراضی میهن می جنگیدند را با کمک صدام به خاک و خون می کشید،
این بخشی از جنایات رجوی است، پس از آن چه کرد؟ تا یک دهه دیگر جز کار شکنی، جز حمله های کور و اعمال وحشیانه قتل و ترور و آدم کشی و خمپاره افکنی چه حاصلی داشت.
بعضا هواداران و یا اعضایی از سازمان قمپز در می کنند که بله اعضای فرقه رجوی از بهترین فرزندان و با سوادترین ها بوده و هستند، به همین دلیل سابقه سواد را هم گفتم. این مردک اگر زنده باشد به قطع یقین جز کودن ترین و خنگ ترین رهبران فرقه ها بایستی ثبت شود به خاطر اینکه خودش و افرادی را که چهل سال در یک قلعه ایزوله و زنده بگور کرده است. آنها چطور می توانند جز افراد سالم و تحصیل کرده باشند. حتی به اعتراف بسیاری از خود جداشدگان، پزشکان و کارشناسان، افرادی که از فرقه جدا می شوند بایستی سالها تحت درمان قرار بگیرند و به لحاظ روانی افراد سالمی نیستند چه رسد به آنهایی که چهل سال است از جامعه بشری جدا و ایزوله شدند.
این رسم و آیین فرقه است. رسم سرانش کنترل اعضا با وحشیانه ترین روش ها از قبیل تهدید، شنود و رسم رهبرش خودستایی مالیخولیایی و انتقام جویی حیوانی که اگر سالی یکبار سخنرانی یا متنی از او پخش بشود اول و آخر و سط ان مملو از کلمات خون کشتن و قساوت و بی رحمی است و ذره ای انسانیت در آن وجود ندارد.
حاصل کار سازمان و هوادارانش چیست؟ دقت کنید سالی دوازده ماه خدا در شهرهای مختلف اروپا با تظاهرات های خیابانی شبانه و روزانه در سردترین شهرها و سخت ترین شرایط با اعتصاب وگدایی ۱۶ تا ۱۸ ساعته مشغولند، به اسم اعتراض به حقوق بشر و فلان و بهمان دلیل های بیخود و اعمال بی سرانجام.
باور کنید همان زمان در کمپ اشرف و همین حالا در قلعه مانز نیز در بهترین شرایط هم که می خواستند جشنی به مناسبت اعیاد و یا برنامه های فرقه برگزار کنند به خاطر نمایش تبلیغاتی و تلویزیونی از دو سه ماه قبل تمام افراد را از صبح تا شب به کارهای سخت یدی از قبیل تهیه دکوراسیون و ساختن استیج و بنا وا می دارند. طوری که اغلب در هنگام برپایی برنامه ها و جشن ها در طول مراسم از خستگی خوابشان می برد. آنها چیزی از جشن و شادی نمی فهمند و اصولا جشنی که به افراد خوش بگذرد وجود ندارد.
روزها، ماهها و سالهای متمادی جلسات طولانی نشست خود انتقادی، دیگر انتقادی، خواندن پروسه زندگی به صورت تکراری و لعن نفرین به خود و دیگران با چاشنی چک و لقد مشت و تف به صورت دیگران، این تمام زندگی مجاهدین در ۴۰ سال گذشته است.
زنان محروم از زندگی، محروم از زن بودن و لطافت زندگی، محروم از همسر و مادر شدن، مردان محروم از احترام، محروم ازهمسر و پدر شدن. کل اعضا محروم از ارتباط با جهان که دقیقا به مثابه زندانی بودن است و بزرگترین صدمه به روح و روان انسان می زند. محکوم به بیگاری شبانه روزی با اعترافات دائمی اندیشه و له شدن شخصیت انسان
به نظر شما آیا چنین افرادی به لحاظ جسمی و روانی سالم هستند.
بی خود نیست که سالم ترین افراد فرقه به ظاهر، به سن های پنجاه و شصت نمی رسند، می میرند و خود فرقه با پررویی ولی با عجز و ناچاری اعلام می کند فلان فرد در اثر بیماری سخت و طولانی چند ساله مرده است.
در چند سال اخیر صدها تن در آلبانی تلف شدند. فقط یک قلم آمار مرگ و میر متاثر از بیماری و اعلام شده فرقه در سال ۹۸ خورشیدی ۲۱ تن و در سال ۹۹، ۲۷ تن هستند که با اسم و عکس، مشخصات مرگشان را اعلام کردند.
آمار ۴۸ نفر در دو سال برای یک گروه ۲۳۰۰ نفر وحشت انگیز نیست؟ چه بر سر این نگون بختان در درون کمپ می آورند خدا می داند و ما می دانیم و آن نامردان کریه.
گاه باز هم از این همه وقاحت و پافشاری فرقه از این همه نامردی و دنائت حیرت می کنم. اینکه اعلام می کنند جشن ۵۷سالگی و یا اعلام مسئول اول و معاون اول و یا تشکیل فلان کانون های مقاومت که متاسفانه فکر می کنم دقیقا این حد از خودشیفتگی و این حد از دروغگویی و یاوه سرایی نیز دقیقا نشانه از بیماری جدی روانی این گروه و ناسالم بودن ساختار فکری و طریقت آن است.
والا که در یک جریان عادی و سالم که در ارتباط و در تعامل با اطراف خویش باشد لاجرم همین تعامل دوطرفه، باعث سلامت و تاثیرپذیری متعارف از واقعیات خواهد شد و به تناسب از تخیلات و غیر واقعی بودن عمل ها کم خواهد نمود.
و چون این تعامل و ارتباط و گسترش وجود ندارد لاجرم این فرقه دربسته بسان مرداب و آب گندیده روز به روز پوسیده تر می شود و زوال آن را نظارهگر هستیم.
یادداشت از: مریم سنجابی
انتهای پیام / فراق