یکی از کارهای روزمره ای که رجوی و باند تبهکار او در این روزها به آن سخت مشغول و در حال طراحی و تولید مزخرفات روزمره می باشند تلاش برای تخریب است تا چهره کسی به جز مسعود رجوی و ناخلف باقی مانده اش یعنی مریم رجوی بالاتر نرود.
در این راستا مهمترین هدف این عناصر جنایتکار این است که با یک سری ابزار های در دسترس خود هر کسی را که به نوعی دچار وجه ای باشد تخریب کرده و در مقابل آن فقط یک چهره برجسته باشد و آن کسی نیست به جز چهره منفور رهبری فرقه که مسعود رجوی و مریم قجر است.
این طرح و شیطان سازی از نوع رجویسم در دو بخش انجام می شود:
اول در داخل تشکیلات سرکوبگر سازمان ضد خلقی رجوی علیه اعضای فرقه.
دوم در بیرون تشکیلات و علیه اعضای جدا شده که در حال افشاگری می باشند.
یکی از عادت های مسعود رجوی در تمام نشست هایش این بود که ابتدا بالاترین نفرات به اصطلاح سازمان را جلوی انظار عمومی پایین کشیده و مورد تمسخر قرار می داد، یعنی با این کار آنها را از چشم می انداخت و در قدم های بعدی اعضای رده پائین تر را مورد حمله قرار داده و به قول معروف می شست و می گذاشت کنار.
اینکارها فقط برای این جهت بود که کسی سرتر از او نباشد و تبدیل به قطب علیه رجوی نگردد. این را را همگان می دانند و بارها و بارها به چشم دیده اند.
همین مهدی ابریشم چی، برادرش حسین ابریشم چی که بعدها کشته شد و یا سایر کسانی که ممکن بود روزی علیه رجوی کاری کنند در مقاطع مختلف چهره هایشان در میان افراد خراب شده و دودی می شدند.
یادم می آید یکی از اقوام نزدیک بنیانگذار فرقه که اسمش را نمی برم در اواخر دهه هشتاد به فرقه پیوست، به خاطر نزدیکی با خانواده بنیانگذار سازمان اکثریت به او احترام زیادی قائل بودند و علی رغم اینکه در تشکیلات سابقه ای نداشت ولی با دیدن او به وی احترام زیادی گذاشته می شد. این گزارش به مسعود رجوی رسیده بود، وی می دید که اگر جلوی این را نگیرد فردا پس فردا این فرد علیه رجوی تبدیل به قطبی شده و حتما اقداماتی علیه رجوی خواهد کرد. در یکی از نشست های عمومی دیدیم مسعود رجوی آن فرد را پای بلندگو صدا کرد و در مقابل همگان از همان ابتدا شروع به مسخره کردن آن فرد کرد، ظاهرا شوخی بود ولی همه می فهمیدیم که جنس این شوخی از نوع تخریب است و نه خندادن دیگران. از فردای آن روز آن فرد دیگر در میان افراد هیچ احترامی نداشت که هیچ، بلکه مثل رجوی او را مسخره کرده و به قول معروف خاک می کردند.
در قدم های بعد شاهد آن بودیم افرادی که روزگاری را در مناسبات رجوی به جبر سپری کرده بودند و بعد از روشن شدن واقعیت، تصمیم می گرفتند که مسیر زندگی خود را از رجوی جدا نمایند مورد بدترین اهانت ها و رذالت های رجوی قرار می گرفتند.
جالب اینجا بود که همین فرد مستمر در بوق و کرنا می دمید که علیه او یک کمپین شیطان سازی در حال اجراست ولی از کارهای خودش علیه جداشده ها از چنین واژه ای استفاده نمی کرد که خودش نیز در حال شیطان سازی علیه دیگران است.
این ویژگی منحصر به فرد رجوی بود یعنی از یک طرف تلاش می کرد که خودش را مظلوم نشان بدهد و از طرفی دیگر تلاش می کرد که دیگران را شیطان رجیم جلوه دهد. سیاست یک بام و دو هوای او معروف بود و هر کسی که با رجوی و سازمان شیطانیش چند صباحی نشست و برخاست داشت می دانست که اگر طبق تمایلات رجوی عمل نکند به زودی مجبور به ترک آنان شده و به دنبالش یک کارزار کثیف به راه خواهد افتاد.
اسم این را می گذاریم ترور شخصیت. یعنی الزاما این نیست که فرد توسط گلوله کشته شود و فیزیکی حذف گردد، اتفاقا اگر امکان کشتن فرد وجود ندارد باید او را در انظار و افکار عمومی تخریب نمود که کسی جرات نزدیک شدن به آن فرد یا افراد را پیدا نکند.
این سیاست از روزی که رجوی خلع سلاح گشت و نتوانست مخالفین خود را به صورت فیزیکی حذف نماید شروع و تا همین امروز ادامه دارد.
متاسفانه کسانیکه این نوع کثافت کاری رجوی را نمی شناسند تحت تاثیر این تبلیغات مسموم رجوی قرار می گیرند و به خود و سایرین آسیب می رسانند. لذا باید روشنگری کرد و نگذاشت که این سیاست کثیف پا بگیرد و گسترش پیدا کند. باید هر کس به هر میزان که در توان دارد با افشاگری و بر ملا کردن این مدل حرکات باند رجوی آن را افشا کرده و به خود رجوی برگرداند.
یادداشت از: بخشعلی علیزاده
انتهای پیام / فراق