وقتی رجوی گفت، تاریخ از پیروز جنگ سوال نمیکند!
روایتی از پایان زندگی مشقتبار در مقر خائنان بیوطن / بریدهای که در پارکینگ منافقین خود را آتش زد
عملیات چلچراغ منافقین با هدف جذب زنان و نظامیان عراقی طراحی شد / افشای شیوه رجوی برای گرفتن اسیرِ ایرانی
گزارشی از چهل و یکمین جلسه دادگاه محاکمه منافقین
بررسی پدیدار شناسانه انگیزههای منافقین در تخریب امامان جمعه / تلاش برای تغییر نگرش جامعه نسبت به نهاد روحانیت
آلبانی، کشوری که تعهدات قانونی آن رو به وخامت است / «مجاهدین خلق» خطری برای منطقه بالکان
هشدار آقای قاضی به کشورهای حامی منافقین: نباید متهمین تروریسم را میزبانی کنید
«به همین خیال باش»: پیامی کوبنده به آمریکا و نوچههای مزدورش / ایران، قدرتی شکستناپذیر
ابراهیم خدابنده از مسئولین سابق بخش روابط بینالمللی مجاهدین است که ۲۳ سال از بهترین سالهای جوانیاش را در این گروه بسر برده است. او که بقول خودش در طول این سالها بدون حتی یک ساعت مرخصی در خدمت تشکیلات رجوی بوده، بالاخره و بر اساس یک اتفاق دستگیر شده و از تشکیلات رجوی جدا میگردد
عکس پدری که لحظه های پایانی عمر را به عشق دیدن روی فرزند دلبندش در پشت سیاج های زندان اشرف به انتظار نشسته. چراغ عمر را بر درختی آویخته و ازدحام افراد بی اندیشه که از مرگ می هراسند به تماشا نشسته است.
که در سال۱۳۸۰ ناگهانی و پنهانی از خانواده ام جهت کار و مهاجرت به اروپا، ابتدا به کشور ترکیه عزیمت نمودم و در کارواشی دراستانبول مشغول به کار شدم تا بتوانم به مقصد برسم و همانجا بود که با فردی آشنا شدم به نام بهزاد که ایرانی بود و وقتی علت آمدنم را جویا شد وعدۀ ردیف شدن کارهای مهاجرتم را داد سپس ملاقات های روزانه شروع شد
بله قطعاً من تا حال حاضر همچنان عضو فرقه رجوی و در بیخبری و تحت القائات ذهنی و کنترل روانی فرقه بودم و امکان خلاصی و نجات نداشتم. در ضمن در زندان در سوریه با ترفندی به ما قرص ظاهراً کاهش فشار خون دادند که البته قرص روانگردان بود و ما تقریباً هنگام انتقال بیهوش بودیم و نمیدانستیم چه اتقافی دارد میافتد و قرص سیانور هم در مأموریت سوریه به همراه نداشتیم. اگر داشتم و امکانش بود حتماً از آن استفاده میکردم چون زنده تحویل ایران داده شدن برایمان مرز سرخ بود.
منصورشعبانی درجمع خانواده های چشم انتظارگیلک جلسه سوم – قسمت اول برغم درخواست مکرر شمار زیادی ازخانواده های چشم انتظارگیلک درخصوص دیدارشان با آقای منصورشعبانی عضوجدیدالورود به خاک وطن و کانون پرمهرخانواده درماه مبارک رمضان بخاطرروزه داربودن مخاطبین محترم آنهم درگرمای شدید ؛ جلسه مذکوربه تاریخ شنبه مورخه سوم مردادماه ۱۳۹۴ بعدازماه نازنین وپربرکت رمضان […]
من در مصاحبه اول موفق نشدم نظر آنها (فهیمه اروانی) را جلب کنم به همین دلیل مرا به بخش اطلاعات ارتش (حمید آراسته- عبدالرضا- خسرو ملک پور) تحویل دادند.
خبر آزادی عیسی اکبرزاده را به برادر برزگوار و زحمت کش خانواده های متحصن چهارساله،
آقای محمداکبرزاده و تمامی خانواده های چشم انتظار تبریک می گوئیم .
افشاگری آقای علیشاهی سال ۹۰ بصورت صوتی
از بلندگوهای خانواده های متحصن در جلوی کمپ اشرف پخش میشد…
بیش از چهارصد نفر را به زندان کشاندند و تعداد زیادی را شکنجه کردند از جمله دو نفر به نام های پرویز احمدی و قربانعلی ترابی نیز در همین جریان کشته شدند و شاید کسان دیگری نیز در این جریان کشته شدند که کسی هرگز از آنها خبری ندارد و جایی درز نکرده است…
این بار رجوی شمشیر را از رو بسته بود.
قبل از اینکه برای پناهندگی فکر کنم دنبال یک زندگی درهمان شهر خودمان بودم ودرآن شهر برای خود یک شخصیتی بودم وبه خاطر اینکه عضوی ازیک خانواده شهید بودم مورد احترام مردم بودم.
اینجانب از بیش از بیست و پنج سال پیش در بخش روابط با عراق در سازمان به عنوان مترجم ارشد همۀ نامه ها و بیانیه ها و اسناد و نوشته ها و کتابهای رهبری و اطلاعیه ها و نشریات سازمان کار می کردم از جمله ترجمۀ بسیاری نامه ها و بیانیه ها و حتی مصاحبه های از قبل آماده شده به زبان فارسی!! به علاوۀ بیانیه های جعلی با ادعای امضای میلیونها عراقی!! که تماما به فارسی نوشته می شدند و من آنها را به عربی ترجمه می کردم!!، همچنین دخالتهای آشکار رهبری سازمان در اوضاع عراق برای تشدید اختلاف و تعمیق شکاف بین لیست العراقیه (اپوزیسیون عراق) و دیگر جریانها.