پروژه مشترک جریان فتنه با منافقین و پهلوی چیست؟
واکنش امام خمینی(ره) به نقشه منافقین برای انهدام جماران چه بود؟
سوءاستفاده از زنان به شیوه «مجاهدین خلق» توسط گروهک تروریستی جیشالظلم
حامی «مریم قجر» بار دیگر اختیار از کف داد
چه کسانی در پشتپرده تصمیم ترامپ برای حمله به ایران بودند؟ / مرتبطین «مجاهدین خلق» در بالای فهرست
ضرورت برخورد قاطع با منافقین مانند سال ۶۷
زیارتگاهی به نام حضرت عباس(ع) بر فراز آلبانی
هواداران مجاهدین در اروپا چه کسانی هستند؟ / فسیلهایی که ۵۰ سال رنگ واقعیت را ندیدند
یکی از ترفندهای همیشگی رجوی ها مظلوم نمایی است . آنها با استفاده از این حربه در کنار وقاحت بی نظیر خود ، همواره تلاش دارند تا حقیقت را وارونه جلوه دهند . آنها ترور کور انجام می دهند ولی طرف مقابل را قاتل می نامند ، به عنوان ارتش خصوصی صدام به خدمت او در می آیند اما دیگران را مزدور میخوانند ، بر علیه کشور خود جاسوسی می کنند و همزمان به دیگران انگ وطن فروشی می زنند و ….
قبل از آغاز خواهش می کنم که نام اصلی من نزد مدیر سایت امانت باشد. از ابتدای آمدن ما به آلبانی ، فرقه رجوی و مسئولین سرکوبگر تشکیلات با تمام تلاش در پی این بودند که ما جداشدگان را به هر قیمت در بند تشکیلات خود نگه دارند و حتی با اشراف به این که بسیاری از ما علنا اعلام جداشدن کرده بودیم اما به حضور فیزیکی افراد قانع بودند .
در نشستی بودیم که رجوی از طریق تلویزیون سخنرانی میکرد، حاضرین در نشست چنان محو تماشای سخنرانی و تشویق رجوی بودند که من واقعاً تعجب میکردم ؛ رجوی گفت : من به خاطر رسالتم !!! از ایران بیرون رفتم در ایران مثل امام حسین(ع) !!!که به او نامه دادند؛ از من هم پشتیبانی کردند !!! ولی مانند امام حسین(ع) پشتم رو خالی کردند،!!! مانند امام از شهرم خارج شدم !!!!
رجوی را ببین که درمقابل مطالبات به حق ومشروع خانواده های اعضای گرفتار در قلعه فرقه ای خود چقدرضعیف و زبون شده وبه به استیصال رسیده است که اعضای اغفال شده ودربندش را درصفحه تلویزیون می آورد ویا به اسم آنان درسایتهای جور واجورخود مطلب گذاشته وعلیه خانواده هایشان لاطائلات مشمئزکننده ردیف میکند.
دراین رنج وسناریوی ساختگی ونابخردانه پیشتر به اسم سمیه محمدی دختراسیرمصطفی کتاب زیرچاپ برد و با ذکرخزعبلاتی که صرفا ازکله پوک رجوی تراوش میکند ؛ پدرومادرچشم انتظارو رنجکشیده ای را که سالیان برای رهایی دخترشان ازهمه چیزشان مایه گذاشتند؛ آزرده خاطرمی کند و به زعم وگمان خود با خراب کردن پلهای عاطفی ارتباطی درصدد به اسارت نگهداشتن مضاعف سمیه و سمیه ها است.
مادر فریدون ندایی که ۳۵ سال است به دنبال دیدار فرزندش است. فریدون ندایی احتمالا از سال ۱۳۶۰ اسیر شده و از اسرای جنگ ایران و عراق می باشد از سال ۱۳۶۷ گرفتار فرقه مخوف رجوی شده است. ایشان حدود ۳۵ سال در اسارت نیروهای صدام و پس از آن کمپ مخوف رجوی است. و مادرش در این سال ها از دیدار او محروم بوده است.
فرقه رجوی با هوچی گری این اقدام بی نهایت انسانی را شکنجه روانی اعضای به گروگان گرفته و ممنوع ملاقاتی معرفی کرده است متاسفانه هوچی گری و کلاشی این فرقه در مقابل یونامی و کمیساریای پناهنده گی و صلیب سرخ بقدری شدید بوده که این ارگانهای بین المللی نیز بخاطر فرار از تهمت و افترا مزدوری وزارت اطلاعات سکوت کرده و از اجرای مسئولیت خود سر باز زده اند .
هدف محوری رجوی در برخورد با خانواده ها در این مقطع این است که صورت مسئله اصلی را پاک کند چرا که وحشت از خانواده ها همه وجود مسعود رجوی را فراگرفته است. تجربه قلعه اشرف به مسعود رجوی و مریم رجوی می گوید اگر روند گذشته خانواده ها در مقابل دیوارهای لیبرتی و همچنین تیرانا شکل بگیرد دیگر نه از تاک خبری خواهد بود و نه از تاک نشان. اینکه تعدادی از خانوادهای قربانیان فرقه مجاهدین برای ملاقات با فرزندانشان به عراق رفته اند چه ربطی به سپاه قدس دارد؟
یک نمونه مربوط به سالها قبل در این رابطه قابل توجه است. بهزاد صفاری از اعضای قدیمی سازمان مجاهدین خلق از عراق با پدر خود در اصفهان تماس گرفته و از او برای خارج شدن از عراق درخواست پول نمود. او ادعا کرده بود که از سازمان فرار کرده و برای خروج از عراق ۴۵ هزار دلار نیاز دارد.
زمستان سال ۱۳۶۹ مصادف با جنگ پر سرو صدای خلیج فارس بود. جنگ نیروهای ناتو علیه عراق. رهبری مجاهد اگر چه در این جنگ متضرر فراوان شد و النهایه بازنده اصلی دعوا بود چون که ارباب اصلی اش به غایت تضعیف گشته بود، ولی او با مهارت سعی کرد طوری ورق را برگردانده و از آن آب گل آلود صیدی کرده باشد و آن، حذف کودکان، همان دشمنان انقلاب ایدئـولوژیک از خاک عراق و بالا بردن تضمین انقلاب بود.
تا زمانیکه سران فرقه رجوی کنترل کمپ لیبرتی به عهده دارند ملاقات خانواده ها امکان پذیر نیست ! چند روز گذشته شاهد حضور چند خانواده در کنار کمپ لیبرتی برای ملاقات با عزیزان خود بودیم ولی مثل چند سال گذشته خانواده ها بدون اینکه موفق به دیدار عزیزانشان شوند انجا را ترک کردند ! واقعیت […]
خاطره ای جالب و خواندنی از به خطر افتادن انقلاب مریم توسط چند سگ نیمه اول سال ۱۳۷۷ رژیم عراق محلی واقع در ۴۰ کیلومتری شهر بصره را جهت احداث قرارگاه جدید به سازمان واگذار نمود.این محل که هم اکنون به قرارگاه حبیب شطی معروف است ، در وسط یکی از پادگانهای عراق قرار دارد.قبل […]
ابر فرقه قسمت هفتم High cult نگاهی اجمالی به تاریخچۀ سازمان مجاهدین خلق ایران (در پادگانهایش در عراق و قلعۀ اشرف) با نگاهی به کتاب “فرقه ها در میان ما” نوشتۀ: خانم مارگارت تالر سینگر استاد دانشگاه برکلی آمریکا ترجمه: مهندس ابراهیم خدابنده نگارش: مهندس محمّدرضا مبیّن – (با تجربه ۱۰ سال حضور در فرقۀ […]
بله ، نسرین یک زن بسیار بی تربیت و لمپن به تمام معنی که اسم اصلی اش مهوش سپهری است.
قبل از جدایی ام از سازمان چند نفر از شورای رهبری به پایگاهی که من مسئولش بودم آمدند و صحنه سازیهای مضحکی می کردند و دروغ گفتند که بله داره تو ایران انقلاب میشه و منتظر بودند من به آنها بگویم ای وای من نمیرم و از تشکیلات جدا نمی شوم… ولی آخر سر متوجه شدند که فایده نداره و من بمونش نیستم و از تشکیلات جدا خواهم شد و جدا شدم.
بیشترین فشارها را رهبران گروهک به اسیرانی می آوردند که خانواده هایشان در جلوی کمپ اشرف حضور داشتند و آنها را بلافاصله پس از نشست هایی که برگزار می کردند جلوی دوربین تلوزیون سیمای نفاق می آوردند و آنها را به مصاحبه ی اجباری وادار می کردند تا به زعم خود ضربه ای به خانواده ها زده باشند و البته کور خوانده اند و ما خانواده ها با این کارهای گروهک رو زبه روز قدم هایمان برای آزادی فرزندانمان استوارتر و گام هایمان محکمتر می شد و خواهد شد.
رستم آلبوغبیش :خاطرات تلخ دوران اسارت درفرقه رجوی – قسمت اول
سخنرانی خانواده ها وخانم بتول سلطانی مربوط به سال ۱۳۹۰می باشد که از طریق بلندگوهای خانواده های متحصن در درب اسد (زندان اشرف) پخش میشد این سخنرانی مربوط می شود به برنامه فعال سازی انرژی هسته ای در ایران که مصادف بود با روزی که درمسجد سیستان بلوجستان بمب گذاری شده بود،خانواده ها به تصور […]
درسال ۱۳۷۵ یا ۱۳۷۶ سلسله عملیاتهایی بنام سحر شروع شد . واز سحر یک تا سحر چهار ادامه پیدا کرد. در این سحر ها که میخواستند به اصطلاح مرزها را داشته باشند. واحدهای هفت نفری تشکیل دادند وآموزش های گوناگون فراگرفتند . در این مدت بنده سه ، چهار بار عضو تیم ایستگاه رله شدم ومأموریت من دایر کردن ایستگاه رله مخابرات بود که بین واحد های راهگشا و مقر فرماندهی انجام میشد وما صدای واحدی را که به عمق میرفتند ، به پشت منتقل مینمودیم وبرعکس.
خطاب به سران مجاهدین : ۲۷ سال است که از برادرم هیچگونه اطلاعی نداریم، چرا پاسخگو نیستید؟