ضرورت برخورد قاطع با منافقین مانند سال ۶۷
زیارتگاهی به نام حضرت عباس(ع) بر فراز آلبانی
هواداران مجاهدین در اروپا چه کسانی هستند؟ / فسیلهایی که ۵۰ سال رنگ واقعیت را ندیدند
منافقین با چه پوششهایی تخلیه تلفنی میکنند؟
رابطه مجاهدین خلق و آمریکا؛ از پایکوبی برای ترور تا درخواست نجات
واکنش افسر ارتشی به رضا پهلوی: ملت ایران خیانت مجاهدین و ارتباط تو با نتانیاهو را فراموش نخواهد کرد
ببینید৷تخلیه تلفنی توسط سرپل رجوی در پوشش نظرسنجی
«مرگ بر منافق بیشرف»
سند حماقت های فرقه رجوی به روایت تصویری
چهارسال تحصن خانواده ها در پشت سیم خاردارهای اطراف کمپ اشرف
دانلود سنگ اندازی مزدوران رجوی به خانواده ها – کمپ اشرف
من هم محفل های زیادی داشتم و بخاطر ایجاد رابطه ی سریعی که با بچه ها داشتم در جریان روحیات و نظرات آنان قرار می گرفتم. طولی نکشید که در همان پذیرش یک نشست عمومی برایم ترتیب دادند و بخاطر تنظیمات غیر تشکیلاتی و مشخصا محفل های سیاسی که داشتم، بقیه بچه ها را علیه من شوراندند.
حدود سی سال قبل (۳۰ خرداد ۱۳۶۴) که صحنه ایران غرق در خون و آتش ناشی از جنگ خارجی و تروریسم داخلی قرار داشت، در نقطه ای هزاران کیلومتر دور از وطن، قراردادهای دو ازدواج در حال انعقاد بود. ازدواج هایی که در پی یک طلاق نامتعارف (و شاید ناموزون و ناهنجار به لحاظ عرفی) بوجود آمد و مسعود رجوی آنرا “انقلاب ایدئولوژیک” نامید که سرآغازی بر “خلافت مطلقه” اش در سازمان مجاهدین بود. سازمانی که از این پس می باید مسیر ناموزون فرقه شدن را با شتاب بیشتری طی می کرد.
صدایش را کلفت کرد و گفت : تنها کاری که میتوانم برای تو انجام بدهم این است که دو سال در این ارتش خدمت کنی و بعد کمکت میکنم که بروی اروپا. درحالیکه به چشم های آن زن نگاه می کردم ، یک بار دیگر سوال کردم دوسال دیگر مرا میبری؟ تنها چیزی که درآن چشم ندیدم حقیقت بود. جالب اینکه فهیمه اروانی هم همان خنده های زشتی که دیگر مسئولین در جواب به ما می دادند، زد و گفت حتما میبرمت اروپا!
یک روز برای اکبر رودینی داشتم خاطره تعریف میکردم که برای نهار مرغ داشتیم ناگهان اکبر رودینی حرفم را قطع کرد و با تعجب گفت مگه شما تو ایران مرغ داشتین که بخورین . سازمان طوری شستشوی مغزی میداد کسانی رو که تو اشرف بودند فکر میکردند ایران همیشه قحطی هست و کسی حتی نان برای خوردن ندارد
حرفهای درسینه نگهداشته شده، گوشه ای از درد ها و زخم های من است، واقعیت هایی است که با آنها روبه رو بوده ام و عمرم و تمامی هستی ام را در این راه ازدست داده ام و به اعتماد من خیانت شد ، به عبارتی بایستی بگویم که خیانتی بزرگ به من و امثال من مسعود رجوی کرده است.
سازمان تمامی توجه و معیارهای خود را به مبارز بودن افراد و مبارزه کردن آنان معطوف می داشت و در نتیجه بسیاری از ارزش های اخلاقی و بعد معنوی را به فراموشی می سپرد . به همین دلیل به تدریج فساد و قدرت طلبی در میان افراد و سازمان شکل گرفت و توسعه یافت . به طوری که انجام فرایض و رعایت موازین اخلاقی اهمیت خود را از دست داد .