• امروز : چهارشنبه - ۲۵ مهر - ۱۴۰۳
  • برابر با : Wednesday - 16 October - 2024

یکی از جدا شده ها خطاب به سران فرقه: پاچه نفرات جداشده را مثل سگ هار نگیرید

  • کد خبر : 9620
  • 23 جولای 2017 - 11:17

 

شاید بواقع مضحک و خنده دار باشد، اما حقیقت محض پشت پرده سیاست تملق گوئی فرقه رجوی از جداشدگان را می خواهم به عرض خوانندگان برسانم.

در این روزها در این فکر بودم که واقعا فرقه رجوی کارش به کجا کشیده است که مینیمم های عرف سیاسی را حتی برای بدنه تکه پاره خودش هم رعایت نمی کند، چه برسد به اعضای جدا شده که هنوز که هنوز است می خواهد آنان را با چنگ و ناخن دندان هم که شده اسیر و سرسپرده خود نگاه دارد و اخیرا به ترفند مجیز گوئی روی آورده است.

خبرهایی که طی این مدت از طریق دوستانم که در دیدارهایی که دور از چشم سازمان و خبرچین هایش در کافی شاب با یکدیگر می گذاریم داشتم حاکی از این است که فرقه بشدت به دنبال این است که هرطور شده پرتقال فروش را پیدا کند. افراد را یکی پس از دیگری صدا میزند و بعد از تملق گوئی می پرسد که این مقالات سایت سحر علیه سازمان را چه کسی می نویسد؟

در این مقاله می خواهم آب پاکی را به روی دست فرقه بریزیم و بگویم که آب را همان جائی بریزد که می سوزد، این تازه اول کار است. بگذار از این کشور غریب به سلامت به اروپا نقل مکان بکنم، یا حداقل تأمینی در این کشور پیدا نمایم، آنوقت خواهید دید که هر روز از خدا آرزو می کردید که این جنگ را شروع نمی نمودید. من نه محمدرضا روحانی هستم و نه عبدالکریم قصیم، من نه ایرج مصداقی هستم و نه اسماعیل یغمائی، من حتی شخصیت برجسته دینی و سیاسی علامه حسینی هم نیستم.

من از نسل جوانی هستم که سالیان سال است در مکتب خودتان تا لحظه فروپاشی ایدئولوژیکی تان با شما بودم و همراهیتان کردم. اما از آن لحظه که دیدم دیگر منافعتان در نفهمیدن است مسیر خودم را تغییر دادم و مسیر رهایی و آزادی اندیشه را برگزیدم، به این دلیل که دیدم نعل وارونه بر هر حقیقتی میزنید و انحطاط شتابان را پیشه خود قرار داده اید. در حالیکه مگر چه گفتم؟ مگر چه مطلب نادرستی تابحال نگاشته ام که از همه می پرسید الف. دال کیست؟

من که هنوز چیزی نگفته ام، من که هنوز پرده از تمامی حقایق پنهان این فرقه برنداشته ام، پس واپس بتمرگید و اینگونه افسار پاره نکنید. فراموش نکنید که ما دهانمان به منطق مسلح است و این را قبل از هر کس خودتان بهتر وافق هستید. بنابراین توصیه ام اینست که اینقدر پاچه نفرات جداشده را مثل سگ هار نگیرید. اگر برای کسی پوشیده باشد اما برای شما پر واضح است که من طبق اصول اخلاقی خودم در هیچ شرایطی مستندات خویش را قلب واقعیت نخواهم کرد و عین واقعه را گام به گام به اطلاع افکار عمومی و عموم هم میهنان و خصوصا خانواده ها خواهم رساند.

پس در این جنگ قبل از هر طرف حسابی، برای خودتان پر واضح است که این تو بمیری دیگر از آن تو بمیری ها نیست. اینبار دیگر نمی توانید با عوام فریبی و دجالگری و گرد و خاک به پاکردن و تهمت و تهدید، افراد منتقد و مخالف و معترض را سرکوب کنید و دست به ترور شخصیت افراد بزنید. چون در آن صورت پرده از شاهرگ حیاتی شما برخواهم داشت. همان نوامیس ایدئولوژیک که سالیان به خورد ما دادید. بنابراین به صلاح شماست که ادب و اخلاق و پرنسیب های اخلاقی را اگر البته چیزی در وجودتان هست حفظ نمایید تا بیشتر از این زبان زد خاص و عام جامعه آزاد نگردید.

هان ای مسعود رجوی، تو به شاخ بودن و حماقت محض خودت و خشک مغزی خودت می نازی ولی من به اخلاق و بیان حقایق می نازم. در منطق تو کسی که همه را از دور خارج کرده و مانده پیامبر است و باید همگی بر او ایمان بیاورند. در عصرما البته این خودش کم هنرمندی نیست.

اما من بر همین پیامبر معصوم قلابی قیام نمودم، کسی که خودش را مظهر صداقت و صلاحیت میداند. کسی که پانزده سال آزگار تمامی نیروهایش را تنها گذاشت و رفت و هرگز دلیل آنهم بر کسی روشن نشد. کسی که می گفت در فردای آزادی ایران و میهن عزیزمان در خاوران خیمه و چادر میزنیم. کسی که می گفت حق انتخاب حق طبیعی خلق قهرمان ایران است اما هرگز کوچکترین حق انتخابی به نفراتش نداد. کسی که می گفت همه انسانها با هر عقیده و مرامی که باشند برابرند و حق اعتراض و انتقاد دارند اما خودش هر معترض و منتقدی را سرکوب کرد. حال دست روزگار را ببین که چگونه یقه او را گرفته و خود با دست خود پرده از ماهیت خود برمیدارد.

سؤال از سران فرقه رجوی اینجاست، مگر چه خبر شده، چه مرگتان شده که اینچنین افسار پاره کرده اید و مثل مار زخم خورده به خود می پیچید و تاب تحمل نوشته های من یا دیگران مثل من را ندارید و همه جداشدگان را تطمیع یا تهدید می کنید. حال که تازه پا به دنیای ارتباطات و تفکر آزاد گذاشته ام از چه اینقدر ترس و وحشت دارید؟ شما که میگویید همه مزدور هستند، همه وابسته به جمهوری اسلامی هستند، پس چه باکی و چه غمی دارید؟ این که مسئله ای نیست. به هواداران خود بگویید تا مقالات سایت سحر را نخوانند. به آنها بگوئید همه اینها مزدور هستند.

چرا اینقدر شما خود را در حال تکه و پاره کردن هستید؟ آخر برای هر ناظر بی طرفی که به این موضوع نگاه می کند برایش سؤال پیش می آید که جریان چیست؟ مگر کم بقول خودتان دشمن دارید؟ من هم یکی ناشی تر از دیگران. دیگران که برای شما عددی به حساب نمی آیند. پس اینقدر خودتان را سبک نکنید و به سایر اعضای جداشده دیوانه وار فشار وارد نکنید یا مجیزشان را نگوئید. هرچند که در پشت پرده این اقداماتتان نیت پلید خودتان را مخفی میکنید.

ما که میدانیم اولویت کار فرقه رجوی در آلبانی به جان هم انداختن نفرات در میان “جامعه جداشدگان” است. ولی کور خوانده اید. دست به هر اقدام جنون آمیزی که بزنید، دست به هر حماقتی که بزنید، دست به هر تحریکی که بزنید، پیشاپیش محکوم به شکست خواهید بود. چرا که سری قبل به دستگاه سیاسی شما تذکر اخلاقی دادم که من هنوز از منابع خودتان تغذیه میکنم، لذا به اندازه کافی اسناد و مدارک در دست دارم و خواهم داشت که بخواهم جلوی شما بپیچم. ولی فعلا اولویت کارم نگارش همین مطالب است، آنهم فقط برای روشنگری قشر جوان و تحصلیکرده جامعه و همچنین خانواده ها که این مدت بالاترین رنج و درد را تحمل کردند.

به یاد دارم که در همان ایام در لیبرتی، وقتی موضوع ایرج مصداقی را بحث داغ تشیلات کردید و یک سویه و یک طرفه به او میزدید و او را ترور شخصیت میکردید، در محافل چند نفره همواره بحث میکردیم که اینقدر که آقای مصداقی را بی مقدمه مطرح می کنید چرا حداقل یکبار یک مصاحبه او را جهت روشنگری اعضا پخش نمی کنید؟ اگر واقعا راست میگویید و ریگی به کفشتان نیست یکی از صحبت های او را پخش نمائید. اما هیهات که شما پلیدتر از این حرفها بودید.

در یک مقایسه ساده یادم هست که در دوران دادگاه علنی کرباسچی شهردار اسبق تهران، هر روز راس ساعت پنج عصر همه گوش تا گوش در سالنها مینشستند و منتظر مشاهده محاکمه بودند. در ابتدا نیت شما این بود که از آن برای توجیه عوام فریبانه و اغفال هرچه بیشتر کادرها استفاده کنید و نتیجه گیری خودتان را بنمائید. همان استفاده ابزاری همیشگی که می کنید. اما دیری نپایید که مجبور شدید از پخش آن امتناع ورزید چون قشر آگاه و فهمیده جامعه که جملگی در این فرقه جمع شده بودند به درستی خوب را از بد تشخیص دادند و نتیجه گیری خودشان را خلاف نتیجه گیری فرقه کرده بودند. شم ضدانقلابی شما سریعا این موضوع را گرفت و آنرا جمع کرد.

اکنون نیز با همان ترفندهای کهنه قبلی اگر بخواهید بیشتر از این مزاحم سایر جداشدگان شوید دوران مقاله نویسی را به کنار خواهم گذاشت و دست به اقدامات دیگری خواهم زد. آنهم منزل به منزل و گام به گام. فراموش نکنید که ما همان “کربن های نرم و سیاه” هستیم که به مرور زمان فشرده شدیم و اکنون تبدیل به “الماس های برنده و شفاف” گردیده ایم که دمار از روزگارتان در خواهیم آورد. ما همان اعضای جداشده ای هستیم که تا فراسوی طاقت انسان در این سالیان پیش رفتیم و مرگ را بارها و بارها در مقابل چشمان خود دیدیم و اکنون دیگر ترسی از هیچ چیز نداریم و مرگ را همواره به سخره می گیریم.  پس بیش از این خود را بی آبرو نکنید. خودتان آدمی را به یاد داستانهای بهلول می اندازید. همان سکه طلا که میخواهم جهت تلطیف فضا و حسن ختام برای خوانندگان بیان نمایم:

بهلول سکه طلائی در دست داشت و با آن بازی می کرد. شیادی چون شنیده بود بهلول دیوانه است جلو آمد و گفت: “اگر تو این سکه را بمن بدهی در عوض من ده سکه به تو میدهم”. بهلول چون سکه های او را دید فهمید که سکه های او از مس است و ارزش چندانی ندارد. به آن مرد گفت که به یک شرط قبول میکند و سپس گفت: “اگر سه مرتبه مانند الاغم عرعر کنی”. شیاد قبول کرد و مانند خر عرعر کرد. بهلول به او گفت: “تو با این خرییتت فهمیدی که سکه ای که در دست من است از طلاست. چگونه من نفهمم که سکه های تو از مس است؟”

یادداشت از الف. دال. (آلبانی – تیرانا )

انتهای پیام

لینک کوتاه : https://feraghnews.ir/?p=9620