• امروز : چهارشنبه - ۵ اردیبهشت - ۱۴۰۳
  • برابر با : Wednesday - 24 April - 2024

خروج از اشرف و لیبرتی و ترک عراق، شکست مطلق یا پیروزی نسبی؟ ـ قسمت سوم

  • کد خبر : 6990
  • 16 نوامبر 2016 - 6:34

خروج از اشرف و لیبرتی و ترک عراق،

شکست مطلق یا پیروزی نسبی؟ 

قسمت سوم

مشکلاتی که حضور در عراق از رجوی حل می کرد :

باید به این نکته توجه نمود که تا قبل از حضور در عراق مطلقا حرفی از سوی مسعود رجوی از اینکه استراتژی چریک شهری-تروریستی شکست خورده است زده نمیشد.

طوریکه وقتی علی زرکش نیز آنرا در جمعبندی سال ۱۳۶۳ مطرح کرد طی یک کودتا او را عملا با محکوم به اعدام کردن حذف کرد. چون بیان آن با توجه به اینکه دستش خالی بود صحت گفته های پرویز یعقوبی، محمدرضا سعادتی و علی زرکش و حسن محرابی و مهدی افتخاری و … به اثبات میرساند و باید با  پذیرش مسئولیت شکست از رهبری کنار میرفت و پاسخگوی تمامی خونهایی که ریخته بود می بود.

در این راه یا رژیم کمر ما را می شکند یا ما کمر رژیم را

صدام حسین و رجوی

اما حضور در عراق این امکان را برایش فراهم کرد که با بظاهر تشکیل ارتش آزادیبخش بدون اینکه صراحتا حرف علی زرکش و بقیه فرماندهان را مهر تائید بزند اعلام کند که بله این استراتژی غلط است. چرا چون فکر میکرد که که استراتژی جدیدی تحت نام جنگ جبهه ای را خلق کرده است که قابل رویت نیز بود بنابراین توانست بدون پاسخگو بودن به تمامی خونهای ریخته شده از استراتژی جدیدی بنام جنگ جبهه ای حرف بزند. در اینجا فعلا این استراتژی و درست و غلط بودن آن را نمیخواهیم بطور ریز بحث کنیم. ولی حرف خود رجوی که کلیشه شده میگوید، مبارزه مسلحانه در شهر هم از لحاظ تاکتیکی غلط بوده است، هم شعاری که میدادیم یعنی شعار آزادی غلط بوده و هم اینکه اینکار بدان معنی بوده است که رژیم با ثبات است. تناقض بسیار بزرگی که رجوی بدان اذعان میکند اینکه ماهیت استراتژی ما میگفت رژیم با ثبات است ما شعار و اهدافمان سرنگونی سریع بوده. یعنی همان که باعث نابودی کامل دستگاه رجوی شد. میدانیم که رژیمی که حرف از ثبات آن میزند ثباتش را نه مدیون مدیریت و اداره عالی امور مانند اقتصاد قوی و پایدار، قدرت نظامی جهانی و یا منطقه ا ی مهمی، کشور مطرح و محور در جهان یا منطقه بلکه از پایگاه اجتماعیش میگرفت. چون رژیم که نه مدیریت داشته و دارد، نه اقتصاد داشته و دارد، و نه سیاست داشته و دارد. در اینجا تنها زمانی است که رجوی جرات میکند از غلط بودن استراتژی مبارزه مسلحانه دوره اول ۱۳۶۰-۱۳۵۶ حرفی بزند. ولی چون فیل جدیدی را صدام برایش علم کرده است برق آن اجازه نمیدهد کسی از جمله خود بنده و ما یقه اش را بگیریم.  البته همانگونه که خودش نیز در نشریه کلیشه شده سازمان نوشته:

«در این راه یا رژیم کمر ما را می شکند و یا ما کمر رژیم را »

ولی این استراتژی و حضور در عراق به اندازه کافی دهان پرکن و رسانه ساز و و بهانه به رجوی میداد که تشکیلات (ما مجاهدین) و شورایی ها و دیگر منتقدینش را خفه کند.

نمونه  استفاده ابزاری مسعودرجوی از ارتش آزایبخش جهت سرکوب مخالفان سیاسی

جهت نمونه به بخشهایی از اطلاعیه استعفاء سروران گرامی آقایان محمدرضا روحانی و دکتر کریم قصیم که چگونه در دام همین ابزار رجوی ساخته گرفتار بودند توجه میدهم.  در اطلاعیه جدایی آنها آمده است:

«لازم به یادآوری است که ما ، درست یا نادرست ، بحث و بررسی مشکلات را به خارج شورا نمی کشاندیم. می کوشیدیم سربسته و درخود ، هنگام جلسات بزرگ ، بیشتر در نشستهای محدود ولی رسمی ، پیشنهادهای مشخصی برای موضوعات مورد اختلاف عرضه کنیم.…»

دوستان بسیار گرامی، آنهم بمدت سی سال؟

کارکرد ارتش آزادیبخش و لیبرتی و اشرف را بعنوان عامل اختناق، دهن بند و خود سانسوری مشاهده میکنید!!! آنهم نه یک مورد و دو مورد که برای دهه ها!!!!! اگر شورا یک جبهه سیاسی بوده در کجای دنیا مباحث سیاسی که مربوط به حیات و ادامه یک جنبش است نمیتواند علنی باشد؟ مگر مسائل امنیتی و اطلاعاتی و … نیروهای داخل کشور است که حتی یک نفرش هم وجود ندارد که نمیشد بطور علنی و در سطح عام مطرح نمود؟ اطلاعیه استفعا در ادامه میگوید:

«بدون تردید دفع توطئه های مداوم رژیم و  ضربات پی درپی سیاست مماشات توسط «ارباب بی مروت دنیا» همچنان که گرفتاریهای چهارساله اخیر ناشی از وضعیت بحرانی ساکنان اشرف و بعد هم ”لیبرتی” خواهی نخواهی بخش اعظم انرژی مسئولان و به ویژه وقت خانم رجوی را به خود اختصاص داده اند. ما هم پیوسته به همین دلیل دندان به جگر گذاشته و صبر پیشه می کردیم  بدون این که مأیوس شویم.»

این هم یک نمونه که فرد خودش را منفور و منکوب میکند که در وانفسای جنگ ادعایی رجوی نباید آنها را مشغول امور فرعی دیگری کرد.

محمد حسن روحانی و دکتر قصیم

«رسانه ها و تبلیغات

بحث و ایجاد تحوّل در سیاستگذاری رسانه ای برحسب میزانهای علمی و تخصصی ، تغییر در محتوا و شکل رسانه های مقاومت برپایه  معیارهای حقوق بشری و لاییک (فی المثل برابری حضور زن و مرد در برنامه های ورزشی تلویزیونی)  پیش گرفتن سیاست حضور و ارائه مواضع مقاومت در کلیه رسانه های فارسی زبان – اعم از ایرانی (غیررژیمی) و بین المللی (که روزانه رویهم دهها میلیون شنونده و بیننده ایرانی دارند)  دعوت از شخصیتهای سیاسی و فرهنگی و هنری و ژورنالیستی نامدار سرنگونی طلب به رسانه ها و برنامه های مقاومت ، فراهم آوردن فرصت چالش فکری و تبادل نظر ، مباحثه و تعاطی بین گفتمانهای گوناکون سرنگونی طلب …….»

دیگر کارکرد استفاده ابزاری رجوی از حضور در عراق و … جهت توجیه امیال قدرت پرستانه انحصاری خودش در شورا و درون تشکیلات

«رویکرد سیاسی و فرهنگی نسبت به دیگران (ایرانی و منطقه ای) کوشش به همزیستی فعال و ایجاد حسن تفاهم و تقویت ارتباطات مبارزاتی با کلیه سازمانها و احزاب مترقی و انقلابی ضد رژیم (درهراندازه و حدّی که هستند)  به ویژه تجدید ارتباط با سازمانها و احزاب کردستان ایران، توجه به شخصیتهای فرهنگی , هنری و مفاخر ادبی ایران و دعوت از آنان به نشستها و میهمانیها (نوروز و…) و البته به آکسیونهای سیاسی و غیره. با استمرار در چنین رویکردی است که در غربت احساس تعلق به جمع تقویت و فضای حیات سیاسی مشترک سرنگونی طلبان شادابتر می شود. دیوار کشیدن به دور خود  سخن نگفتن با دیگر ایرانیان و رویگرداندن از «عروسی و عزا» ی هموطنان راهکار انقباضی است و بس. به دوران انقلاب بهمن بنگرید  به تحولات دگرگونساز سه دهه اخیر مراجعه کنید  : در «سال سرنگونی» رویکرد انبساطی در دستور قرار می گیرد. این یک قاعده قدیمی جنبشها و سازمانهای مردمی  به ویژه در عصر انترنت و گسترش عمومی آگاهیهاست.

اما در مورد ایجاد رابطه و رایزنی , دعوت و همنشینی با سازمانها , گروهها و نیروهای ایدئولوژیک و نظامی- سیاسی فعال در منطقه , یعنی انواع « اپوزیسیون» دیکتاتوریهای منطقه, ما بارها به دقت و احتیاط توصیه کرده ایم . لزوم شناخت و انتخاب شریک مناسب درسی است که طی دهسال اخیر به دفعات در عراق و انبوه گروهها و اشخاصی که به اشرف  آمدند و رفتند تجربه شده است. ما بارها و به موقع هشدار داده ایم. تجربه «خمینی در پاریس» یادمان نرود.  مصر کنونی که جلوی چشم همه است. بارها به مجاهدین گفته ایم که در صحنه سوریه نیز « اپوزیسیونهایی» به غایت ارتجاعی و … کنار دیگران علیه دیکتاتور خونریز دمشق فعالند. باید احتیاط کرد و متمایز موضع گرفت.  آنهایی که به صراحت خواهان دموکراسی و جدایی دین از دولت نباشند به یقین صرفاً مصرف کننده دوستی آزادیخواهان خواهند بود !»

میزان احتیاط و دقت در نه انتقاد بلکه حتی حالا که نوشته میشود بنام توصیه است مشاهده میشود؟ در صورتیکه اینها انتقادات حیاتی بوده است که اگر رجوی اجازه میداد و تصحیح میشد چه بسا جنبش در نقطه بهتری بود. و رجوی کماکان به خیانتهایش با خودفروشی به عربستان و … ادامه نمیداد.

البته بنده جسارت نمیخواهم بکنم و این دو سرور گرامی را مقصر بدانم، میخواهم کارکرد استفاده ابزاری رجوی را بیان کنم. اگر هم گناهی باشد باید این عزیزان خودشان آنرا بیابند. والا تا آنجا که بنده در تمامی جلسات شورا شاهد بودم چیزی جز جوش و خروش و مانند سیر و سرکه جوشیدن ایندو عضو مهم شورا در جلسات جیزی ندیده ام. ولی رجوی که آنها را عمله بورژوازی و کسانی که با خون مجاهدین به نوایی رسیده اند به هیچ می انگاشت و میانگارد آنها را و کل شورا را جهت بستن دهان بورژوازی بزرگ و به قول خودش امپریالیسم میدانست که دروغی بیش نبود. در صورتیکه اینها را جهت خنثی کردن محبوبیت شورایی ها در بین مجاهدین میگفت و یا ترور سیاسی میکرد. در صورتیکه حالا میبینیم که خودش تا کجا با همان به قول خودش امپریالستها و عربستان و … رفته است.

اگر به خواسته های دوستان بسیار شریف بنده در فوق توجه شود چیزی نیستند جز آنچه که خود مسعود رجوی به بهانه آنها علیه رژیم دست به سلاح برد که انحصار طلبی رژیم مینامید. یعد هم نسبت به  همکاسه شدن مسعود رجوی با ترویستهای در حال جنگ در سوریه هشدار داده اند. بگذریم از تلاش مسعود رجوی برای شریک جرم کردن شورایی ها در اقداماتش علیه جداشدگان که بصورت سر بسته آنرا در قالب “مسائل ایدئولژیک تشکیلاتی مربوط به خود مجاهدین” مطرح نموده اند.

خواهش بنده از تمامی سیاسیون که اینگونه موضوعات را دنبال میکنند این است که دوباره متن استفعای این دوستان گرامی و عزیز را بخوانند تا ببینند که این فرقه مافیایی با تکیه به خون مجاهدینی که زندهایشان در اشرف و لیبرتی بطور مطلق از دنیا بیخبر نگهداشته میشدند و میشوند. و همچنین “باخبرها” را در شورا و درون تشکیلات که در خارجه بسر میبرند را چگونه مقحور و تسلیم خود نموده تا بتواند به هر خیانتی دست بزند و کسی نتواند دم بزند.

طوریکه از مسائل لیبرتی که بطور مطلق دست ساز خود رجوی بود و از مسائل آن مانند گیر کردن مجاهدین در لیبرتی، و موشکبارانها بالاترین منافع را میبرد، بعنوان ««وضعیت بحرانی ساکنان اشرف و بعد هم ”لیبرتی” , خواهی نخواهی بخش اعظم انرژی مسئولان و به ویژه وقت خانم رجوی را به خود اختصاص داده اند»» نام میبرند. و تازه تقصیر را بگردن “ارباب بی مروت جهان” یعنی آمریکا میدانند. در صورتیکه این رجوی بود که نمیخواست مجاهدین جابجا شوند و عراق را ترک کنند. اگر باور نمیکنید به ادامه این مطلب که در زیر آمده توجه کنید.

کریم قصیم

نیازهای مبرم لیبرتی   زیر موشکباران از نظر مریم رجوی

شاید در اینجاست که بتوان بخوبی پی برد که چرا مریم رجوی بعد از پیام مسعود رجوی  و طی یک جلسه پر زرق و برق در روز یکشنبه ۱۰ آبان ۹۴ (اول نوامبر۲۰۱۵) در اور سور اواز مقر خود ضمن مراسم گرامیداشت ۲۳ کشته حمله موشکی به کمپ لیبرتی، با وجود اینکه مجاهدین در لیبرتی زیر خمپاره و موشک تکه تکه میشدند تنها خواسته هایش از جامعه بین اللملی موارد زیر بودند.

 

«نیازهای مبرم لیبرتی  

بنابراین، در شرایط اضطراری کنونی در لیبرتی، بر این اقدامها تأکید می‌کنم:

اول، رسیدگی فوری به وضعیت مجروحان و مستقر شدن یک تیم تخصصی پزشکی در لیبرتی

دوم، تأمین ابزارها و وسائل و مصالح مورد نیاز برای ترمیم مناطق ویران شده

سوم، تأمین الزامهای امنیتی و حفاظتی از جمله برگرداندن تی‌والها، ‏‏‏کلاهها و جلیقه‌های حفاظتی و تجهیزات پزشکی‏ و تأمین وسایل مورد نیاز افراد که آسیب دیده است.

چهارم، انجام تحقیقات توسط ملل متحد درباره این حمله وحشیانه و محاکمه عاملان آن(مریم رجوی ۱۰ آبان ۹۴)»

پوچ و توخالی و مصنوعی بودن این خواسته ها آیا برای همگان روشن است؟ و هیچ حرف و خواسته حتی مصنوعی برای تسریع در خروج مجاهدین از لیبرتی وجود ندارد. و یا چرا فرقه رجوی اینهمه پولهای میلیونی خود را صرف خروج مجاهدین نمیکردند؟ که همه در مورد آن سخن گفته اند. آنچه که همه نمیدانند این است که خروج از عراق برای مسعود رجوی اینبار بازگشت به فرانسه سال ۱۳۶۵ زمانیکه بدانجا رفت نیست. براستی چــــــــــــــرا؟

 

فرقه رجوی

عراق امداد غیبی برای رجوی

وقتی حرف از ارزش حضور در عراق برای رجوی گفته میشود و آنرا امداد غیبی مینامیم یعنی همین. توجه کنید:

بعد از سی سال که دوستان شورایی و بعضی دیگر از جدا شدگان که شاهد جنایات آقا و خانم رجوی بوده اند، وقتی که میخواهند جدا شوند با وجود اینکه میدانند و اعلام کرده اند که با یک تشکل مافیایی روبرو بودند که اگر متن استفاء را زودتر و قبل از اعلان عموم به رجوی میدادند همانند موارد قبلی با یک صحنه سازی مسئله را به اخراج آنها ختم میکردند که بله ما ایندو (آقای محمدرضا روحانی و آقای دکتر کریم قصیم) را بدلیل مزدور بودن و … اخراج کردیم کاری که با همه جدا شدگان از تشکیلات و شورا کرده و میکنند،  ولی کماکان تا خرخره بدهکار خانم رجوی هستند چون که فکر میکنند خانم رجوی اگر تمامی پیشنهادات آنها را به هیچ و پوچ گرفته به این دلیل است که  وقت برای جنبش مدعیش برای مردم ایران ندارد چون در حال رتق و فتق امور لیبرتی … است. یا بهتر بگوئیم با اشک تمساح ریختن در حال بهره برداری از خون مجاهدین در لیبرتی و اشرف بوده و برایش فرصتی نگذاشته است که طی این چند دهسال به امور مهمتر رسیدگی کند!!!!!!!!!

آیا با توضیحات فوق امواج تاثیرات حضور در عراق با تابلو دروغین و پوچ ارتش آزادیبخش را تا همین دیروز که اندک نیرویی در لیبرتی حضور داشتند و کارکرد سیاسی آن را در شورا میتوانید مشاهده کنید؟  باوجود اینکه نیروهای موجود محتاج نان شب بودند و هر روز نیز بکمک امدادهای غیبی همانند جنایتکاران المختار خمپاره برای رجوی ارسال میشد کماکان بالاترین تغذیه سیاسی و خبری و تشکیلاتی و ایدئولژیک و حتی نظامی را برای رجوی داشت و البته خبر ساز – دهان پرکن – حمایت سیاسی آور، مطرح شدن بعنوان یک نیروی ایرانی مخالف و مهمتر از همه بستن دهان نیروهای منتقد درون تشکیلات، درون شورایی … محصول میداد. با این وجود برای واضحتر شدن این ادعا کمی به عقب میرویم و خلاصه وار بدان میپردازیم تا روشن شود که عراق برای رجوی که در نام پوشالی ارتش آزادیبخش سمبلیزه میشود به چه معنی بود است.

 

MEK

جنبه های مالی رفتن به عراق:

در عراق هزینه تمامی نیروهایش را از صدام میگرفت و بلحاظ مالی صد در صد تامین میشد. مقوله ای که در فرانسه بجایی رسیده بود که همه ما مجبور شده بودیم که با انواع دروغ و کلک خانواده های خودمان را به بهانه ای مختلف مانند بیماری و بستری بودن در بیمارستان، تصادف و ازدواج و … سرکیسه کنیم و آنها را وادار کنیم که حتی خانه و فرش و خودرو خود را فروخته برای ما بفرستد و پولهایش را به سازمان بدهیم. از این نقطه به بعد سازمان توانست به یمن اقدامات تروریستی که چه در مرز ها قبل از آتش بس بین ایران و عراق و چه بعد از آن در شهرها  برای عراق و عربستان و یا با دادن اطلاعات درست و غلط به عراق و عربستان انبوه پول ذخیره کند. طوریکه هنوز که هنوز است از آنها بهره برداری میکند.

 

نقش عراق در تمرکز نیروها در یک نقطه با توان نظامی در قالب ارتش

عراق تا زمان عملیات فروغ هیچگاه اجازه نداده بود که سازمان از یک گروه چریکی مسلح به سلاحهای سبک مانند کلاش و آرپی جی و تیربارهای سبک به نیروی دیگری ارتقاء یابد. و بعنوان تیم های نفوذ در مرزها از آن برای زدن گروههای کوچک ارتش رژیم (سنگرهای دیده بانی و نگهبانی) استفاده مینمود. و با همکاری رسانه های غربی حامی عراق بطور مستمر در صدر اخبار قرار داشت و عملیاتی که علیه مرز های ایران انجام میداد در بوق و کرنا میشد و تیتر سازی میکرد. و این آنچه بود که رجوی میخواست در مقایسه با زمانیکه در فرانسه بود.

بعد از فروغ اما همین عراق و اشرف و موقعیت سازمان در آنجا باعث شد که بتواند با شرکت در سرکوب کردها و نجات صدام خود را بعنوان مهره مهم و وفادار به صدام نشان دهد و از این طریق اما بعد از جنگ اول خلیج و شرکت آنها در سرکوب کردها و جلوگیری از سقوط صدام توسط کردها، علیرغم اینکه صدام دل خوشی از رجوی نداشت ولی جهت راضی نگهداشتن او و همچنین استفاده دوباره در آینده احتمالی (با توجه به حالت نه جنگ و نه صلح عراق با رژیم و شرایط بحرانی عراق در رابطه با آمریکا) از رجوی شروع به مسلح کردن او با تحویل نفربر، تانک، خودرو و جنگ افزار نمود. یک تیم از ستاد ارتش عراق در اشرف مستقر شدند و طی چندین سال ضمن دادن آموزش ستاد به این ارتش تمامی مراحل مانورهای یک لشگر زرهی (دسته، گروهان، گردان، تیپ و…) را نیز آموزش داده و تمرین و مانور کردند. هرچند که در جنگ خلیج عراق تقریبا همه زرهی های سالم را گرفت و پس نداد باقی مانده اش نیز در خلع سلاح تحویل آمریکایی ها شد. و هیچکدام این این سلاحهای سبک و سنگین و آموزشها همانند خود ارتش آزادیبخش عملا بغیر از خبر سازی و دهان پرکردن و دهان بستن و نیروی تشکیلاتی را آتل و باطل نگهداشتن بکار گرفته نشد.

رجوی: تانکها را دائم می شویند و صابون میزنند و می برند حمام، وهر قطعه هم که خراب میشود عزا میگیرند. آن روزی که قبل از جنگ خلیج تانکها را از ما خواستید و تعدادی را گرفتید، حدود ۱۰۰تا ۱۵۰تانک گرفتید….

صابرالدوری: به ما تحویل دادید؟ چقدر تانک نزد شماست؟

رجوی: ۱۲۰ تانک که ۱۰۷ دستگاه آن قطعه کم دارد.

صابرالدوری: به موجب اطلاعاتی که من دارم، بیش از ۴۰۰دستگاه تانک نزد شماست…

رجوی: تعداد ۱۵۲ دستگاه از این تانکها را به شما دادیم و قبل از آن نیز ۱۰۰ دستگاه دیگر تحویل داده ایم…

…اضافه برآن ۲۰۵قبضه توپ از ما تحویل گرفتید.

صابرالدوری: ای کاش نمی گرفتیم چون بدست آمریکایی ها افتاد…

جداشدگان مجاهدین خلق

نقش عراق در سرکوب تمامی مخالفتهای درون تشکیلات

(راه اندازی زندان و شکنجه و حذف فیزیکی …)

در این دوره که یکی از سیاهترین برگهای تاریخ سازمان بشمار میاید. رجوی بعد از ورود به عراق بسیار تلاش میکرد که وضعیت در حال فروپاشی تشکیلات را از مقامات عراقی مخفی کند، و شیوه پنهانکاری را در پیش گرفته بود. طوریکه نیروهای معترض را جهت اینکه عراق از طریق آنها به مشکلات و سرکوب او در تشکیلات پی نبرد آنها را به خارج از عراق مانند ترکیه و … میفرستاد. وقتی این نیروها به خارج راه می یافتند دهان به سخن میگشودند و سرکوبها و سیاستهای رجوی را افشا میکردند. متعاقب این مسئله رجوی اعزام به خارج از عراق را متوقف کرد. و نیروی مخالف و منتقد عملا در عراق زندانی میشد. که منجر به افزایش ریزش نیرویی گردید و فرارها شروع شد و سیستم اطلاعات عراق بدان مشرف گردید. مسعود رجوی چاره کار را در هماهنگی با صدام حسین دید، که ابتدا تاکتیک رجوی این بود که کسانیکه میخواستند فرقه اش را ترک کنند را جهت شکستن آنها به اردوگاه التاش در رمادی در غرب بغداد که شرایط غیر انسانی داشت میفرستاد. ولی به همه آنها مارک نفوذی میزد و تحویل عراق میداد. در ابتدای امر مواردی را نیز عراقیها بشدت شکنجه کرده بودند ولی بزودی متوجه شدند که از رجوی رو دست خورده اند که دیگر وقعی به این مسئله نمیگذاشتند و ترجیح میدادند که مجاهدین اسیر نزد  خود رجوی باشند. (ر.ک به متن زیر: مذاکرات رجوی و حبوش رئیس اطلاعات وقت عراق)

« حبوش: درخواستها و مسائل و موضوعاتی که مطرح کرده بودید همه را یادداشت کرده ام.

درباره سه تن از مجاهدین که نزد گروه طالبانی رفته بودند باید بگویم که افسر رابط ما با جلال (جلال طالبانی) مجددا اظهارات قبلی را مطرح نمود که این سه تن در حال حاضر در کمیساریای پناهندگی سازمان ملل حضور دارند که از کنترل جلال طالبانی خارج است…مسئله را پیگیری میکنم. راجع به بازگشت اعضای بازداشت شده که علیه سازمان فعالیت میکردند منتظر عملیات تبادل اسرا و زندانیان با ایرانی ها هستیم و آنها را در اولویت قرار خواهیم داد.

رجوی: منظورتان آن ۶۰ نفر زندانی عضو سازمان است؟

حبوش: راجع به افراد اعزام شده توسط ایران که به ما تحویل میشوند من ترجیح میدهم که نزد شما باشند تا تکلیف آنها در آینده مشخص شود و بعد آنها را تحویل بگیریم. .. ((توضیح: رجوی تلاش میکند مجاهدین مخالف را تحت عنوان نفوذی رژیم در سازمان تحویل اطلاعات عراق بدهد و حبوش نیز که به مسئله واقف است نمی پذیرد و می گوید نزد خودتان باشند))

رجوی: البته موارد خاص و استثنایی تحویل شما خواهند شد.

حبوش: موضوع بازگرداندن نیروی فراری سازمان بنام ادهم ((از بردن اسم اصلی که در این مکالمه ثبت شده معذورم)).

رجوی: شما خودتان ما را راهنمایی کردید که از چه روشی جهت بازگرداندن او استفاده کنیم.»

آیا آشکار است که رجوی برای برگرداندن مجاهدین فراری از تمامی قدرتش استفاده میکند. و از بالاترین مقام امنیتی عراق خواستار اقدام برای دستگیری و بازگرداندن وی می کند؟ این است کارکرد عراق.

کمپ رمادی در سال ۱۳۵۹ ایجاد شد، در این سال کردهای ایرانی با شروع جنگ ایران و عراق و اشغال سرزمین شان توسط عراق اسیر شدند یا خود گریخته به این کمپ آورده شدند. دولت عراق این بیابان را در اختیار آن ها گذاشت و آنها با دست خود در آنجا باصطلاح محل زندگی ساختند، غیر از چند ساختمان که محل کار نیروهای نظامی و UN و مقر مجاهدین است، بقیه همه آلونک هایی هستند که عده ای انسان از همه جا گریخته و بی پناه در آنجا زندگی می کنند. مردم ساکن این کمپ تا قبل از جنگ خلیج فارس در سال ۱۳۷۰ فقط کردها بودند، ولی پس از این که کمپ پناهندگی “حله” در جنوب عراق توسط شیعیان عراق به آتش کشیده شد، پناهندگان این کمپ که اغلب فارسی زبان بودند نیز به کمپ التاش آمدند و در آنجا اسکان داده شدند. بدین جهت جمعیت کمپ به مقدار زیادی اضافه شد، مردم ساکن کمپ با گل و پیت های حلبی برای خود خانه و به عبارتی آلونک ساخته بودند، هیچ خبری از خیابان و جاده در کمپ نبود، فاضل آب خانه ها به کوچه ها وارد می شود و بوی تعفن همه جا را گرفته بود. بیشتر کودکان کرد در شهر رمادیه کفش واکس می زنند و مورد همه گونه توهین و ظلم واقع می شوند، در واقع باید گفت کمپ التاش مرکز مرگ تدریجی ایرانیان آواره است، در این کمپ چندین هزار خانواده ایرانی زندگی می کنند که از چاله به چاه افتاده اند. کمپ التاش لکه ننگی بر دامن کشور عراق و سازمان ملل متحد است که دم از حمایت از پناهنده و پناهندگی می زنند. سازمان مقری در این کمپ ایجاد کرده بود که در میان ایرانیان به “کاخ یزید” معروف بود، از یک ساختمان آجری با چند اتاق و یک حیاط بزرگ تشکیل شده بود، در حقیقت در مقایسه با آلونک ها این ساختمان برای خودش کاخی محسوب می شود. جمعیت کمپ در سال ۷۰ از ۵۰ هزار کرد و حدود ۱۰۰۰ جدا شده فرقه رجوی تشکیل می شد.

این اقدام رجوی جهت تسلیم آنها به بازگشت به تشکیلات بود که کارگر نیفتاد و مجاهدین حاضر بودند شرایط اردوگاه را تحمل کنند ولی به تشکیلات باز نگردند. وقتی رجوی اینرا دید اعزام به رمادی را نیز قطع کرد. و زندانهای داخل اشرف را راه اندازی نمود. و افراد را بین دو تا هشت سال در آنجا در بدترین شرایط زندانی میکرد. با این فکر که بتواند آنها را زیر فشاریهای زندان و فشارهای روانی و کتک زدنهای به بهانه های مختلف شکسته و منصرف کند که برگردند. افرادی داشتیم که تا هشت سال در زندان های انفرادی داخل تشکیلات مانند محمد حسین سبحانی زندانی بودند. ولی وقتی مقاومت این افراد را مشاهده نمود و زندانها دیگر جایی برای مجاهدین جدا شده نداشت در هماهنگی با عراق بعد از تحمل زندانهای داخل تشکیلات به اقدامات زیر دست زد:

تحویل دادن به عراق بعنوان فردی که ورود غیر قانونی به عراق کرده است در نتیجه هشت سال زندان ابوغریب عراق را باید تحمل میکرد. من خودم هنگام خروج از تشکیلات به دو سال زندان در داخل اشرف و هشت سال زندان درابوغریب محکوم شدم.

فرستادن نفرات بداخل ایران که آنها را در نزدیکی مرز رها میکردند که بداخل بروند!

جهت از بین بردن بدون مشکل مخالفین درونی و مخالفت و انتقادات آنها در درون تشکیلات، بدروغ آنها را جهت ماموریتهای کاذب بداخل میفرستادند و رهایش میکردند.

از تمامی کسانیکه خواستار خروج از تشکیلات بودند دهها نوشته میگرفتند که بعد از خروج علیه او استفاده کنند.

در همین رابطه منتقدین و جدا شدگان چاره را در فرار میدیدند که همین امر منجر به دستگیری و شکنجه چه توسط عراق و سپس توسط شکنجه گران سازمان میگردید. از این به بعد فردی که فرار میکرد باید پیه دستگیری، شکنجه و زندان های ابوغریب را بتن میمالید. ولی تمامی این تشبثات نیز کارگر نیفتاد طوریکه رجوی در جلسه علنی عمومی کل اشرف رسما به زبان خودش گفت:

«از این به بعد مخالفت را با مشت آهنین پاسخ خواهم داد شما آمده بودید کمک من کنید همگی علیه من شده اید».

تاکتیک دیگر رجوی این بود که سرکوب را نهادینه کرد. اولا تحت شرایط آزاد عراق دادگاه انقلاب خودش را راه انداخت که مجاهدین را محاکمه و بجرم “اقدام علیه امنیت ملی!؟” محکوم به اعدام و زندان میکرد بعدها آنرا کمسیون قضایی شورا نامید. بعضی محکومین شناخته شده عبارتند از:

مهدی افتخاری، هادی روشن روان، (از زندانیان زمان شاه) ابراهیم صابری (ابراهیم عکاس از زندانیان زمان شاه)- داود ارشد مسعود ضرغامی، حمید فلاحتی، حسین مشعوفی، غلامرضا شکری، جمال امیری، خلیل محمد نسب، اردشیر پرهیزگاری، شهاب اختیاری، جواد اژدری، محمد موسوی، امیر موثقی، منصور کوفی، فتح الله فتحی، علی حسین نژاد،…

تشکیل دادگاه انقلاب را در همان جلسه علنی فوق بیان نمود. با این توجیه که روزانه فرد زیر فشار و برخورد باشد که کارش به جدا شدن نکشد. بنابراین جلسات مغزشویی روزانه را شروع کرد. که افراد بدلیل عدم انتقاد از خودشان مورد ضرب و شتم قرار میگرفتند.

فرمانده فتح الله یا مهدی افتخاری

 

ننگین ترین برگ سیاه پرونده رجوی در این مورد سرکوب سال ۱۳۷۳-۷۴ مشابه دستگیری و شکنجه سیستماتیک سال ۱۳۶۴ در منصوری کردستان عراق است که با توجه به موج بالای مخالفتها دستگیریهای گسترده ای را شروع کرد و مخالفین (از زنان و مردان مجاهد) را به بهانه نفوذی و مزدور  وزارت اطلاعات با وجود اینکه سالیان در سازمان بودند زیر شکنجه برد. و افراد را مجبور میکرد که بنویسند که جاسوس وزارت اطلاعات هستند. که در این مورد جداشدگان مفصل گزارش کرده اند که تعدادی نیز زیر شکنجه کشته شدند.

اهمیت کارکرد عراق در سرکوب مجاهدین توسط مسعود رجوی عملا عراق را به زندان بزرگی برای آنها تبدیل کرده بود که از لحاظ سرکوب تشکیلاتی برای رجوی بهشت برین بود چون همانطور که علنا میگفت:

«آمده ام در عراق تا هرکاری دلم خواست بکنم»

این سرکوبها بویژه بعد از اینکه صدام را با سرکوب کردها نجات داد شدت و حدت بسیاری یافت چون رجوی دستش را بازتر میدید.

ادامه دارد …

داوود باقروند ارشد (از کادرهای تشکیلاتی با سابقه و جدا شده از مجاهدین ـ ساکن اروپا)

دوازدهم نوامبر ۲۰۱۶

لینک کوتاه : https://feraghnews.ir/?p=6990