• امروز : یکشنبه - ۲۲ مهر - ۱۴۰۳
  • برابر با : Sunday - 13 October - 2024

خاطرات مرجعیت شیعی عراق از ربوده‌شدن به‌دست منافقین

  • کد خبر : 6568
  • 03 سپتامبر 2016 - 12:56

خاطرات مرجعیت شیعی عراق

از ربوده‌شدن به‌دست منافقین

modaresi1

آیت‌الله سیدمحمدتقی مدرسی، از علمای عالیقدر شیعه در عراق که فعالیت‌های مبارزاتی بسیاری علیه حکومت بعث داشت و همانند خود شاگردانی مبارز چون شیخ نمر را تربیت کرده است، در روزهای ابتدایی حمله آمریکا به عراق به‌دست گروهک تروریستی منافقین ربوده شد که برای اولین‌بار و بعد از گذشت سال‌ها به بیان خاطرات خود در این‌باره پرداخت.

او که همواره به مقابله با ظلم و افشای جنایات ظالمان پرداخته در گفت‌وگو با بنیاد هابیلیان(خانواده شهدای ترور کشور) درباره ربوده شدنش به‌دست گروهک تروریستی منافقین گفت: منافقین حدود ۲۰ روز بعد از حمله آمریکا به عراق مرا ربودند.

وی ادامه داد: آن‌ها دست‌ها و پاها و چشمانم را بستند و مرا به داخل یک خودرو هدایت کردند. از صبح که مرا ربودند، تقریباً ساعت ۹ و یا ۱۰ شب بود که یک نفر از آن‌ها آمد و گفت: «شما مدرسی هستید؟» گفتم بله. دوباره آمد و پرسید. گفتم بله. بعد از آن سه نفر آمدند و همین سؤال را پرسیدند. گفتم چه شده است؟ بگذارید بخوابم. گفت: نه، ما می‌خواهیم با شما صحبت کنیم. بعد یک نفر دیگر از آن‌ها گفت: پاهای او را بازکنید  بعد پاها و دستانم را نیز باز کردند.

آیت‌الله مدرسی در ادامه خاطراتش گفت: از او پرسیدم که کیست؟ گفت من «چنگیز» هستم. گفتم: چنگیز، تو چه کاره هستی؟ گفت: من فرمانده همین گروهی هستم که شما را گرفتیم. آنگاه من شروع کردم به صحبت‌کردن با آن‌ها، صحبت‌هایی که اشک آن‌ها را درآورد. البته چشمان فرمانده را ندیدم؛ اما بغضش را فهمیدم. گفتم: چنگیز از تو سؤالی دارم. روزی که تو به دنیا آمدی حتماً خانواده‌ات جمع شدند و خوشحال شدند. آیا فکرش را می‌کردی که یک روز راهزن زوار امام حسین(ع) بشوی؟ تکان خورد. بالأخره هرچه باشد، بشر عاطفه دارد.

IMG 0498

وی افزود: به او گفتم تاجایی‌که من از دین خبر دارم شما آخرت ندارید. دنیایتان هم که همین است. فکر می‌کنید مثلاً دولت جمهوری اسلامی ساقط می‌شود؟ یا فکر می‌کنید آمریکایی‌ها به شما وفا می‌کنند؟ اینقدر این‌ها عوامل دارند که به شما نمی‌رسد. کجا می‌خواهید بروید؟ آخر خط اینجاست. گفت: آقای مدرسی صحبت‌هایی که شما می‌کنید از سطح علم ما فراتر است. گفتم: چرا؟ گفت بیست سال است که من اینجا هستم.

این عالم شیعی در ادامه خاطراتش گفت: به چنگیز گفتم: چند ساعت است که من اینجا هستم و خسته شده‌ام. چه کسی گفته تو بیست سال اینجا باشی؟ تو مگر انسان نیستی؟ تو مگر اراده نداری؟ گفت: آقا با بزرگان ما صحبت کنید.

وی افزود: روز بعد مرا نزد شخص دیگری بردند که پیرمرد و عباس داوری نامی بود. به او گفتم: من از اول در جریان کارهای شما بودم و بعد یکی یکی قصه‌های مربوط به آن‌ها را برایشان گفتم. جریان افتراق‌شان با امام‌خمینی(ره) را تعریف کردم و گفتم: الان شما فکر می‌کنید از هر صد نفر در ایران، چند نفر می‌دانند شما که هستید؟ چه کسی از شما خبر دارد؟ خبر ندارند! اما ما اگر کسی بمیرد، آنجا هستیم. ازدواج کند، آنجا هستیم. بچه‌ای به دنیا بیاید، ما آنجا هستیم. ما در زندگی مردم هستیم اما شما نیستید. شما در زمان شاه در خانه‌های تیمی خودتان بودید، الان هم همان حالت را دارید و کسی شما را نمی‌شناسد.

گفتنی است آیت‌الله مدرسی از جمله شخصیت‌ها و علمای مجاهدی است که در اوایل پیروزی انقلاب اسلامی سخنرانی‌های روشنگرانه‌ای علیه گروهک تروریستی منافقین داشته است.

منبع: پایگاه خبری ،تحلیلی هابیلیان

لینک کوتاه : https://feraghnews.ir/?p=6568