• امروز : جمعه - ۳ اسفند - ۱۴۰۳
  • برابر با : Friday - 21 February - 2025
پژوهشی از: دکتر نواب محمدی

فرانسه و مجاهدین خلق در گذر زمان؛ «منفعت گرایی» و «زیستن در بحران» / ۲

  • کد خبر : 50540
  • 09 فوریه 2025 - 11:38

سرعت مخابره خبر انفجار بمب در دفتر ریاست جمهوری ایران توسط خبرگزاری فرانسه نشان ‌داد که این کشور از ارتباطات نزدیکی با فرقه رجوی برخوردار بوده است.

teror

به گزارش فراق، در بخش دوم پژوهش «فرانسه و مجاهدین خلق در گذر زمان» به قلم دکتر نواب محمدی درباره تاریخچه این روابط می‌خوانیم:

از اوایل دهه ۶۰ به این سو، یکی از موضوعات محوری در روابط دو دولت ایران و فرانسه، مساله حضور سران این تشکیلات در فرانسه بوده و روابط میان دولت فرانسه (به‌عنوان میزبان) با رهبران و اعضای تشکیلات همواره دستخوش فراز و نشیب‌های زیادی بوده است. روند وقایع و عمق و نحوه تعاملات فرانسه با این تشکیلات فرقه‌ای به‌شدت تحت تأثیر مولفه‌ای همچون «منافع ملی» دولت میزبان در مقاطع زمانی مختلف قرار داشته است. فرقه رجوی همواره در تلاش بوده تا با «بحران‌زایی» و دامن زدن به اختلافات سیاسی، فضای مساعد برای زیست نکبت‌بار خود و عرض‌اندام در صحنه سیاسی-اجتماعی فرانسه و به‌طور کلی اتحادیه اروپا فراهم آورد.

فرانسه و مجاهدین خلق در گذر زمان؛ «منفعت گرایی» و «زیستن در بحران» / ۱

از آنجا که فرانسوی‌ها همواره به‌واسطه وقایع انقلاب ۱۷۸۹ و تحولات بعدی، خود را منادی و آوانگارد در استقرار مفاهیمی همچون حقوق شهروندی، دموکراسی، برابری و آزادی می‌دانند و بدان می‌بالند، ارزیابی تعاملات این دولت و فرقه رجوی به‌عنوان تشکیلاتی فرقه‌ای و مبتنی بر «کیش شخصیت» در سایه تأمین منافع سیاسی، خالی از فایده نیست. ارتباط با سازمانی که از قضا ماهیت فرقه‌ای آن، سابقه سیاه خشونت و تروریسم و تداوم اقدامات مجرمانه و ناقض حقوق بشر (حتی نسبت به اعضای خود) برای فرانسه و دولت‌های دیگر شناخته شده است، قابل تأمل است. اینکه دولتی با نادیده گرفتن جنایات قبلی یک گروه، تحت عنوانی همچون «پناهندگی سیاسی» به اعضای آن پناه دهد، شاید قابل توجیه باشد. اما اینکه با داشتن چنین سوابقی، اجازه فعالیت و اجرای مانورهای گسترده سیاسی-تبلیغاتی، برگزاری نشست‌های سالانه و ترویج تفکرات مسموم برای آن‌ها فراهم باشد، مایه تعجب است، آن هم در شرایطی که همچنان به تبهکاری و اقدامات مجرمانه (در سطح و مقیاسی دیگر) ادامه می‌دهند.

به همین مناسبت، بررسی اقدامات مداخله‌گرانه و نقش پررنگ دولت فرانسه در سرنگونی قذافی بر مبنای تأمین منافع ملی خود و رویکرد مزورانه دولتمردان وقت فرانسه – به‌ویژه شخص نیکولا سارکوزی – به‌عنوان مصداق بارز و آینه تمام‌نمای مداخله دولت‌های خارجی که نهایتاً منجر به ویرانی و چندپارگی این کشور شده، خالی از لطف نیست.

سابقه میزبانی پاریس از سران سازمان مجاهدین خلق به سال ۱۹۸۱ برمی‌گردد که مسعود رجوی و بنی‌صدر تحت تأثیر شرایط سیاسی موجود ناگزیر به فرانسه پناهنده شده و در آنجا برنامه‌ای از قبل طراحی‌شده خود تحت عنوان «شورای ملی مقاومت ایران» را با هدف ایجاد انسجام میان نیروهای مخالف و اپوزیسیون اعلام نمودند. (طبق توافقات، بنی‌صدر به‌عنوان رئیس‌جمهور و رجوی در مقام نخست‌وزیر دولت مدنظر تعیین گردیدند).

یقیناً روابط میان دو دولت فرانسه و ایران را نمی‌توان و نباید منحصر به عاملی همچون حضور رجوی و نیروهای تحت امرش در خاک فرانسه محدود کرد. بلکه با بررسی وقایع و رویدادها، رویکرد پاریس در قبال مساله ایران (اعم از دوران جنگ تحمیلی و دوران پساجنگ) را می‌توان تابع علل و فاکتورهای کلی‌تری دانست. از جمله:

  • واقعیت‌های نظام بین‌الملل، ساختار قدرت و نظم حاکم بر عرصه بین‌المللی.
  • تأمین منافع اقتصادی-سیاسی موجود (یا از پیش طراحی‌شده) با نگرش فرصت-تهدید (مواردی همچون روابط گسترده اقتصادی-تجاری پاریس و بغداد به‌عنوان متحدان سنتی، فعالیت‌های گسترده اقتصادی فرانسه از حدود یک دهه قبل از شروع جنگ، اهمیت نفت عراق برای فرانسه و در تبادلات اقتصادی با عراق، ایجاد زمینه مناسب برای کسب سود هنگفت از فروش جنگ‌افزار و …).
  • رویکردهای سیاسی و مواضع سیاستمداران وقت. (به‌هرحال سلایق و نگرش سیاسی-حزبی دولتمردان تاحدودی – غالباً در سطح روبنایی و نه مبنایی – در تغییر سیاست‌ها مؤثر است).
  • موضع اولیه فرانسه (و به‌طور کلی دولت‌های غربی) در جنگ، «ایجاد موازنه» و جلوگیری از غلبه هرکدام از طرف‌های درگیر بود. دو قدرت اصلی در خاورمیانه (و دو دولت سازش‌ناپذیر با اسرائیل) به نبرد با هم مشغول شده و ایجاد توازن میان قوای طرفین، مطلوب غرب بود. لذا در سال‌های ابتدایی جنگ، فرانسه سیاست بی‌طرفی (به تعبیر دقیق‌تر، حمایت منفعلانه از بغداد) را اتخاذ کرده بود.

در همین ایام، رجوی بی‌شرمانه می‌کوشید مواضع خود در همراهی با عراق را با افتخار فریاد بزند. چنان‌که در مصاحبه‌ای (با روزنامه الوطن عراق) در سال ۱۳۶۰، ضمن حمایت از ادعاهای ارضی سیدالرئیس خود (صدام)، از «اروندرود» به نام «شط العرب» یاد کرده و تأکید داشت که: «مشکل شط العرب مربوط به عراق است»!! جمله‌ای کوتاه که سرشار از رذالت و پستی گوینده آن است. کنشگری رجوی در این ایام، غالباً (و نه لزوماً) در سطح همکاری اطلاعاتی-امنیتی، ملاقات با مقامات سیاسی-امنیتی عراقی (علنی یا محرمانه) و اقدامات روانی و تبلیغاتی، یا به تعبیر دقیق‌تر «جنگ نرم» بروز می‌نمود. فرانسه ضمن تمهید بسترهای لازم برای برقراری این تعاملات، به محملی برای عرض‌اندام و اکران شوی خیانت رجوی بدل گشت که با غلطیدن در آغوش صدام، ننگ ابدی مزدوری و خیانت به وطن در زمان جنگ را بر پیشانی خود چسباند.

رویکرد فرانسه از سال ۱۳۶۱ و به‌ویژه پس از فتح خرمشهر تا حدود زیادی دستخوش تغییر شده و بغداد از حمایت‌های جدی‌تری برخوردار گردید. چه آنکه نیروهای ایرانی در جبهه‌های جنگ دست بالا را پیدا کرده و ارتش صدام سرخورده از شکست سنگین در عملیات آزادی خرمشهر، کم‌رمق و ناتوان می‌نمود.

رویداد قابل توجه در آن ایام، که فارغ از وجه خائنانه آن، دیدار مسعود رجوی با «طارق عزیز» معاون وقت نخست‌وزیر عراق (دی‌ماه ۱۳۶۱) در پاریس بود که از سوی رسانه‌های فرانسوی بازتاب گسترده‌ای پیدا کرد. رجوی در یک اقدام مضحک و حیرت‌انگیز، با توهم برخورداری از شأن رهبری و لحاظ جایگاه و مرجعیت سیاسی برای خود، به‌عنوان نماینده مردم ایران، قرارداد صلحی با بعثی‌ها منعقد کرده و بر لزوم حل و فصل مسالمت‌آمیز اختلافات دو کشور تأکید نمود!! البته این دیدار به‌نوعی مقدمات انتقال اعضای سازمان از فرانسه به عراق و گسترش روابط طرفین در سال‌های بعد را فراهم نمود.

گرفتن ژست دیپلماتیک و پوشش رسانه‌ای گسترده از دیدار یک چهره غیردولتی اپوزیسیونی که اقداماتش هیچ‌گونه تعهد حقوقی یا اخلاقی (برای دولت مستقر) ایجاد نکرده و در صحنه بین‌المللی و از منظر حقوقی به رسمیت شناخته نمی‌شود، از عجایب روزگار و خلاف عرف و نزاکت بین‌الملل و گویای موضع حمایت‌گرانه دولت فرانسه در آن ایام بود!!

جالب آنکه این اقدام رجوی (انعقاد توافق با یک مقام دولتی) و حمایت‌های فرانسه در بازتاب دادن آن را در ذیل مفهوم «دولت در تبعید» نیز نمی‌توان توجیه کرد. (دست بر قضا بارزترین نمونه تاریخی آن در ارتباط با خود فرانسه و دولت در تبعید ژنرال دوگل در انگلستان، پس از اشغال فرانسه توسط ارتش نازی تجلی یافته است).

چه آنکه برغم نبود یک تعریف یا چارچوب مشخص، از منظر سیاسی و حقوقی، لازمه شکل‌گیری و تشخص «دولت در تبعید» آن است که اولاً؛ گروهی از اتباع یک کشور که در قلمروی کشور دیگر مستقر هستند، خود را دولت قانونی و برخوردار از حاکمیت بر وطن خویش دانسته و ثانیاً؛ دست‌کم کشور میزبان آن‌ها را تحت این عنوان (دولت قانونی و در تبعید) به‌ رسمیت بشناسد. حال آنکه، گرچه رجوی برای نهاد موسوم به «شورای مقاومت» همان نقش دولت در تبعید را قائل بود، اما دولت فرانسه هیچ‌گاه این تشکیلات را واجد اوصاف لازم برای تشکیل دولت (در تبعید) به رسمیت نشناخته بود. در واقع، فرانسه بدون به‌رسمیت شناختن تشکیلات رجوی، صرفاً از آن‌ها به‌عنوان ابزاری برای پیشبرد سیاست خارجی خود بهره برد. نهادی که ظاهراً کارکرد اصلی آن، تحقیر و مجازات مفاهیم پربار «شورا»، «ملی» و «مقاومت» و تهی از معنا ساختن آن بوده است.

به‌هرحال، با تأمل در تصمیمات و نحوه مدیریت این به‌اصطلاح شورا، وجود اختلافات و افتراقات در شورا، جدا شدن بنی‌صدر و برخی دیگر از ارکان مؤسس (به‌دلیل خوی مستبدانه، تک‌رو و غیردموکراتیک مسعود رجوی که به‌ویژه در همین دیدار با طارق عزیز کاملاً نمایان گردید)، در یک نگاه آمیخته با طنز باید گفت که به‌نظر اعضا می‌توانند عنوان «شورای ملی مقاومت ایران» را با عنوان دقیق‌تر «ستاد فرمانبری و تبعیت محض از اوامر ملوکانه جناب مسعود -و مریم- رجوی» جایگزین سازند.

به واسطه حجم کمک‌های فرانسه به عراق در این دوران، به‌ویژه تسلیحات نیروی هوایی، این کشور بعد از شوروی به‌عنوان بزرگ‌ترین فروشنده تسلیحات به عراق شناخته شد. فی‌المثل، انعقاد قراردادهای تحویل ۱۳۳ فروند میراژ حد فاصل سال‌های ۱۹۷۸ تا ۱۹۸۷ یا موشک‌های دوربرد که عملاً دست صدام را برای بمباران تهران و شهرهای بزرگ ایران باز کرد. در همین دوران، یک اقدام تاریخی بی‌سابقه در حوزه نظامی رخ داد؛ در سال ۱۹۸۳، فرانسه ۵ فروند هواپیمای سوپر اتاندارد (مجهز به موشک اگزوست) را تا زمان تحویل میراژها، به‌صورت رایگان (اجاره) در اختیار نیروی هوایی عراق قرار داد. این مسئله برای نخستین بار در تاریخ رخ می‌داد که کشوری هواپیماهای مورد استفاده خود را در این تعداد اجاره دهد. (سوپراتاندارد جنگنده‌ای ناونشین بوده که در جنگ نفتکش‌ها در خلیج فارس مورد استفاده عراق قرار گرفت).

دو رویداد مهم در سال ۱۳۶۴ باعث ایجاد تغییر در موضع فرانسه نسبت به حضور رجوی در خاک این کشور و نهایتاً اخراج او گردید.

اول؛ کنار رفتن فرانسوا میتران و معرفی ژاک شیراک به‌عنوان رئیس‌جمهور جدید؛ شیراک انتقادات تندی نسبت به حضور پناهندگان ایرانی در پاریس مطرح کرده و هیأتی از مجلس فرانسه به ایران اعزام نمود تا بابت اقدامات گذشته دولت فرانسه در حمایت از رجوی، از ایران دلجویی کنند. گرچه خواسته طرف ایرانی به‌طور مشخص استرداد رجوی بود، لیکن فرانسوی‌ها استرداد رجوی را سبب لطمه به حیثیت و پرستیژ خود در سطح بین‌المللی دانسته و وعده اخراج یا محدود ساختن اقدامات این سازمان در فرانسه را دادند.

دوم؛ علاوه بر تغییرات سیاسی در فرانسه (و رویکرد نسبتاً سازنده‌تر شیراک)، موضع فرانسه تا حدود زیادی ناشی از حادثه گروگان‌گیری در لبنان بود. متعاقب گروگان گرفته شدن هشت تبعه فرانسوی در لبنان (در سال ۱۳۶۴) و درخواست فرانسه از ایران برای همکاری جهت آزادی آن‌ها، فرانسه با شروط سه‌گانه ایران در ازای تلاش برای آزادی گروگان‌ها موافقت کرد. یکی از این شروط، اخراج رجوی و همراهانش از فرانسه بود. در همین چارچوب، رجوی به همراه چهار نفر دیگر از کادر رهبری در خرداد ۱۳۶۵ به بغداد منتقل شد. بر این اساس، با استقرار سازمان در کردستان در سال ۶۴ و سپس انتقال مرکزیت رهبری فرقه به عراق، عملاً و رسماً به بازوی عملیاتی و بخشی از ارتش عراق مبدل گردید.

البته این سیاست دولت فرانسه (اخراج اعضای این گروه در سایه توافقات میان دو دولت) هیچ‌گاه از سوی مقامات فرانسوی صراحتاً و به‌طور رسمی اعلام نشد. فرانسه دلایل این تصمیم خود را ارتکاب اقدامات تروریستی و حمل اسلحه از سوی اعضای مجاهدین خلق مستقر در پاریس معرفی نمود.

این تصمیم فرانسه، صرف‌نظر از دیگر ابعاد و آثار آن، در چارچوب سیاست کلی این کشور برای استفاده از سازمان (به‌عنوان ابزاری در جهت پیشبرد مقاصد خود) و -در صورت ضرورت- قربانی کردن آنان جهت تأمین منافع خود قابل فهم بود.

به رغم تشدید تنش‌ها میان فرانسه و ایران در سال ۱۳۶۶ (به‌ویژه بحران موسوم به جنگ سفارتخانه‌ها و پرونده وحید گرجی) که منجر به قطع کامل روابط دیپلماتیک ایران و فرانسه -به‌صورت مقطعی- گردید، علی‌رغم این، با توجه به حضور نسبتاً متمرکز اعضای فرقه در عراق و مشارکت در جنگ، نقش چندانی (در قیاس با گذشته) در تحولات میان دو دولت نداشتند. البته در همین دوران، روزنامه لیبراسیون در مطلبی فاش کرد که برخی اعضای سازمان در ازای جاسوسی برای دولت فرانسه در خاک این کشور باقی مانده و اتهامات علیه وحید گرجی توسط این سازمان و با همکاری سیاستمداران فرانسوی و صاحبان کارخانه تسلیحات به وی وارد شده است.

البته در خصوص روابط میان فرانسه و فرقه رجوی، لازم به ذکر است که از محتوای مذاکرات محرمانه مسعود رجوی و مقامات عراقی (که پس از سقوط صدام منتشر شد) که روابط میان فرانسه و فرقه رجوی، فراتر از بحث پناهندگی بوده است.

علی الظاهر فرانسه از وقایع تروریستی ۷ تیر و ۸ شهریور (انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی و دفتر نخست وزیری) اطلاع داشته است.

در آنجا که مسعود رجوی با اشاره به ارتباطات قبلی خود با کاخ سفید و کاخ الیزه اشاره می‌کند که:

«… می‌دانستند که چه کسی حزب جمهوری را در ایران منفجر کرد و چه کسی و چرا عملیات علیه رئیس‌جمهور و علیه رئیس‌الوزرا انجام داد. آن‌ها می‌دانستند و خوب هم می‌دانستند، ولی صفت تروریست هم به ما نزدند.»

علاوه بر این، اظهارات معاون کنسولی وقت وزارت خارجه (جواد منصوری) در خصوص سرعت مخابره خبر انفجار بمب در دفتر ریاست جمهوری (۸ شهریور) توسط خبرگزاری فرانسه (به عنوان اولین خبرگزاری) قبل از هر خبرگزاری داخلی نیز قابل تأمل است.

این مطالب نشان می‌دهد که روابط میان فرانسه و فرقه رجوی در سطحی فراتر از پناهندگی بوده است و فرانسه از وقایع تروریستی این فرقه اطلاع داشته است. همچنین، سرعت مخابره خبر انفجار بمب در دفتر ریاست جمهوری توسط خبرگزاری فرانسه نشان می‌دهد که این کشور از ارتباطات نزدیکی با فرقه رجوی برخوردار بوده است.

ادامه دارد

انتهای پیام

لینک کوتاه : https://feraghnews.ir/?p=50540