ورود مسعود رجوی به عراق و تشکیل ارتش ایرانی – عراقی، یکی از تاریکترین نقاط در تاریخچه ننگین این سازمان در پروسه خیانت های سیاه این سازمان است و بررسی سازمان مجاهدین خلق جدای از این سه دهه، امکان پذیر نیست.
به گزارش فراق، محمدرضا مبین، عضو نجات یافته از فرقه رجوی در روایتی با اشاره به تاریکترین نقاط تاریخچه مجاهدین خلق نوشت: زمانی عمق این همکاری بین افسران ارتش عراق و نیروهای سازمان را درک کردم که در سال ۱۳۷۸ در قرارگاه همایون، واقع در داخل فیلق ارتش عراق در شهر العماره، به کلاس های آموزش مین برده شدیم، قبل از کلاس بارها تذکرات روابطی به همه داده شد که افسر عارفی (به افسران عراق، عارفی می گفتند) مربی این کلاس است و همه باید با نظم آهنین و مرتب در کلاس ها حضور یابند.
یک مترجم مسلط به زبان عربی هم کنار مربی عارفی تمام وقت حضور داشت و هر طور که صلاح بود، ترجمه می کرد و هر سئوالی که باب میلش نبود را به نحوی که خودش می خواست ترجمه می کرد، افسر عارفی که نقیب (سرگرد) بود، چوب کوتاهی در دست داشت و دفتری را نیز همیشه زیربغل خود نگه می داشت و کلی هم به خودش می نازید که مربی خارجی ها و جماعت مجاهدین شده است.
اما همیشه یک علامت تعجبی در صورتش دیده میشد که این نظامی های ایرانی، چطور با میل خود! مجرد مانده اند و با نگاه حماقت آمیزی به همه نگاه می کرد.
افسران عراقی در داخل مقرهای ما دفاتری داشتند که از همکاری نزدیک آنان با افسران ما در همه زمینه ها خبر می داد. همه آموزش های ما و اعزام به مرزها و عملیات های کوچک و بزرگ، تحت کنترل و هدایت آنها بود و سازمان علیرغم تمام تبلیغات واهی، هیچ استقلال عمل و استقلال رای نداشت.
در این پروسه حدود ۳۰ ساله، به قول مسعود رجوی که به عراقی ها صاحبخانه می گفت، صاحبخانهای داشتیم که همه چیز ما را کنترل میکرد و ما بدون اجازه آنها حق آب خوردن هم نداشتیم.
حتی طبق توافق مستاجر و صاحبخانه، کسانی که با خط و خطوط سازمان زاویه پیدا می کردند و به زندان های انفرادی سازمان منتقل می شدند، مدام گفته میشد که اگر در این مرحله از ادعاهای خود دست نکشیدید، شما را تحویل استخبارات عراق می دهیم و سر و کارتان با کرام الکاتبین خواهد بود، یکی از بچه هایی که حین فرار از سازمان دستگیر شده بود و تحویل عراقی ها شده بود، تعریف می کرد که در زندان استخبارات عراق، دیوار همه سلول ها قرمز رنگ بود، به این علت که وقتی کسی را شکنجه می کردند و خونش به دیوارها پاشیده می شد، نیاز به نظافت زیاد نداشته باشد. استخبارات عراق به قول کسانی که در آنجا بودند آخر دنیا بود و مسعود رجوی اعضایی را که موفق به همکاری و اطاعت محض آنها از خود نمی شد، دستور می داد، ریل عارفی را برای شان اجرا کنند و با دستورات مستقیم او فرد خاطی به عراقی ها تحویل داده می شد و تا سرحد مرگ او را شکنجه می کردند و اگر زنده می ماند و رام می شد، او را مجددا به سازمان برمی گرداندند، اما در برگشت از او تنها جسمی مانده بود که فقط نفس می کشید و دیگر هیچ.
بسیاری از افراد و شخصیت های سیاسی که در حاشیه یا متن سازمان بودند، بعد از ورود سازمان به عراق ، از این سازمان اعلام برائت کرده و جداشدند. اما باز هم مسعود رجوی سرعقل نمی آمد و بر تداوم این راه استراتژیک غلط اصرار می ورزید.
بسیاری از اعمال تروریستی سازمان که با همکاری کامل عراقی ها میسر شده بود، در این پروسه انجام شد. اما عاقبت این رسوایی های سازمان نیز، به تفکرات پوچ و هیستریک رجوی، نتوانست جامه عمل بپوشاند و عاقبت سازمان با ننگی مضاعف از کشور عراق اخراج شد و به باتلاق آلبانی تبعید شد.
اکنون در آلبانی هم، رهبر سابق و تروریست سازمان از نظرها پنهان شده. اکنون خط سازمان این است که تمام سوابق فعالیت های تروریستی که در کارنامه دارند را سفیدشویی کنند. مریم رجوی با چهره ای جدید و بزک کرده به ویترین سازمان اضافه شده و سعی در پاک کردن چهره کریه سازمان نموده است، اعضای سازمان هم با کت و شلوار و کراوات سعی می کنند چهره ای متفاوت از گذشته و دمکراتیزه شده از سازمان را نشان بدهند بلکه سران فاسد قدرت جهانی، نظری به سوی آنها بیافکنند و آنها را به قدرت برسانند.
اما واقعیت این است که تاریخ، پاک شدنی نیست. البته در این میان هرگز نباید فراموش کنیم که نسل جوان ما امروز، نیاز به روشنگری و آشنائی با حقایق سازمانی را دارند که زمانی نوکر حلقه بگوش صدام حسین بود که دستش تا مرفق به خون جوانان این مرز و بوم آغشته بود، در این میان نقش نمایشگاههای متعدد و آشنائی جوانان و قشر آگاه ما با تاریخچه این سازمان وطن فروش، خودنمائی می کند که باید بیش از پیش بدان همت گمارده شود.
انتهای پیام