این بود که فهمیدیم مریم رجوی نه فهیمه اروانی که هیچ زن دیگری را در کنار خودش و نزدیک به خودش نمی تواند تحمل کند و از ترس اینکه روزی برسد حتی زنی جای او را بگیرد دچار جنون و مالیخویایی شده است که تمام زنانی را که به مناصب بالا بر می گزیند به فاصله کوتاهی به زیر می کشد و تنبیه می کند.
به گزارش پایگاه خبری-تحلیلی فراق، در بخش دوم افشاگری مریم سنجابی، از معمای انتخاب و سرنگونی مسئولان اول در فرقه رجوی میخوانیم: کم کم به طور جسته گریخته و به صورت سربسته اغلب زنان متوجه شدند فهیمه اروانی در آن رده سابق نیست، چرا که هیچ جا نبود و اجازه برگزاری جلسه نشست برای اعضا هم نداشت و عملا از تمام کارها او را برکنار کردند و منتظر بودند در ظاهر فقط دو سال بگذرد.
پس از آن هم مریم قجر یک قراردادی گذاشت که هر کس به عنوان مسئول اول انتخاب می شود دو ساله است و برای محکمتر کردن کار هم گفت، کسی که یک بار به عنوان مسئول اول انتخاب می شود دیگر نمی تواند کاندید شود؛ همان یک دفعه از سرش هم زیاد است. ولی یک موضوع مهم را که یادشان رفت و خودشان را به بی خیالی زدند این بود که فهیمه اروانی فقط مسئول اول نبود او را از ابتدا جانشین ایدئولوژیک مریم رجوی اعلام کرده و عکس هایش را هم همه جا پخش کرده بودند. ولی خوب قضیه برکناری او و حسادت های مریم رجوی آن قدر پیش رفته بود که این مسائل و هزار دلیل دیگر هم یارای آن نبود که بتواند فهیمه اروانی را در مقام سابق و نزدیک به خودش تحمل کند.
این بود که فهمیدیم مریم رجوی نه فهیمه اروانی که هیچ زن دیگری را در کنار خودش و نزدیک به خودش نمی تواند تحمل کند و از ترس اینکه روزی برسد حتی زنی جای او را بگیرد دچار جنون و مالیخویایی شده است که تمام زنانی را که به مناصب بالا بر می گزیند به فاصله کوتاهی به زیر می کشد و تنبیه می کند.
این معمایی بود که سالها طول کشید تا زنان به آن پی ببرند. مریم قجر در هر دوره ای این بلا را بر سر زنان ردیف اول می آورد.
پس از «فهیمه اروانی» چند سال بعد نوبت به «بهشته شادرو» رسید که او را هم با تعاریفی مشابه از جوانی و سرسپردگی اش مسئول اول کردند و پس از مدتی او هم به گوشه ای پرتاب شد تا که نوبت به مهوش سپهری رسید که در تاخت و تاز و له کردن زیردستانش به خاطر قدرت و ریاست تا کنون در بین زنان فرقه لنگه نداشته است.
سپس نوبت به مژگان پارسایی رسید. لازم است اینجا توضیح بدهم بعد از فهمیه اروانی، مسعود رجوی حداقل در مورد دو مسئول اول دیگر یعنی مهوش سپهری و مژگان پارسایی نیز همان القاب ایدئولوژیک و جانشین را بکار برد و بارها در پیام های درونی حتی مژگان پارسایی را به عنوان جانشین خودش درکمپ اشرف و سازمان معرفی کرد و تعاریف بسیاری از او می شد.
مریم قجر هم در پیام های که از اروپا می فرستاد به خاطر واداشتن و تحریک زنان به بیگاری اوایل درستایش مژگان پارسایی سخن ها می گفت.
به همین دلیل علیرغم انتخاب صدیقه حسینی به عنوان مسئول اول جدید تا زمانی که اعضا درکمپ اشرف بودند مژگان پارسایی در همان رده جانشین قرار داشت.
اما ترفند های رجوی ها همواره باعث شگفتی می شد. یک باره در جلسات گفتند، خواهر نسرین یعنی مهوش سپهری که روزگاری جانشین ایدئولوژیک و مهمترین قداربنده تشکیلات بود همان که حداقل به طور مستقیم و یا غیر مستقیم چند زن ناراضی سازمان را به قتل رساند و یا مجبور به خودکشی کرد، نامه ای برای خواهر مریم نوشته و در آن اذعان به برتری و صلاحیت بیشتر مژگان نسبت به خودش نموده و به این ترتیب سرنگون کردن مهوش سپهری را هم رسمی کردند.
شگردی که می خواستند هم نسق از تمام زنان رده بالا و پایین بکشند و هم باعث سردرگمی بیشتر شوند. کمی بعد هم یک باره زهرا مریخی شد زن برتر و ایدئولوژیک سازمان!
در توضیح بیشتر بر این ساختار پیچیده باید بگویم پس از انتصاب مریم قجر به مسئول اولی تقریبا معیار و مفهوم پایه ای و دقیقی جهت انتخاب افراد به مدارج بالا چه در بین زنان و چه مردان وجود نداشته و نخواهد داشت. تنها معیار سلیقه مریم قجر و حفظ خودش در درجه اول و میزان سرسپردگی در مرحله بعدی و سپس اعتراف به هیچ بودن خود و میزان تلاش برای جنگیدن و له کردن زیر دستان و ناراضیان.
در کنار این ها با گذشت چندسال بالاتر از همه این موارد راز اصلی و فرمول این همه بالا و پایین کردن زنان رده بالا برملا شد.
برای مریم رجوی حفظ جایگاه خودش که با فاصله بسیاری نمی خواست کسی از زنان به آن نزدیک نشود اهمیت بسیاری داشت. این مهمترین هدف و خواسته اش بود.
در سال های مختلف دهها زن چون سپیده ابراهیمی، عذرا طالقانی، مهناز کرمی، حمیده شاهرخی، فهیمه اروانی، بتول رجایی، فرشته یگانه، سعیده شاهرخی، زهره شفایی، فاطمه وطنخواه، سهیلا صادق ، محبوبه جمشیدی، مهری حاجی نژاد و … در دوره های مختلف با دهها تعریف ایدئولوژیک مریم رجوی و به به چه چه در ردیف های اول شغلی در تشکیلات به سر کارهای مختلف گماشته می شدند و پس از یک دوره به طور ناگهانی و غافلگیرانه حتی برای خود آنان تمام آنها را عوض می کردند و پایین می کشیدند. بسیاری از آنان که اغلب از نظر توانمندی های اجرایی کم و کسری نداشتند سرنگون می شدند و تبدیل به یک فرمانده دسته ساده می شدند. بیشتر آنها را در جلسات عمومی تحقیر می کردند و به مناصب پایین تر می گماردند و حتی در نمایشات ترحم برانگیزی مریم قجر آنها را در برابر خودش و یا مسئولین اول جدید به گریه و التماس می انداخت تا شخصیت آنها را هم به طور کامل خرد و له کند. افرادی چون ماندانا بیدرنگ، سوسن طالقانی، سهیلا صادق، مهناز کرمی، مریم اکبرزادگان، فهیمه اروانی، فاطمه وطن خواه، وجیهه کربلایی، سادات، سارا گرابیان ویا زهره شفایی که روزگاری آنها را تا بالاترین رده به کار گرفت در نشست های زنان با تحقیر و توهین های فراوان روبرو شدند.
این بود که کم کم به راز این همه جابجایی های شگفت انگیز و این همه تلاطم و بی ارزش کردن زنان پی بردیم.
واقعا مریم رجوی نمی خواست هیچ زنی به او نزدیک شود، هیچ کس جای او را بگیرد و حتی جانشین و معاونی داشته باشد. او عاشق قدرت و خودنمایی و یکه تازی است و در عین حال فرافکنی می کند.
او حتی در کمپ اشرف نیز تحمل لباس فرم و لباسی مشترک با سایر زنان را نداشت و به ندرت لباس فرم می پوشید.
در اشرافی ترین محل ها زندگی می کرد. بیش از ۱۰۰ کلفت و نوکر داشت. به طور واقعی حداقل ۵۰ زن درخدمت او بودند و امور آشپزی، خدماتی دفتری، حفاظت و رسیدگی به اماکن او را به مانند یک کلفت انجام می دادند.
او هرگز لباسی را دو بار نمی پوشید. هیچ زمان نمی خواست فاصله اش با افراد کم شود و از زندگی در قصر و اماکن لوکس کوتاه نمی آمد. این همه ولخرجی و این همه لوکس گرایی عجیب و غریب یک فرد به هزار دلیل نشان از بیماری های روانی خطرناک و عجیب و غریب دارد.
به یاد دارم در اواخر دهه ۸۰ قبل از اینکه برای همیشه به فرانسه برود در جلسه ای که برای زنان گذاشته بود یک باره با ناراحتی و پوزخندی گفت من می دانم درد شما چیست و چرا کار نمی کنید و تن به کار نمی دهید، مشکل اصلی شما من هستم و حتما با خود می گویید چرا من دراین منصب هستم؟ باید همه تان بروید فاکت ها و ذهن تان را بنویسید و بیاورید.
زنان از حال و روز هم خبر داشتند و می دانستند چنین چیزی در مخیله افراد نیست آنچه که زنان را ناراحت می کرد آزار و اذیت و توهین و تحقیر، بیگاری های شبانه روزی و همان افت و خیزها و شکنجه های بی دلیل بود و تازه متوجه شدیم که مریم رجوی با چه مالیخولیا و نگرانی درگیر است.
او با این سخنان چند ماه تمام زنان را به صلابه کشید که بروند به اصطلاح فاکت بنویسند و به خودشان فحش و بد بیراه بدهند و اقرار کنند کسی نیستند و در مقابل مریم رجوی هیچ هستند و غلط بکنند که حتی به ذهن شان بزند که چرا خواهر مریم در آن جایگاه و مقام است و صدها بار اعتراف کنند که هیچ کس به گرد مریم رجوی هم نمی رسد و او برتر و بالاتر است.
اما دریغ مگر عقده های این زن به پایان می رسید؟ بیماری خود شیفتگی تنها گریبانگیر مسعود رجوی نیست بلکه بیشتر و مهلک تر از آن مریم رجوی از آن رنج می برد. من بارها چه در زمانی که در فرقه بودم و چه هم اکنون که سال هاست از فرقه فاصله گرفتم بارها به او و اندیشه هایش در مورد زنان فکر کردم متوجه شدم چقدر این زن کودن است. او هیچ گاه تلاشی برای رهایی زنان و آزاد کردن آنان به طور واقعی از مشکلات ننمود. تنها اندیشه او بیگاری کشیدن و اسارت زنان و مردان در فرقه است. در رفتارهای او غرور و خودنمایی موج می زند. می بینید که او چگونه به طور عجیبی با فاصله گرفتن از بقیه زنان در جلسات و برنامه ها شرکت می کند و ادای نجات دهندگی زنان را درمی آورد.
شما تا به حال دیده اید در برگزاری جلسات و برنامه ها با اینکه ده تا مسئول اول و ردیف اول، معاون و صدها شورای رهبری معرفی کرده کسی را کنار خودش بنشاند یا اجازه عرض اندام به کسی بدهد. خودش با ده ها متر فاصله از دیگران و با لباس هایی صد برابر متمایز تر از دیگران حضور پیدا میکند؟
او حتی قرار گرفتن مسئول اول و معاون ها را هم در کنارش تحمل نمی کند چه رسد که جانشین اش شوند.
همواره علاقه عجیبی به سرنگون کردن، افت رده زن ها و به گریه انداختن آنان دارد.
حالا بهتر متوجه معمایی می شویم که حل شده، او نگران این است مبادا کسی جای او را بگیرد و از جلب توجه ها نسبت به خودش کم شود. نگران است توجه ها به غیر از خودش به سمت دیگری برود. او نگران سرنگونی خویش است. نکند روزی برسد او را کنار بگذارند و الا این همه جابجایی سادیسم وار چه معنایی دارد.
حتی او به صورت احمقانه ای به این مسئله فکر نمی کند که چگونه در طی ۴۰ سال گذشته این سازمان یعنی آن قدر ابتر بوده است که هیچ زنی این صلاحیت را پیدا نمی کند که جانشین دائمی شود و در تشکیلات رجوی به ثباتی برسد که نگران فردایش نباشد. یعنی این فرقه هم آن قدر لرزان و بی حاصل است که توانایی رشد یک یا چند زن و مرد دیگر را ندارد که در جای خود تثبیت شوند و همواره باید بلغزند و دچار خطا شوند.
مردان که دیگر جای خود دارند و در تشکیلات فرقه رجوی به کارگرانی تبدیل شده اند برای بیگاری و کارهای سخت که پس از مرگشان شاید با ورق پاره ای یادی از آنان شود.
معمای انتخاب و سرنگونی مسئولان اول در فرقه رجوی / ۱
انتهای پیام / فراق