از نظر فرقه های مخرب کنترل ذهن، جداشدگان خائنینی هستند که مستحق مرگ می باشند.
عضویت در فرقه های مخرب و به طور کلی تمام فرقه ها، مادام العمر است، گرچه شاید هیچ گاه صریحاً گفته نشود، در نتیجه هیچ راهی برای خروج نیست مگر فرار از فرقه و یا به دلایلی بنا به خواست و اراده ی رهبر فرقه، مثل زمانی که او احساس کند وجود عضوی بی فایده است و یا هزینه ی تشکیلاتی و مالی نگهداری فرد مربوطه بیش از منافعی است که ممکن است بودن او در فرقه داشته باشد؛ برای مثال در مورد چنین افرادی گفته می شود: فرد بیمار روانی است، نافرمان است، تماماً ضرر است و مزاحم کار بقیه افراد در گروه است. بنابراین درب خروجی تمام فرقه ها بسته است و کسانی که جرأت و شهامت فرار را داشته باشند القابی چون «خائن» و «مزدور دشمن» نصیب شان می شود و رسماً و یا به طور غیر رسمی، عملاً و یا در حرف محکوم به مرگ می شوند.
استیون حسن در کتاب «مبارزه با کنترل فکری فرقه ها» می نویسد: «در فرقه های مخرب هیچ گاه یک دلیل موجه برای خروج از فرقه وجود ندارد. درست در نقطه مقابل سازمان های غیر فرقه ای که این را حق اعضا می دانند که هر گاه بخواهند می توانند گروه را ترک کنند، گروه هایی که فکر را کنترل می کنند، این را به روشنی به اعضا می فهمانند که هیچ دلیل قانونی برای ترک فرقه وجود ندارند. به اعضا فهمانده می شود که تنها دلیل برای ترک گروه، ضعف، دیوانگی، هوس و شهوت، شستشوی مغزی (توسط کسانی که به فرد می خواهند کمک کنند که فرقه را ترک کند)، غرور و خودخواهی، گناه و … می باشد. اعضا به طور کامل شستشوی مغزی می شوند که باور کنند که اگر فرقه را ترک کنند، عمل آن ها یک نتیجه وحشتناک در پی خواهد داشت، اتفاق بدی برای خود و یا خانواده آن ها و یا بشریت رخ خواهد داد. به آن ها وسیله ای و یا شعوری که بتوانند اثبات چنین نظریه ای را خودشان بفهمند داده نمی شود. آن ها در یک زندان روانی برای همیشه زندانی می شوند.»
در بسیاری از فرقه های تندرو، و یا مخرب، شامل فرقه های تروریستی، عضویت اعضا تنها با مرگ خود آن ها و یا رهبر فرقه و یا خود فرقه به پایان می رسد، گرچه بسیاری از رهبران فرقه مثل دیوید کوروش و جیم جونز و … در پایان کار خویش ترجیح می دهند که بقیه اعضا را هم با خود از میان ببرند تا این که آن ها را رها کنند که یک زندگی عادی و غیر فرقه ای داشته باشند.
جهت تضمین عضویت مادام العمر در فرقه ی تاگ ها (Thugs) و «اسسن ها» هر دو فرقه، بچه ها را از سن بسیار کم شستشوی مغزی می دادند و در کار خود به طور شوک کننده ای موفق بودند.
در مجاهدین، در سال ۱۳۶۲ قبل از آن که سازمان به طور کامل تبدیل به یک فرقه شود، در صحبتی برای نمایندگان اتحادیه ی انجمن های دانشجویان مسلمان در خارج از کشور (هواداران سازمان در خارج از کشور) رجوی گفت: از آنجا که معیارهای عضویت ما خیلی بالاست، درب های ورودی ما بسته است، اما درب های خروجی ما باز باز است و هرکس نخواست می تواند از آن خارج گردد. بعدها، بعد از فرقه شدن کامل سازمان، وی مشابه همین جمله را با یک امای بزرگ دوباره مطرح کرد. این بار رجوی گفت: هر کسی حق دارد هر موقع که خواست قرار و پیمان خودش را با این رهبری لغو کند و هر وقت که بخواهد می تواند آن ایدئولوژی یا آن مشی و تشکیلات بهتر را انتخاب کند. خوب چه بهتر که برود به دنبال کار و ایده آل خودش. تنها شرطش این است که حق و حقوق تشکیلاتی را به خصوص از جهت اطلاعاتی و امنیتی ادا کند. چون که کار تشکیلاتی، یک کار دسته جمعی است. من در سرنوشت شما دخیل هستم و شما در سرنوشت من. پس من حق ندارم که به صورت غیر مسئول و ولنگار اطلاعات مربوط به شما و سرنوشت شما را – قبل از این که شما فرصت کور کردن آن را پیدا کنید – با خودم بردارم و بروم و بعد احیاناً به دشمن بدهم یا به دست دشمن خارجی یا داخلی خلق بیفتم و شما امنیت نداشته باشید ندانید که چه باید بکنید.
این یک شرط و امای بزرگ و تعریف نشده است، شرطی است که تا آن زمان که
تشکیلات بخواهد
به بهانه کور نشدن اطلاعات فرد، و در خطر بودن جان سایرین و
«مقاومت»، می تواند او را زندانی کرده، تحت
شکنجه روانی و حتی جسمی قرار داده و سعی کند که او را مجبور به پشیمانی کرده و یا همان طور که دیده
شد در صورت اصرار فرد
بر خروج، در عراق وی را تحویل دژخیمان صدام حسین بدهد.
مستبدین همواره برای آزار و اذیت کردن و به بند کشیدن
مخالفین خود سعی می کنند که در کنار جملات پر طمطراق و به ظاهر دموکراتیک و آزادیخواهانه
ی خود اماهای کوچکی
قرار دهند که هر گاه که خواستند به هر شکلی که هوس کردند
آن را تفسیر کرده و درست عکس آنچه را که شعار داده اند بر
سر معترضین و یا حتی آنانی که کاملاً مطیع آن ها نیستند بیاورند. امنیت و اطلاعات یکی
از این اماهای ظریف
است، چرا که آن ها به راحتی هر چیزی را می توانند اطلاعات
تفسیر کرده و هر حرکتی را می توانند اقدامی علیه امنیت
بخوانند، و به این ترتیب هر کسی می تواند به یک باره جاسوس، دشمن و خائن خوانده شده و
قبل از آن که فرصت پیدا
کند که هوای آزاد را اسنتشاق نماید و یا به او فرصتی
داده شود که گناه خود را شنیده و یا حق دفاع از خود را
داشته باشد، در محضر رهبر فرقه مجرم اعلام می شود و به جای رهایی از فرقه، به مجازات محکوم
می گردد.
صحبت از اطلاعات و امنیت در مجاهدین و فرقه های مخرب
دیگر در واقع
اسم مستعار ممنوعیت خروج است، چرا که بنا به اقرار خود آن ها معمولاً دشمن، جاسوسان بسیاری در درون فرقه دارد
و فی المثل در مورد مجاهدین چه مأموران اطلاعاتی دوران شاه و چه حکومت فعلی نسبت به درون آن ها و اسرارشان
به مراتب بیشتر از اعضا بالاترین سطوح
تشکیلاتی اطلاعات داشتند و این چیزی نیست که بر رهبران فرقه ها پوشیده باشد. از این رو، این فقط
و فقط یک بهانه برای
ممانعت از خروج افراد ناراضی و زدن تهمت مزدور ، جاسوس و خائن به آن ها و درس عبرت شدن شان برای دیگران است .
برگرفته از: کتاب فرقه های تروریستی و مخرب نوعی برده داری نوین
تهیه و تنظیم: عاطفه نادعلیان
انتهای پیام / انجمن نجات مرکز تهران