فراق: در سال ۱۳۸۰ حدود چهار سال از عملیات بیحاصل تیمها میگذشت، عملیاتهایی که بهواقع تأثیری نداشت و حاصل آن سرگرم کردن افراد در اشرف، مانعشدن از فکر کردن آنها و درک کردن شرایط جدید جامعه ایران بود.
در عملیاتها تعداد زیادی کشته و مجروح شدند و تعدادی هم که در ایران دستگیر میشدند تسلیم دولت شده و با آگاهی از شرایط و جامعه جدید درعینحال که اغلب آنها از ایدئولوژیک ترین افراد سازمان بودند و به آنها ماه ها آموزش مختلف داده بودند ، بهراحتی از بنیاد ایدئولوژی سازمان را نفی کرده و با دولت ایران همکاری میکردند و حاضر نبودند به سازمان برگردند. این فقط نتیجه تماس آنها با دنیای خارج و دیدن فضای واقعی خارج از زندان اشرف بود.
در این سال هم شعار بیمحتوای«امسال سال آخره» داده میشد و مسعود رجوی دریکی از نشستها ادعای عجیبی کرد و گفت: وقتی میتوانیم سرنگون کنیم که بتوانیم سرنگون کنیم!
او که مثل همیشه پاسخگوی اراجیف خودش هم نبود، گفت: بدین علت پیروز نمیشویم و سرنگون نمیکنیم چون همه خوب انقلاب نکردهاند و باز هم بهانه دیگری برای سرکوب و توهین اعضایش پیداکرده بود.
در نشست آن سال مطرح کرد که تا توان نظامی شما بالا و بالاتر نرود و صاحبخانه (صدام حسین) بهیقین نرسد که شما میتوانید حکومت را سرنگون کنید، حاضر به آغاز جنگی مجدد با ایران نیست و اگر او را بهیقین و در عمل به تواناییهای نظامی خود به اثبات نرسانید وی هرگز وارد ریسک نخواهد شد.
در ۲۹ فروردین ۸۰ حمله موشکی گستردهای شد و حدود ۷۰ موشک اسکاد به قرارگاهها برخورد کرد. با این ادعا که علاوه بر قرارگاههای سازمان، مناطق شهری و روستایی عراقی هم مورد اصابت قرارگرفته، رجوی گفت که «دکل» ظاهرشده است. یعنی باید منتظر واکنش نظامی عراق و جرقه و جنگ باشیم. اما صدام حسین دست از پا خطا نکرد و هیچ واکنشی نشان نداد.
یک ماه و اندی بعد، انتخابات در ایران به پیروزی مجدد آقای خاتمی انجامید که در عرصه سیاسی برای رجوی یک شکست بود. چراکه وی رسماً و در اطلاعیهای اعلام کرده بود که خاتمی در دور دوم انتخاب نمیشود. بعد از انتخاب دور دومی آقای خاتمی، خیلی ها گزارشنوشتند و سؤال کردند که پس چه شد و چرا آقای خاتمی برخلاف تحلیل سازمان دوباره انتخاب گردید و موضعگیری مسعود رجوی را زیر علامت سؤال میبردند. همین موضوع باعث شد که بعداً حتی سؤالات سیاسی و فکر کردن به مسائل سیاسی در درون تشکیلات ممنوع شود و بیشازپیش نیروها محدود گردند.
تحولات سیاسی در ایران، شکست محتوایی برای رجوی بود، چون برای اولین بار بود علنی گفت و پیشبینی کرد که خاتمی انتخاب نمیشود او از تغییراتی که در ایران به وجود آمده بود، ناخشنود بود و مستمرا شعار می داد نجاتدهنده و پرچمدار هرگونه تغییر در ایران من هستم و ادعا داشت تنها کسی است که میتواند یک حکومت با دمکراسی نوین ایجاد نماید، تنها کسی که همهچیز را درک میکند اوست و بقیه انسانهای دنیا سالهای نوری با وی فاصلهدارند. او با خدا و انبیا ارتباط دارد و فقط به آنها پاسخگو است. این صحبتهای من نیست این نکات را بارها مریم عضدانلو در نشستها به ما میگفت و خود رجوی همواره در جلسات عمومی میگفت که فهم شما از مسائل، چه سیاسی و چه ایدئولوژی دو درصد بیشتر نیست. بعدها مریم عضدانلو در نشستهای عمومی اعلام کرد که مسعود فقط پاسخگوی خدا است. بهعبارتدیگر، تنها شخصی در جهان است که گفتههایش بدون اشتباه و الهام شده از سوی خداست و به همین علت کسی نمیتواند و نباید فرامین او را موردنقد و اعتراض قرار دهد. چراکه فقط به خدای خودش پاسخگو است.
حال با اتفاقات سیاسی جدید و تحولاتی که در ایران رخداده بود، مسائل برای وی قابلتحمل نبود و میخواست اذهان افراد و تشکیلات را از این پدیده جدید منحرف کرده و به بند بکشد. این بود که ابتدا یک نشست سیاسی در سال ۸۰ برگزار نمود و مهلتی تشکیلاتی و ایدئولوژی به همه داد. این بار بعد از یکسری بحث کشاف و ابداعی، اعلام کرد که هرزهگردی سیاسی مرز سرخ تشکیلات است و ساعتها بحث کرد و درنتیجه همگان را از فکر کردن به مسائل سیاسی بازداشت. او محدودیت جدیدی ایجاد نمود و گفت: ازاینپس هیچکس حق ندارد حتی راجع به مسائل سیاسی فکر کند و نظر دهد. فکر کردن و اختیار مسائل سیاسی بر عهده رهبری است، رک مسائل سیاسی پیچیده است و بایستی عاری از فکر کردن به منافع فردی باشد و چون شما درتهدید و نگرانی از وضعیت موجود هستید بهطور طبیعی نمیتوانید مسائل را تجزیه و تیل کنید و مثال میزد، فرادی که در فشارهای زندگی هستند هر چیزی را برای خود بهانه میکنند و الآن دود و دم دوران خاتمی چشم همه را کور کرده و با چند تغییر کوچک الآن همه فکر میکنند ایران به گلستان تبدیلشده، و این شما کلا چیزی درک نمی کنید و این دولت و حکومت از بنیاد بایستی از بین برده شود و تنها تغییردهنده اصلی و منجی واقعی من هستیم و در آخر جمعبندی کرد که از ین س شما ذهن خود را حول مسائل سیاسی باید ببندید چراکه شما قدرت درک همه مسائل را ندارید و باید به آنچه فرماندهانتان میگویند گوش کنید و بگذارید خط و خطوط از بالا به پایین جاری شود، این بود که واژه «ولگردی سیاسی» در تشکیلات ابداع شد و هرگونه فکر کردن و سؤال کردن در مورد مسائل سیاسی را برای ما ممنوع و نام آن را ولگردی سیاسی نامید! و اظهار نظرهای سیاسی افراد مورد توبیخ قرار می گرفت.
تهیه و تنظیم از: مریم سنجابی
انتهای پیام / فراق