افشاگری های آقای کرم خیری از فرقه رجوی (قسمت سوم):
روزی در قرارگاه (حنیف)بودیم،از طرف رجوی دستور آمد که هر چه سریعتراین قرارگاه را تخلیه کرده وبه اشرف برگردیم!؟دراین روز سختی های بسیاری کشیدیم وبه قرارگاه اشرف رسیدیم به ما گفته شد خیلی سریع بایستی.آماده نظامی شوید وبه سه راه کفری برگردید!وقتی پرسیدند داستان چیست؟گفته شد پاسداران از ان طرف حمله کرده اند و میخواهند ما را نابود کنند.پس سریع بجنبید و تا دیر نشده در سرراه ا مستقر شده و آماده هر گونه تعرض از طرف دشمن باشید.از همین ابتدا تبلیغ بر علیه کردها آغاز شده بود و زمینه برای از بین بردن آنها داشت آماده می شد، شب بود به سمت سلیمان بک روانه شدیم و دم دمای دو نیم پس از نیم شب به محل مورد نظر رسیدیم.در سرراه کفری مستقر شده ومنتظر صبح شدیم وقتی هوا روشن شد یک ساختمان تقریبا دوکیلومتری ما بود ناگهان ساختمان زیر آتش گرفته وقتی سوال کردیم که چه اتفاقی افتاده است گفته شد تعدادی از کردها در آن ساختمان مخفی شده اند وهمه آنها مسلح هستند وبایستی همه شان را بزنیم.پس از مدتی که گذشت یک مرتبه دیدم که تعدادی از نفرات مورد نظر بیرون ریخته و به سمت کوههای شرقی دارند می دوند.در حین فرار آنها به سمت کوهها آنها را به رگبار مسلسل بستند و با کاسکاول و بی ام بی و .. به آنها یورش بردندوتقریبا همه شان را کشتند.خیلی صحنه فجیح و دردناکی بود و دل هر آدمی که ذره ای انسانیت داشت به درد می آمد.صحنه ی تکان دهنده ای بود وبه نظر من یک نسل کشی تمام عیار بود.من خودم در این مدت در ماموریت،مسئولیت ام تی ۲۳ را داشتم و در سه راه کزی مستقر بودم.پس از اتمام درگیری ،به منتطقه درگیری که در نزدیکی محل قرارداشت رفته بودیم صحنه ی عجیبی را شاهد بودم در این صحنه حدود بیست و پنج الی سی نفر به قتل رسیده بودند که همگی از کردها بودند و از شب قبل توسط منافقین به دام افتاده بودند.بعدا ” که زیاد پرس و جو کردم متوجه شدم که این ها اصلا نمیخواستند با ما درگیر شوند وهدف اینها حمله به نیروهای صدام بود و نه چیز دیگر،اما در مسیرشان به این ها برخورد کرده و درگیر شده بودند و همگی به قتل رسیده بودند. دو روز جسد ها ی کردها بر روی زمین باقی مانده بود وبعد از دو روز چهار نفر از کردهای پیاده به نزد یکی از فرمانده های منافقین آمده و با آنان مذاکره کردند و به آنان گفتند چرا با ما درگیر شدید ما که با شما کاری نداشتیم ما فقط بر علیه دولت صدام وارد عمل شده ایم واز آنان اجازه خواستند که بیایند تا کشته های خود را ببرند و آنان نیز اجازه دادند اما در هنگام بردن کشته شدگان تعدادی از زنانی که نیز امده بودند، صحنه ی دردناکی بود همه ی آنان شیون میکردند و صداشان به کوههای اطراف پیچیده بود که دل هر بیننده را به درد می اورد من همان موقع چند بار به فرمانده ام گفتم اینها با ما کاری ندارند پس چرا ما اینها را میزنیم در جواب میشنیدم تو (من) ترسو هستم و شروع میکردند به بدو بیراه گفتن از کردها و این که کردها نامرد هستند…ومن را توجیح میکردند پس از مدتی که در سلیمان بیگ و سه راه کفری مستقر بودیم گفته شد باید هر چه سریعترخودمانرا به جولا برسانیم ، گفتم جولا دیگر کجاست گفته شد می روی میبینی، جلوتر رفتیم و سپس ما را از روی نقشه توجیح کردند وبه ما دستور داده شد که در این مسیر هرکسی را مشاهده کردید بزنید.گفتیم چرا همه را باید بکشیم گفتند چون کسی را نمیشناسیم و مهم نیست که چه کسی در این وسط کشته میشود،شما فقط بکشید در غیر این صورت خودتان خواهید مرد..
لینک کوتاه : https://feraghnews.ir/?p=1735
- ارسال توسط : feraghnews.ir