من یکی از جدا شده های فرقه رجوی هستم که بیش از دو سال است از این فرقه جدا شده و زندگی عادی خودم را می کنم و از زمان جدا شدن هم مستمری پناهندگی ماهیانه خودم را از کمیساریا دریافت می کردم. تا این که کمیساریا این مستمری ماهیانه ما را، به دلیل این که فرقه رجوی تعهد داده بود خودش پرداخت نماید، قطع کرد. از همان زمان بدبختی و گرفتاری ما جداشدگان شروع شد که البته فرقه رجوی هم دقیقا همین را می خواست.
تا زمانی که از کمیساریا هزینه ماهیانه دریافت میکردیم هیچ تضادی نداشتیم و ۲۸ هر ماه پول ما به حساب بانکی ما ریخته می شد. در صورتی که وقتی قضیه به دست فرقه افتاد، بعد از چند روز از ماه جدید گذشته و چندین بار تماس و مراجعه و پیگری از مسئولین فرقه رجوی، مستمری را البته اغلب به صورت ناقص می گرفتیم. با توجه به این که پول را به بهانه های مختلف دیر و ناقص می پرداختند همیشه به تضاد بر می خوریم و پولمان وسط ماه تمام می شد و به این شکل فرقه رجوی زهر خود را می ریخت و ما را شکنجه می داد و این اهرم فشار را همیشه بالای سر ما داشت.
بعد هم که آب پاکی را روی دست همه نجات یافتگان ریخت و به این بهانه که مشکل مالی دارد و پول ندارد و نمی تواند پولی پرداخت کند ما را بعد از اینکه شیره جانمان را در بهترین سال های عمرمان کشید در کشور غریب رها کرد در صورتی که خودشان در ژنو تعهد داده بودند.
سؤال از مریم رجوی اینست که آن دم زدن های توخالی از حقوق بشر چیست؟ مگر کسانی که عمر خود را به پای رهبری این فرقه ریخته اند بشر نیستند؟ برای فرد خودم که در فرقه رجوی بودم کاملا مشخص است که ادعاهایشان سر تا پا دروغ است. من سالهای زیادی در فرقه رجوی بودم و برایم مسجل هست که هیچ تضاد مالی نداشته و ندارند چون خودم بارها شاهد بودم که چه خرج های هنگفتی می کردند و چه پول هایی می دادند که همین الان در همین آلبانی کلان کلان خرج می کنند و تمام کارهای خودشان را در همه جا با پول پیش می برند.
بعد چطورست که نمی توانند چیزی که خودشان تعهد دادند را عمل نکنند؟
این حقوق بشر در فرقه رجوی است.
ولی مریم رجوی باید بداند که دوران این ترفندها تمام شده است. چون ما جدا شده ها بارها شاهد این ترفندها بوده ایم و دیگر فریب نمی خوریم.
الان که من در دنیای آزاد و راحت هستم بهتر متوجه فریبها و ترفندهای کثیف آنها می شوم و این هم پایان خط فریب رجوی است.
حالا تا می توانید دم از حقوق بشر دروغی بزنید. آیا کسی حرفهایتان را باور می کند؟
یادداشت از محمد علی قدرتی