پرونده گرگها (قسمت سوم )
بهزاد نظیری چگونه لو رفت!؟
پرونده گرگ ها بخش آخر
خانواده ها وارد کشور سوئیس شدند دراولین فرصت به مقرگروهک تروریستی فرقه رجوی که در نزدیکی ساختمان ملل بود رفتند ، دونفر هراسان به طرف خانواده ها آمدند ،خیلی جوان بودند در حالی که نفس نفس می زدند پرسیدند شما کی هستید؟
گفتیم ، ما ایرانی هستیم و کسانی هستیم که به شما در همیاری ها خیلی کمک کردیم مخصوصا” چهارسال اخیر که شما و خواهرمریم را بیشتر شناخیم ارادت خاصی به ایشان و عقید ه ی وی پیدا کردیم به همین خاطر می خواهیم اینجا بیشتر با شما آشنا شویم و بدانیم چه کمکی از دستمان برمی آید تا بیشتر درخدمت باشیم !
(خوشحال شدند )گفتند : کارهای اداری ما را بهزاد نظیری که نماینده حقوق بشرو وکیل مجاهدین در لیبرتی و اورسورواز است انجام می دهد ،از شما ممنونیم که از ما حمایت می کنید ما اول فکر کردیم که شما مزدور هستید واز ایران آمدید .(نفری که خیلی حرف می زد و سینه چاک بود قد بلند و لاغر اندام بود ولی نفر دیگر بچه سال و لب شکری داشت درواقع ادای سینه چاک ها را در می آورد خیلی ساده و خنگ بود، ساعتها جلوی مقرشان قدم زدیم ، چند صندلی و عکس و بنر زده بودند و هرکس که می آمد فقط گدائی می کردند ” به ما کمک کنید برای آزادی سرزمین غصب شده ی ما به پول نیاز داریم ما گروهی ایرانی مبارز هستیم کمکمان کنید “.)
ما گفتیم ” اینجا خوب نیست گدائی می کنید مگر ایرانیان در همیاری ها به شما کمک نمی کنند ؟”
آنها گفتند “نه دیگه مثل قدیم نیست ما اینجا خیلی مشکل داریم نه خورد وخوراک خوبی داریم ونه مسکن البته اکثر ما بدون پاسپورت از کشورهای دیگر به این مکان آمده ایم چاره نداریم (دراین فاصله مردی مسن به جمع ما پیوست و ودرادامه صحبتها گفت: راست میگه ما از فروش سی دی و نشریه مقداری در می آوریم که آن را نیزخرج بچه ها (اشاره به دونفر) می کنیم مخارج زندگی در کشور سوئیس خیلی بالاست ).
ازاین مرد مسن پرسیدیم شما اینجا زندگی می کنید ؟ که در جواب گفت آری چند سالی است که در سوئیس هستم .
از او پرسیدم آیا ازدواج کرده اید ؟ که در جواب گفت آری ، چهار بچه دارم .
از او سئوال کردیم ، راستی ؟! میگن در اشرف ازدواج و خانواده و عشق و پدرو مادرکلا” حرام است ، آیا این حرف صحت دارد؟! و او در جواب گفت نه بابا این ها را آن به اصطلاح خانواده های مزدور شایعه کرده اند و فقط ما عده ای از کسانی که به مسعود خیانت کردند اخراجشان کردیم همه ساکنان اشرف ولیبرتی ،الان هم زندگی وبچه وخونه وهمسر دارند و هم تحصیلات دانشگاهی دارند هرچی شنیدید دروغه!!!!!!
در ادامه ما گفتیم ” آخه ما شنیدیم خانواده ها چند سالی پشت درب اشرف منتظر بچه هاشون هستند مجاهدین اجازه ملاقات نمی دهند؟!
و این مرد مسن گفت “دروغه خانوم! شما دیگه چرا !همه ی آنها مزدور اطلاعات هستند اصلا” بچه ندارن دروغه چون ما با رژیم مخالفیم نفرات ومزدورهای خود را فرستاده اند جلوی درب اشرف “
ما گفتیم ” خوب خدا را شکر که اززبان شما واقعیت ها را شنیدیم ، آن هم چه واقعیت هایی !!!!!!حالا زحمت بکشید مشخصات وکیل مجاهدین را درساختمان ملل به ما بدهید چون ما مبلغی که همراهمان است می خواهیم به ایشان تحویل دهیم .این مرد مسن با تعجب پرسید ” شما از ایران این پول را آورده اید ؟ و ما در جوا ب گفتیم ” آری مستقیم می خواهیم به وکیل ونماینده حقوق بشر شما این مبلغ را بدهیم “
وی گفت ” وقتی وارد ساختمان شدید از آقایی به نام ” فاتورینی ” که مشغول کپی کردن است محل استقرار مجاهدین را بپرسید و بگویید که ما ایرانی واز طرفدارانیم وبرای حمایت مالی آمده ایم من هم زنگ می زنم که با شما هماهنگ شوند”
و ما اینجا بود که نماینده گرگها ( بهزاد نظیری ) را شناخیم .
بهزاد نظیری بدان که ما خانواده ها با نهایت قدرت و همت ، برای آزادی اسیران و نابودی فرقه رجوی و خائنین به ملت ایران در تمامی عرصه ها ، خواهیم تاخت .
سراپا اگر زرد و پژمرده ایم ولی دل به پاییز نسپرده ایم
چو گلدان خالی لب پنجره پر از خاطرات ترک خورده ایم
اگر داغ دل بود ما دیده ایم اگر خون دل بود ما خورده ایم
اگر دل دلیل است آورده ایم اگر داغ شرط است ما برده ایم
گواهی بخواهید اینک گواه همین زخم هایی که شمرده ایم
خانواده های اسیر در بند فرقه ی رجوی