در دوران جنگ ایران و عراق، مریم رجوی به همراه مسعود رجوی هر دو سه ماه یکبار به اردوگاه های اسرای ایرانی میرفتند، تا اسرا را با شعارها و روشهای وسوسهانگیز جذب سازمان خود کنند.
سروان عراقی «فهمی الربیعی» افسر جوان، خوشگذران و ماجراجویی بود که در روزهای جنگ به خاطر نبردهایی که در آن شرکت داشت، صدام مدال شجاعت را به سینه او آویخته بود. همین مدالها و جراحتهای زیاد باعث شده بود تا زمانی مسئول اردوگاه اسیران جنگی ایران در پادگان «الرشید» بغداد شود.
فهمی الربیعی خاطرات خود از آن دوران را در کتاب “هنگ ترسوها” به رشته تحریر درآورده است. الربیعی دربارهی همکاری سازمان مجاهدین خلق با حزب بعث هم به ابعاد کمتر شنیدهشدهای میپردازد.
او در همین زمینه در بخشی از خاطراتش در توصیف شبهای سرخش با مریم رجوی نوشته است:
مریم رجوی به مراکز اسرا میآمد و سخنرانی میکرد؛ اما از طرف اسرای متدین مورد استقبال قرار نمیگرفت و درگیریهای شدیدی بین او و اسرا به وجود میآمد.
همراه با مریم رجوی، دختران جوانی که وابسته به سازمان او بودند، به اردوگاهها میآمدند. این دختران دارای پدیدههای غیر اخلاقی بودند؛ به طوری که نیمی از بدن آنها فاقد پوشش بود و سعی میکردند حس جنسی اسرا را تحریک کنند.
بعضی از آنان، همزمان با پخش شدن موسیقی یکی از خوانندههای ایرانی به نام «گوگوش»، در مراکز اسرا به رقص و پایکوبی میپرداختند…
مریم رجوی از من خواست که کاستهای مربوط به این خواننده ایرانی و همچنین مجلههای سکسی را در مراکز اسرا پخش کنم. باید بگویم که این کار در آن روز، ده میلیون دینار عراقی آب میخورد.
من شخصاً آن را نپذیرفتم…
او عریان بود و شیشه مشروب در دست داشت، به خانه من آمد و یک شب را تا صبح با او به سر کردم!
هنگامی که در ساعت دوازده ظهر از خواب بیدار شدم، او در آشپزخانه، غذا را آماده میکرد. به من گفت:
حالا حرفم را قبول میکنی؟ خنده کمرنگی تحویلش دادم که:
بله، قبول میکنم.
اما من آن مجلهها و نوارهای کاست را تحویل گرفتم و در بازار بغداد فروخته، با پولش، مواد مورد نیاز اسرا را تهیه کردم.
مریم رجوی یک بار دیگر با من تماس گرفت. به او گفتم:
اوضاع بر وفق مراد شماست.
گفت: امشب برایت یک مهمان میفرستم.
آن مهمان در حالی که چند مجله در دست داشت، آمد و من پس از آن که یک شب کامل را با او سپری کردم، روز بعد راهش را کشید و رفت.
چندی بعد، فرماندهی احساس کرد که ضرورت دارد من از این جایگاه تغییر مکان بدهم، به همین دلیل، تلگرامی رسید که مضمون آن، این چنین بود:
«سروان فهمی به منطقه شرق بصره و مشخصاً به نیروهای مقداد مقر لشکر یازده انتقال داده خواهد شد.»
برگرفته از کتاب هنگ ترسوها
انتهای پیام