بعد از فرار «مسعود رجوی» از ایران در تابستان سال ۱۳۶۰، «موسی خیابانی» نفر دوم فرقه رجوی، امور داخلی این سازمان را برعهده گرفت؛ بنابراین عوامل نفاق تحت فرماندهی وی و به دستور «رجوی»، فاز «ضربه به راس نظام» (رهبران و مسئولین ارشد) و «ضربه به سرانگشتان نظام» (نیروهای حزباللهی، نظامیان و حتی مردم عادی) را در دستور کار قرار دادند.
تابستان ۱۳۶۰ آبستن حوادث مهمی در تهران بود و همزمان، ایران درگیر جنگ با عراق بود و تمرکز نیروهای نظامی بر دو جبهه خصم، کار را دشوار کرد. در این زمان بود که انفجاری مهیب در تهران در شب هفتم تیر ۱۳۶۰، دفتر حزب جمهوری اسلامی ایران را تخریب و دکتر بهشتی و سایر اعضای حزب را به شهادت رساند.
فرقه رجوی این ترور را برعهده گرفت و جو وحشت را در تهران ایجاد کرد. همزمان، انتخابات ریاست جمهوری برگزار و محمدعلی رجایی به عنوان دومین رئیس جمهوری اسلامی ایران برگزیده شد و محمدجواد باهنر را به نخست وزیری برگزید. اما دوباره سایه شوم ترور در آسمان پایتخت پدیدار شد.
بعد از ظهر روز ۸ شهریور همان سال، رئیس جمهور و نخست وزیر ایران ترور و به شهادت رسیدند و دفتر نخست وزیری نیز با بمبی قوی منفجر شد. فرقه رجوی با اتکا به عوامل نفوذی خود و با بهره گیری از شرایط بحرانی کشور بخاطر جنگ، گام به گام به اهداف خود نزدیکتر میشدند و روزی نبود که صدای شلیک گلوله یا انفجار بمب، آرامش مردم را برهم نزند.
جنایت دیگر، شهادت دادستان کل انقلاب آیتالله «علی قدوسی» بود که با کار گذاشتن بمب در اتاق زیرین محل کارش توسط عامل نفوذی دیگر منافقین به نام «محمود فخارزاده کرمانی» صورت گرفت. سه شهید محراب یعنی شهید آیتالله مدنی، شهید آیتالله اشرفی اصفهانی و شهید آیتالله دستغیب نیز توسط جنایتکاران منافق به شهادت رسیدند.
«مسعود رجوی» در گزارش جمعبندی یکساله عملیاتهای تروریستی فرقه خود، مرحله اول استراتژی خود را بیآینده کردن نظام جمهوری اسلامی و سلب ثبات آن توصیف کرد و مدعی شد که «ما با موفقیت کامل آن را پشت سر گذاشتیم.
تروریسم کور
در فاز بعدی، کار فرقه رجوی از ترور نیروهای کمیته انقلاب، سپاه پاسداران و دادستانی، به ترور مردم کوچه و خیابان کشید. به این معنی که بسیاری از مردم عادی، صرفاً به جرم داشتن ریش یا نصب عکس امام خمینی (ره) در خانه یا محل کار خود، یا حتی پوشیدن لباسی شبیه لباس نیروهای نظامی، به دست منافقین به شهادت رسیدند؛ اما بدترین نوع جنایت منافقین در این فاز، حملات تروریستی موسوم به «ترور کور» بود؛ به این معنی که واحدهای عملیاتیشان در روز روشن و بدون هیچ نقشه و برنامه قبلی، با دستور تشکیلاتی ترور چند نیروی حزباللهی، از خانههای تیمی خارج شده و ناگهان، مردم کوچه و خیابان را به رگبار میبستند تا بهخیال خود با ایجاد فضای رعب و وحشت، عقبه پشتیبانی نظام که مردم عادی بودند را ترسانده و از ادامه مسیر باز دارند.
«مسعود رجوی» فاز دوم را بهمنظور نابود کردن پایههای نظام و به تعبیر وی «تنه سرکوبگر و بدنه نظامی»، اینگونه تبیین کرد: «شب و روز و در هر کجا، همه ما و همه مردم، به هر ترتیب و به هر قیمت، باید این خط را پیش ببریم… سرانگشتهای این حکومت را باید در این مرحله قطع کرد… تمرکز روی پاسداران ارتجاع، فرمول محوری و راهگشای این مرحله است… بسیار خوب، هدف جلوی شما دارد راه میرود…».
در چارچوب این استراتژی که عملا دستورالعمل تروریسم کور فرقه رجوی محسوب میشود، چون بدنه نظام جمهوری اسلامی متکی به آحاد مردم شکل گرفته است؛ بنابراین هریک از افرادی که حامل نشانهای آشکار از حمایت نظام جمهوری اسلامی بودند، توسط تروریستهای فرقه رجوی به عنوان «پاسدار و سرانگشتان» محسوب و هدف تلقی میشدند. در واقع سازمان بهطور تلویحی پذیرفته بود که علت اصلی ضرباتی که دریافت کرده است، همکاری اقشار مختلف مردم در مقابله با تروریسم بوده و به هر طریق ممکن، میبایست انتقام خود را از مردم بگیرد.
طبق آمار پژوهششده قریب به سه چهارم سوژههای ترور منافقین از صنوف آزاد از قبیل بقال، نانوا و فروشنده تا سلمانی، بنگاهی، معلم و دانشآموز بودند و باقیمانده اندک قربانیان ترور، نیروی نهادهای نظامی و انتظامی بهحساب میآمدند؛ البته در کوتاهمدت بطلان این خط عملیاتی منافقین آشکار شد، بهویژه هنگامی که پس از انجام هر عملیات تروریستی، احساس نفرت و انزجار از این گروهک نزد ملت بیشتر شده و حضور بیشتر و فشردهتری را در صحنه به نمایش میگذاشتند.
اینک باید کاری انجام میشد و نیروهای اطلاعاتی و انتظامی انقلاب با به دست آوردن سرنخهای مهم، خود را آماده کارزاری سرنوشت ساز میکردند.
آغاز عملیات
در پی شدتیافتن عملیاتهای تروریستی فرقه رجوی در هدفقراردادن مردم و مسئولین نظام، دستگاههای امنیتی با انجام کارهای اطلاعاتی و امنیتی و با کمک مردم توانستند مخفیگاهها و خانههای تیمی منافقین را شناسایی و در موقع مقتضی بهترین ضربه را به آنها وارد کنند.
در مهمترین ضربه که در حقیقت حمله به مرکزیت سازمان و قلب هدایت تشکیلات ترور منافقین در کشور بود، نیروهای واحد اطلاعات سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در اوایل زمستان سال ۱۳۶۰ موفق شدند یکی از این خانههای تیمی که متعلق به خانواده «فرزانهسا» بود و سران منافقین در آن جمع بودند، در منطقه «زعفرانیه» تهران شناسایی کنند.
«محسن رضایی» فرمانده وقت سپاه پاسداران، گفته است: «از دی سال ۱۳۶۰، به این نتیجه رسیدیم که تمرکز اطلاعاتی ایجاد کنیم و از دوستان خواستیم امکانات خود را جمع کرده و یک ضرب شست به مرکزیت سازمان گروهک منافقین نشان دهند. خوشبختانه بر مبنای اطلاعاتی که از محافظ «موسی خیابانی» گرفتیم و کاری که بچههای تعقیب و مراقبت و بخش دیگری از نیروهای اطلاعات کردند، در آذر و دی، اخبار و اطلاعات خوبی درباره اعضای کادر فرقه رجوی جمعآوری شد. ما خانه «موسی خیابانی» و «شاهرخ شمیم»، مسئول اطلاعات فرقه رجوی در تهران را شناسایی کردیم. محل اسکان «مهدی ابریشمچی» را هم مشخص کردیم. در کل، حدود ۱۰، ۱۵ خانه تیمی را که ارتباط ارگانیک بیشتری با هم داشتند، تحت نظر گرفتیم»
در این زمان، «مهدی ابریشمچی» مسئول کل حفاظت سازمان بود که محافظش «علی اصفهانی»، مدتی قبل دستگیر شده بود. منافقین نتیجه گرفته بودند که «علی اصفهانی» اطلاعات خانههای تیمی مهم سازمان را کور کرده و با مقاومت یا با نشاندادن اینکه فرد بیاطلاعی است، توانسته اطلاعات را حفظ کند؛ بنابراین آرامآرام، خانهها و اماکنی را که تخلیه کرده بودند، دوباره اشغال و شروع به استفاده میکنند. خانه «زعفرانیه» نیز در میان این اماکن بود و جمع شدن عناصر مهم نظامی منافقین در آن، فرصت یک ضربه بزرگ را برای نیروهای انقلاب فراهم آورده بود.
انهدام شاه نشین
مسئول بررسی بخش التقاط واحد اطلاعات سپاه درباره چگونگی لورفتن خانه موسی خیابانی گفته است: « هدف اطلاعات سپاه این بود که رأس را بزند…». سپاه فقط حدود ۷۰ نفر از نفرات مورد اطمینان خود را آماده حمله کرده و اینکه هیچکدام از آنها از اینکه به کجا میخواهند بروند و چه کسی را دستگیر کنند، اطلاعی نداشتند و تنها عناصر ردهبالای گروه ضربت مطلع بودند که مسئله چیست.
رضایی درباره تعداد خانههای تیمی مورد حمله گفته است: «دوستان ما صبح ۱۹ بهمن سال ۱۳۶۰، آماده عملیات شدند؛ درحالیکه همه بیسیمهای تیمهای عملکننده خاموش بود و بچهها با علامت و طرز خاصی با هم ارتباط برقرار میکردند؛ چون دوستان ما میدانستند که منافقین شنود بیسیم دارند و گفتگوها را کنترل میکنند، این کارها انجام شد و تیمها عملیات را شروع کردند و با یک حرکت سریع و دقیق، گشت بیرونی سازمان را گرفتند و عملیات شروع شد.
عملیات علیه هر سه خانه تیمی [اصلی]با یک فاصله کوتاه از هم انجام شد تا خانهها به همدیگر اطلاع ندهند. از این سه خانه تیمی یکی کنار لانه جاسوسی و یکی در «یوسفآباد» بود و با هم فاصله هم داشتند»
در خلال این عملیات پس از محاصره کامل خانه تیمی توسط نیروهای امنیتی، از طریق بلندگو با آنان اتمام حجت شده، لیکن وقتی منافقین عرصه را بر خود تنگ دیدند، بدونتوجه به موقعیت خود، اقدام به گشودن آتش کرده، اما بخاطر اشراف نیروهای سپاه، کمیته و گروه ضربت دادستانی بر راههای ورود و خروج خانه، تمام عناصر حاضر در خانه تیمی پس از چندین ساعت تبادل آتش شدید بین طرفین، کشته شدند. «موسی خیابانی» نیز در حالی که قصد داشت با یک پژوی ۵۰۴ ضدگلوله اهدایی «بنیصدر» به مرکزیت سازمان، از مهلکه بگریزد، با اصابت گلولهای به گردنش به هلاکت رسید.
در این ضربه، علاوه بر «موسی خیابانی» قائممقام «مسعود رجوی» در داخل کشور و نفر دوم سازمان، «اشرف ربیعی» همسر «مسعود رجوی» و «آذر رضایی» همسر «موسی خیابانی»، به همراه ۱۷ تن دیگر از عناصر اصلی مرکزیت نفاق کشته شدند. علاوه بر خانه تیمی اصلی که در «زعفرانیه» واقع بود، سه خانه تیمی دیگر نیز همزمان هدف حمله قرار گرفت.
محسن رضایی گفته است: «سازمان گیج بود و بعد از ضربه ۱۹ بهمن نتوانست بفهمد با چه تواناییای از جمهوری اسلامی مواجه است؛ اما هشدار بزرگی برای سازمان بود و بیشتر در حالت گیجی به سر میبرد و قدرت تحلیل شکست را نداشت.»
احمد قدیریان معاون اجرایی شهید «سید اسدالله لاجوردی» و مسئول گروه ضربت اوین، گفته است: «عصر آن روز سازمان قصد حمله به اوین را داشت، شهید «لاجوردی» به من فرمودند مراقبت کنید و بنده هم آمادهباش دادم و مسئله مراقبت از اوین برای چند روزی ادامه داشت تا اینکه تعدادی از خانههای تیمی آنها به تصرف درآمد»
گزارش از: علی صمدی جوان
انتهای پیام / فراق