«برخورد ما برخوردی کاملاً تهاجمی و از موضع بالا خواهد بود. چاقو زدن، آتشزدن موتور و ماشین حزباللهیها و حتی اگر شد خلع سلاح پاسداران را هم میتوان انجام دهیم. باید مردم را به دنبال خود به صحنه بکشانیم و کاری کنیم که وقتی ما چاقو به دست گرفتیم مردم سنگ بگیرند و وقتی ما دست به اسلحه بردیم، مردم دست به چاقو ببرند.»
به گزارش فراق، بررسی تحلیلهای درونگروهی سازمان مجاهدین خلق برای ورود به فاز نظامی در ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ میتواند ابعاد تازهای از تفکرالتقاطی و تروریستی را نشان دهد. تظاهرات ۳۰ خرداد ـ که از قضا مصادف با روزهای برکناری بنیصدر از فرماندهی کل قوا و به دنبال آن عدم کفایت سیاسی وی بود ـ نقطه عطفی برای سازمان در مقابله با جمهوری اسلامی به حساب میآمد. به همین بهانه برخی از تحلیلهای اعضای ارشد و کادرهای اصلی سازمان را در رسیدن به فاز نظامی مرور میکنیم:
قاسم باقرزاده در خردادماه ۱۳۶۰ برای هواداران نهادهای محلات و دانشآموزی تحلیلی ارائه داد تا تمام بازوان سازمان در تظاهرات مسلحانه ۳۰ خرداد با هم هماهنگ باشند:
«با حذف بنیصدر از فرماندهی کل قوا سیستم قصد حذف وی را از ریاستجمهوری دارد و این امر حتماً به وقوع خواهد پیوست. ما نباید این اجازه را تا آنجا که در توانمان هست به سیستم بدهیم، بهخصوص که بنیصدر بین مردم پایگاه دارد و نیروهای بسیاری پشت سر او هستند که از او حمایت خواهند کرد.
الان سیستم ۵۰۰۰ نفر از فالانژها را بسیج کرده و حتی تعدادی از آنها را از شهرستانها به تهران آورده تا جو رعب و وحشت ایجاد کنند. ما اگر برخورد حسابشده بکنیم میتوانیم این جو رعب و وحشت را شکسته و همه آنها را جارو کنیم.
برخورد ما برخوردی کاملاً تهاجمی و از موضع بالا خواهد بود. چاقو زدن، آتشزدن موتور و ماشین حزباللهیها و حتی اگر شد خلع سلاح پاسداران را هم میتوان انجام دهیم. باید مردم را به دنبال خود به صحنه بکشانیم و کاری کنیم که وقتی ما چاقو به دست گرفتیم مردم سنگ بگیرند و وقتی ما دست به اسلحه بردیم، مردم دست به چاقو ببرند.
ما در این مقطع تظاهرات مقطعی را در گوشه کنار شهر برپا میکنیم، شعارهای سازمان را مطرح نمیکنیم بلکه تظاهرات ما در پوشش حمایت از بنیصدر انجام میگیرد؛ چراکه الان بهترین شکل حرکت این است که حول مسئلهای کار کنیم که مسئلهی کل جامعه است و فردی را در این میانه مطرح سازیم که الان سخن از عزل اوست.
این امر برای مردم ملموس است و قدرت بسیج ما را بالا میبرد.
شعار ما در این مرحله «تحرک، تحرک ـ تعرض، تعرض ـ تهاجم، تهاجم» است. ما باید با حداکثر تحرک در تظاهرات شرکت کنیم، از موضع کاملاً تعرضی با فالانژها و حملهکنندگان به تظاهرات برخورد کنیم و به هیچ وجه حالت تدافعی به خود نگرفته و از موضع بسیار تهاجمی برخورد کنیم. حتی تا مرز پرتاب کوکتلمولوتف آزادی عمل داریم. هرکاری به غیر از این کنیم در تاکتیکمان شکست خوردهایم. ما وارد فاز نوینی از مبارزه شدهایم و شیوههایمان تهاجمیتر شده. بههیچوجه نباید به فالانژها فرصت عمل بدهیم و حتماً هر طور که شده باید ابتکار و قدرت عمل را از آنها بگیریم.
ما با این تظاهرات زمینهی انجام عمل بزرگتری را فراهم میکنیم تا مانع از بستهشدن فضای مبارزاتی جامعه شویم. باید کاری کنیم که فضا را باز نگه داریم. این کار توسط حرکت مردمی امکانپذیر خواهد بود.»
تحلیلهای دیگر مسئولین در این مقطع زمانی نیز حکایت از اتاق فکر واحد و بازوهای متعدد برای غائله ۳۰ خرداد داشت. به طور مثال در تحلیل درونگروهی دیگری آمده است:
«چون راه مبارزه با امپریالیسم از کانال دموکراسی واقعی میگذرد و حکومت با کنار گذاشتن بنیصدر این کانال را بهطور کامل مسدود کرده و از طرف دیگر با رفتن بنیصدر ارتش از جنگ باز میماند و حکومت توان ادامهی جنگ را نخواهد داشت، به ناچار باید به جنگ خاتمه دهد و این ممکن نیست جز از راه سازش با امپریالیسم و در ادامهی آن وابستگی به امپریالیسم تضاد خلق و حکومت مطلق میشود و مبارزه وارد فاز نظامی میشود. با بهوجود آمدن ۳۰ خرداد و شکستن تمام پلها میان خلق و حکومت این امر حاد میشود. مجاهدین باید جو ترس و وحشتی را که در جامعه از جانب حکومت تحمیل شده، بشکنند و این از طریق از بین بردن نیروهای فالانژ (حزباللهیها) است. وقتی مردم به از بین رفتن این جو رسیدند، خود دست به اسلحه میبرند و حاکمیت را سرنگون میکنند.
تا ۳۰ خرداد مبارزه به شکل تظاهرات جنگ و گریز و ایجاد حالت غیرعادی در شهر و عینی کردن مردم به وضع موجود است و این تا مرز اسلحه گرم مجاز است، اما با کشتار ۳۰ خرداد دیگر مردم به ضرروت داشتن اسلحه و مبارزه مسلحانه جلوی حکومت پی میبرند و این مجاهدین هستند که باید پیشتاز مبارزه شوند. با آغاز مبارزهی مسلحانه حکومت به دلیل نارضایی عمومی و عدم حل صحیح مسائل اقتصادی جامعه چندین ماه بیشتر دوام نمیآورد.»
سرانجام میتوان جمعبندی منافقین که منجر به تظاهرات نظامی سیاسی خرداد ۱۳۶۰ شد را در یکی دیگر از تحلیلهای درونسازمانی که حمید شاهرخی در نهاد دانشآموزی برای هواداران مطرح کرد، بدین صورت یافت:
« -سیستم که بر دو پایهی ارتجاع و لیبرال استوار بود، در پروسهی رشد و سرعت خود به سمت یکپارچه شدن به منع ارتجاع پیش میرفت. اینک با حذف بنیصدر از فرماندهی کل قوا و قرار گرفتن او در آستانهی حذفشدن از ریاستجمهوری، سیستم بهصورت تکپایه و در روند رشد خود وارد مرحلهی جدیدی شده است.
– ارتجاع حاضر است برای حفظ خود و نابودی لیبرالها خون بریزد. در واقع سیستم حاضر است تا برای قطع یک پای خود یعنی لیبرالها خون بریزد و اینجا ماهیت اصلی ارتجاع بارز میشود و به همین علت است که میگوییم سیستم در فاز نویی قرار گرفته است.
– ما به عنوان یک نیروی انقلابی موظفیم تا در مقابل لجامگسیختگیهای ارتجاع واکنش نشان داده و مانع از موضعگیریهای او شویم. الان در شرایط بسیار حساسی به سر میبریم و موضعگیری ما در این مقطع یک موضعگیری تاریخی محسوب میشود. ما نباید کاری کنیم که همچون حزب توده منفور مردم شویم. حمایت از بنیصدر در این مقطع یک وظیفهی مبرم انقلابی است.
– ما با برپایی یک راهیپیمایی بزرگ که زمینهاش هم قبلاً آماده شده (برپایی راهپیماییهای مقطعی به منظور حساسکردن مردم در حمایت از بنیصدر) سعی میکنیم تا جو اختناق و خفقان موجود را شکسته فضای تنفسی برای نیروها به وجود بیاوریم. یعنی در واقع در جهت باز کردن جو موجود تلاش میکنیم.
– آنچه خیلی مهم است بسیج کلیهی نیروهای هوادار سازمان و بنیصدر و گروههای انقلابی برای شرکت در این راهپیمایی است. با توجه به اینکه از طریق رسانههای جمعی امکان اعلام راهپیمایی برایمان وجود ندارد باید کانالهای ارتباطی خود را فعال کنیم تا در اسرع وقت حداکثر نیرو را بسیج کرده به میدان بفرستیم.
– از آنجا که در معرض تهاجم ارتجاع قرار میگیریم حق دفاع متقابل را برای خود قائلیم؛ از این رو تا مرز کوکتلمولوتف از هر وسیلهای استفاده میکنیم. کاتر، چاقو [مجاز است]… البته قمه و… بهکار نمیبریم چون برای مردم دافعه دارد و تداعیکنندهی چاقوکشان و قمهکشان حرفهای است. خط مقاومت و تهاجم تا آخرین لحظه است، تا مرز شهادت. ما مسلماً شهید خواهیم داد ما باید بهای این کار را بپردازیم.
جنگ مسلحانه چرا و چگونه؟
– بهترین شکل حمایت از بنیصدر و درافتادن با ارتجاع در این مقطع که همهی امکانات از ما گرفته شده برپایی یک راهپیمایی عظیم است تا بدینوسیله به ارتجاع نشان بدهیم که اپوزیسیون (جنبش مخالف) وزنهای است که سنگینیاش در جامعه کاملاً احساس میشود و رئیسجمهور هواداران زیادی دارد و به این آسانی نمیتوان در مقابل او ایستاد.
– تظاهرات با یک روحیهی تهاجمی شروع میشود و هر فرد باید یک اسلحه سرد حداقل همراه داشته باشد و به محض روبهرو شدن با افراد کمیته و حزباللهی به آنها حمله کند. تمامی نیروهای تشکیلاتی و غیرتشکیلاتی و نیروهای سیاسی به جز اکثریت و حزب توده میتوانند شرکت کنند و حتی از کادر منجمله ابریشمچی و (…) رجوی.
– در این حالت حکومت ناچار باید دو حالت اتخاذ کند:
۱- سعی در ممانعت از ادامهی تظاهرات نماید. آن را سرکوب کند که در این مورد به هیچ وجه صحنه را ترک نکرده و درگیر میشویم و تهاجمی برخورد میکنیم تا جایی که میتوان افراد کمیته و بهخصوص افراد حزباللهی را میزنیم.
۲-عکسالعمل نشان دهد که تظاهرات چه بسا به طرف مجلس و از آنجا به جماران راه پیدا کند و باعث برچیده شدن نظام شود.
شرایط جامعه: جامعه و تودههای مردم مثل چاه آتشین است که فقط احتیاج به فشارهای خارجی دارد که بهوسیله آن فشارهای درونی باعث فوران میشود و مردم حالا آمادگی آن را دارند و منتظر یک جرقه هستند.»
منبع: کتاب عملیات مهندسی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی
انتهای پیام