عضو نجات یافته از فرقه رجوی در بخشی از خاطره گویی خود از زمان آزادی مریم رجوی در فرانسه گفت: زهره قائمی معدوم می گفت آرزو دارم در آیندهِ ایران، فواد بصری به چنگ من بیفتد و خرخره او را بجوم.
به گزارش پایگاه خبری-تحلیلی فراق به نقل از انجمن نجات مرکز اراک، خاطره فؤاد بصری را در ادامه می خوانید: «یادم می آید به آن روزهایی که مریم قجر در زندان بود در مقر ما فضای خوبی حاکم نبود. یک سری از چاپلوسان پشت سر هم درخواست به آتش کشیدن خودشان را می دادند اما من از خدا می خواستم که دولت فرانسه حکم زندان را برای مریم قجر به اجرا بگذارد و از شر او خلاص شویم.
یک سری هم که می گفتند ما لب به غذا نمی زنیم ولی در پشت پرده آنقدر می خوردند که تا مرز ترکیدن می رفتند. این واقعیاتی بود که به عینه می دیدم.
غروب بود که از طریق بلند گو ابلاغ کردند همه می رویم زمین صبحگاه (محلی که چند روز پیش حشد الشعبی رژه خودش را انجام داد.)
همه ما را سوار خودروهای آیفا کردند و به زمین صبحگاه بردند. به زمین صبحگاه رسیدیم. بعد از یک ساعت یکی از زنان رده بالای فرقه رفت پشت میکروفن و گفت همه گوش کنید، همین الان خبری به دست ما رسید که خواهر مریم آزاد شد و شروع کردند به شادی و ترانه گذاشتن و یک سری کاسه داغ تر از آش، شروع کردن به رقصیدن. من هم که ماتم برده بود با خودم می گفتم حیف شد او را آزاد کردند .
اما این داستان تمام نشد. بعد از چند روز شادی مجدد مسئول مقر ما مرضیه نشست گذاشت و می خواست گوش مرا در نشست بکشد. نشست با توزیع شیرینی شروع شد؛ شیرینی آزادی مریم، مرضیه شروع کرد به صحبت کردن و در ادامه گفت فیلم را دیدید که در خارجه هوادارهای ما چکار کردند. خودشان را به آتش کشیدند و این کارشان جهانی شد و ما در اشرف چکار کردیم؟ چه بهایی را پرداختیم؟ فواد، بیا پشت میکروفن. من هم رفتم پشت میکروفن، در اینجا بگویم که من خیلی زود می خواستم فرقه را ترک کنم و ترسی نداشتم. مرضیه در ادامه گفت یکی مثل این فؤاد جرئت نکرد یک چوب کبریت روشن کند و زیر انگشت خود بگیرد و به خواهر مریم دهن کجی کرد. این را که گفت اکثر افراد حاضر در نشست شروع کردند به بد و بیراه گفتن به من. من هم داشتم جوش می آوردم. مرضیه همه را ساکت کرد و گفت فؤاد حرفی داری بزنی؟ من هم گفتم کدام زندان؟ برادر گفته بود که زندان های اروپا هتل است خواهر مریم زندان نبود در هتل بود. وانگهی این همه مسئول در مقر ما هستند چرا به آتش زدن خود اقدام نکردند؟ این را گفتم و سقف سالن را روی سرم خراب کردند. مجددا مرضیه همه را ساکت کرد و به من گفت می دانی چیه؟ تو ضد انقلابی. ضد خواهر مریم هستی. ضد برادر هستی، باید زبانت را از حلقومت بیرون کشید. من هم در دلم به او گفتم باش تا صبح دولتت بدمد .
در ادامه گفت فعلا دست به هیچ کاری نزن. من هم از خدا خواسته در اختیار خود بودم و برای خودم می چرخیدم. خدا لعنت کند مریم قجر را. وقتی از فرقه جدا شدم و به تیف رفتم یکی از نفرات که با من محفل داشت از فرقه جدا شد و به تیف آمد. مرا که دید، گفت در مقر زهره قائمی معدوم، مسئول مرضیه برای ما نشست گذاشت و گفت آرزو دارم در آینده ایران فواد بصری به چنگ من بیفتد و خرخره او را بجوم. کار خدا را دریابید. زهره قائمی به سزای اعمالش رسید و فواد بصری در وطن خودش ایران زندگی می کند.
انتهای پیام