• امروز : دوشنبه - ۵ آذر - ۱۴۰۳
  • برابر با : Monday - 25 November - 2024
نگاهی به مفهوم خانواده در فرقه ضد عاطفه رجوی به بهانه روز جهانی «خانواده»

«امیراصلان»هایی که قربانی شیطان شدند

  • کد خبر : 25537
  • 14 می 2020 - 11:56

به دلیل تقارن این ایام با روز جهانی خانواده بی مناسبت نیست اندکی در مورد نگرش سازمان مجاهدین خلق نسبت به نهاد خانواده و سالها تقابل این سازمان با مفهوم خانواده بنویسم. این گزاره که «خانواده، بزرگترین دشمن و مانع پیشبرد فعالیتهای سازمان شمرده می شود» به روشنی در رویه و مواضع اعضای سازمان اثبات گردیده است. این تقابل تا بدان حد است که می توان ادعا کرد امروزه رهبران سازمان بیش از آنکه با دولت ایران یا طرحها و عوامل دولتی تقابل داشته باشند در حال مبارزه و ستیز با خانواده های اعضای تحت فرمان خود هستند.

amir aslan

سیل درخواستهای ملاقات، تشکیل انجمن ها و نهادهای مرتبط، راه اندازی کمپین درخواست برای ملاقات با عزیزان خود و مکاتبات با مقامات مختلف اروپایی و آلبانیایی بخشی از فعالیتهای این خانواده هاست. جالب این است که در تمامی این فعالیتها، سازمان مجاهدین خلق به عنوان یک تشکیلات کاملا غیردمکراتیک با رهبری توتالیتر و ساختاری به شدت متصلب و غیرمنعطف توصیف می شود که مانع حتی برقراری یک ارتباط ساده و عادی میان اعضای دور از هم افتاده یک خانواده گردیده است.

این اقدام خانواده ها از جهات مختلف هم ستودنی است و هم نمایانگر درک صحیح آن ها از ساختاری که عزیزان آنها را به نوعی گروگان گرفته است. چه آنکه پس از تلاش حیرت انگیز برخی خانواده ها در حضور مقابل کمپ اشرف و عزم و اراده آنها برای ملاقات عزیزان خود، سازمان که از بعد رسانه ای و افکار عمومی تحت فشار سنگینی قرار گرفته بود تلاش کرد تا مثلا با تحریک تعدادی از آنها به سنگ پرانی و نیز تنظیم چند مصاحبه سفارشی این گونه القا نماید که این اعضا خود قلبا تمایلی به ملاقات خانواده ندارند. از آن جمله می توان به مصاحبه منتشر شده از امیراصلان حسن زاده اشاره کرد که به طور خاص در واکنش به اقدامات فداکارانه مادر ایشان خانم ثریا عبداللهی منتشر شد. گرچه در آن مصاحبه امیراصلان از کلمه «نامادری» استفاده می کند (با پوزش از این مادر فداکار) اما شخصا به عنوان یک بیننده و ثالثی که فیلم را مشاهده نموده هرگز نتوانستم بپذیرم آن جوان مکنونات قلبی خود را و اعتقاد درونی اش را بر زبان آورده است. شاید دلیلی برآن نداشته باشم اما از نگاه شخصی ام تصنعی بودن و فرمایشی بودن این مصاحبه و دیکته شدن آن عبارات هویدا بود. امیر اصلان (و امیراصلان ها) می توانند از نظام حاکم بر ایران متنفر باشند، آمال و آرزوهای آنها در مبارزه و تلاش برای براندازی خلاصه شود، به شدت عاشق و دلداده رجوی ها باشند و در مسیر اهداف خود قدم بردارند (صرفنظر از نادرستی آنها) اما وجود تنفر از خانواده، دشمنی با مادر و خواهرانی که شاید تنها آرزویشان دیدار دوباره جوان رعنایشان است دستکم برای حقیر نامفهوم و غیرقابل پذیرش است.

حتی اگر یک درصد بپذیریم که این نفرت در وجود وی و امثال وی واقعا نهادینه شده است، پس منطقا  باید بپذیریم که با تعدادی افراد بیمار مواجه هستیم که تحت تاثیر آموزه های فرقه ای مجاهدین خلق نسبت به نزدیک ترین و عزیزترین وابستگان خود نیز حس تنفر یافته اند و نیازمند ریکاوری ذهنی و اقدامات روان درمانگرانه هستند. در چنین حالتی به خودی خود این پرسش در اذهان شکل می گیرد که کسی که تابدین حد از مادر فداکار خود متنفر شده (آن هم مادری که سالهاست نام وی را صدا می زند، ماهها پشت در قربانگاه اشرف برای دیدار فرزندش ضجه زده و یک ایران وی را بخاطر تلاش هایش برای بازگرداندن فرزندش تحسین می کنند)، چگونه چنین کسی می تواند منادی و پیام آور عشق و محبت بین انسانها، صلح و نوعدوستی باشد؟! پاسخ مشخص است.

از نگاه خانواده های اعضای سازمان، عزیزان آنها قربانی تشکیلات فرقه ای هستند که یا در نتیجه محدودیت ها و سخت گیری های رایج در سازمان، اعضا جرات ابراز تمایلات درونی خود برای ارتباط با خانواده را ندارند یا اینکه قربانی مغزشویی و کنترل ذهنی سران فرقه شده اند که در نتیجه آن بذر کینه و تنفر در وجود آنها کاشته شده که در این صورت می توان آنها را قربانیانی دانست که نیازمند مدارا و مماشات اند و باید برای نجات آنها از چنگال شیطانی رجوی ها ایثار کرد.

تلاش های خانواده ها طبیعتا مقابله رسانه ای گسترده فرقه رجوی را به همراه خواهد داشت اما به نظر اینجانب از بسیاری جهات این تلاش های هدفمند مردمی می تواند حتی از اقدامات دولتی نیز موثرتر افتد. به خصوص اگر از سوی خانواده های اعضا صورت گیرد که دست سران سازمان را برای مظلوم نمایی و شانتاژ می بندد. 

از میانه های دهه ۶۰ شمسی و به خصوص پس از جنگ تحمیلی عراق علیه ایران رجوی متوجه شد که دیگر زمینه های جذابیت این سازمان برای جوانان از میان رفته و به عبارتی سازمان به خصوص پس از فضاحت عملیات فروغ جاویدانش دیگر فلسفه وجودی خود را از دست داده است. از اینجا به بعد تلاش نمود که ساختار را به نحوی بازتعریف کند که ورود در سازمان آُسان و خروج از آن دشوار باشد. رجوی به خوبی می دانست که دیگر کسی حاضر نیست تحت تاثیر خزعبلات وی از زندگی و آرامش و پیشرفت خود گذشته و عمر خود را در کمپ ها و در جلسات تلف کند. لذا شروع به وضع قواعدی نمود که سازمان را به یک فرقه تمام عیار مبدل کرد. عمده فعالیتها ناظر بر مغزشویی و کنترل روانی افراد بود. خانواده و مسائل عاطفی دشمن اصلی برای پیشبرد امور سازمان معرفی شدند و ترتیبات اداره سازمان به گونه ای پیش رفت که اعضا به موجوداتی مطیع، فاقد هرگونه انگیزه احساسی عاطفی و قابل کنترل تبدیل شوند و …

اما امروز و البته پس از قربانی شدن بسیاری افراد، خوشبختانه شاهد اقدامات فعالانه خانواده ها با پشتکار و عزمی مثال زدنی هستیم که تردیدی ندارم که این رویکرد خانواده ها موقعیت این فرقه و توانایی لابیگری آن در کشورهای دیگر را تاحدود زیادی مخدوش خواهد ساخت.

اگر می خواهید وحشت سران فرقه از خانواده ها را بهتر دریابید و البته وقاحت و تفکر ضدانسانی و غیرشرافتمندانه مسعود رجوی بیش از پیش آشکار گردد محتوای فایل صوتی یا کتاب تحت عنوان «خانواده مجاهدین یا مزدوران ارتجاع: پیام مسعود رجوی به مجاهدان شهر شرف»!! را ملاحظه کنید که به وضوح حاکی از خشم و کلافگی سران فرقه از اقدامات خانواده هاست.

یادداشت از: دکتر نواب محمدی

انتهای پیام / فراق

لینک کوتاه : https://feraghnews.ir/?p=25537