• امروز : پنج شنبه - ۸ آذر - ۱۴۰۳
  • برابر با : Thursday - 28 November - 2024

سیر ورود منافقین به مبارزه مسلحانه علیه مردم ایران

  • کد خبر : 15728
  • 04 جولای 2018 - 10:49

 منافقین دقیقاً از روز بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در ۲۲ بهمن ۱۳۵۷، برنامه “تصرف کلیت حکومت به هر طریق ممکن” را داشت.

ramz11 1

به گزارش فراق ، تشکیلات منافقین از یک سو بر حمایت‌های مردمی و آمادگی میلیشیا و گستردگی پایگاه اجتماعی خویش اصرار داشت و این سازماندهی را مقوم مشروعیت رفتارش برای کسب “همه” قدرت تلقی می‌کرد و از سوی دیگر پدیده‌ای که چماقداری می‌خواند، حملات به دفاتر و ستادهای علنی خویش را معلول تضاد فرقه با ارتجاع قلمداد نموده و اظهار می‌داشت که «ارتجاع قصد ایزوله‌کردن نیروهای مترقی را دارد.» لذا از اولین روزهای پس از پیروزی انقلاب، منافقین مدام خطر جنگ‌های داخلی به مانند لبنان و ویتنام را گوشزد می‌‌کرد و این هشدارها معنایی جز این نداشت که خود را یک طرف جنگ داخلی و طرف دیگر را به قول خودش “ارتجاع” یا همان خط امام می‌دانست.

صدور اعلامیه‌های تهدیدآمیز در نخستین روزهای پیروزی انقلاب

فرقه در اطلاعیه‌ای که در کمتر از بیست روز پس از پیروزی انقلاب اسلامی و در تاریخ ۱۳ اسفند ۱۳۵۷ منتشر کرد، بعد از اینکه هشدار می‌دهد که «اطلاع یافته‌ایم که توطئه ضدانقلابی شرم‌آوری برای حمله به دفتر جنبش ملی مجاهدین در ۱۴ اسفند در پیش است» اعلام می‌کند: «دیروز به مراکز جنبش ملی مجاهدین در کاشان و یزد و تربت حیدریه حمله کردند… بدیهی است این حملات در تهران کاسه‌ صبر هر انقلابی را لبریز خواهد نمود، لذا از پیش صریحاً اعلام می‌کنم که در صورت هرگونه حمله‌ای از این مسئولیت هیچ برخورد و حادثه‌ای متوجه مجاهدین خلق ایران که مجبور به دفاع از خود و مراکزشان هستند، نخواهد بود.»

همچنین فرقه در اطلاعیه‌ سیاسی ـ نظامی شماره ۲۲ در تاریخ ۲۶ فروردین ۱۳۵۸ خطر جنگ داخلی را گوشزد می‌کند.

ترویج کینه‌ورزی نسبت به نظام

هم‌زمان با دشمن اصلی دانستن “ارتجاع”، که اشاره‌ مستقیمی به روحانیت و خط امام دارد، فرقه ترویج کینه‌ورزی نسبت به افراد مؤمن و حزب‌اللهی را نیز در دستور آموزشی خود قرار داده بود.

در تابستان ۱۳۵۸، فرقه مخالفانش را عوامل ساواک معرفی می‌کند و هم‌زمان اظهار می‌دارد که هیچ‌کس نمی‌تواند صلاحیت مجاهدین را برای حفظ اسلحه سلب کند.

دامن‌زدن به حساسیت‌ها، فشارها و درگیر‌ی‌ها

نکته‌ مهم دیگری که در رفتار فرقه در شش ماه ابتدایی پیروی انقلاب مشهود است، دامن‌زدن فرقه به حساسیت‌ها و فشارها و درگیر‌ی‌ها بود. در واقع فرقه می‌خواست تا معادله‌ قدرت را در تهران و همه‌ شهرستان‌ها به‌هم بزند. به عبارت دیگر فرقه در شش ماه اول انقلاب می‌کوشید تا به هر بهانه‌ای با غلظت زیاد از عنصر اجتماعی استفاده کند و با لشگرکشی خیابانی، خود را مهم‌ترین قطب قدرت معرفی کند.

سم‌پاشی علیه قانون اساسی

با تثبیت اولیه‌ جمهوری اسلامی و مشخص‌شدن مسیر کشور که ایجاد نهادهای قانونی بر اساس دموکراسی بود، ‌فرقه که خود را مهم‌ترین سازمان انقلابی و شبه‌نظامی در سپهر سیاست می‌دید، حاضر شد در انتخابات مجلس خبرگان قانون اساسی، فهرست ارائه دهد. بدنه‌تشکیلاتی نیز تمام تلاش را برای پیروزی به کار برد. تبلیغات انتخاباتی فرقه موجب ایجاد درگیری‌های خیابانی میان موافقین و مخالفین فرقه شد. مشخص بود که جمع کثیری از مردم، سران فرقه را برنخواهند تابید اما موج تبلیغاتی فرقه نیز نشان داد که تشکیلات فرقه از لحاظ ستادی در رتبه‌ بالایی است. نتیجه‌ انتخابات برای فرقه تلخ اما امیدوارکننده بود. مسعود رجوی با نزدیک به سیصدهزار رأی، نفر دوازدهم شد، در حالی که ده نفر از منتخبین به مجلس راه می‌یافتند.

جوسازی در اولین انتخابات ریاست‌جمهوری

در ادامه، اولین انتخابات ریاست‌جمهوری فرصتی برای به اوج رسیدن تبلیغات فرقه بود. در بسیاری از موارد تبلیغات فرقه در خیابان‌ها به درگیری‌منتهی می‌شد.

روز ۲۰ دی ۱۳۵۸، سخنرانی انتخاباتی مسعود رجوی و موسی خیابانی در دانشگاه تهران برگزار شد که در این میتینگ بدون دخالت سپاه و کمیته، هواداران و مخالفان فرقه به درگیری و ضرب و شتم یکدیگر پرداختند.

اما سرنوشت کاندیداتوری رجوی در انتخابات ریاست‌جمهوری هم به عدم رأی فرقه به قانون اساسی گره خورده بود و با نظر امام‌خمینی، رجوی از صحنه‌ انتخابات کنار رفت؛ اما از انتخابات ریاست‌جمهوری در دی‌ماه ۱۳۵۸ میلیشیا در خدمت تاکتیک‌های تبلیغاتی و مأموریت‌های اجتماعی برای قدرت‌نمایی فرقه در تهران و شهرستان‌ها به‌کار گرفته شد.

در حین تبلیغات انتخابات ریاست‌جمهوری، قتل یکی از عناصر رده‌پایین فرقه به نام عباس عمانی در جنوب‌شهر تهران، موجب شد تا فرقه در ابعاد مختلف، حول موضوع شهادت و جراحت هواداران به تبلیغات بپردازد. افزایش تنفر از نظام تازه‌تأسیس و هوادارانش از طریق “این همانی” جمهوری اسلامی و رژیم پهلوی و لزوم مبارزه خونین با ارتجاع (خط امام) در دستور کار فرقه قرار داشت.

شکست در انتخابات مجلس

فرقه برای سومین بار در سال ۱۳۵۸ با تمام توان در انتخابات شرکت کرد. علاوه بر امتحان مجدد انتخابات به مثابه ابزار کسب قدرت، فرقه به انتخابات مجلس به دیده‌ تقویت بدنه‌ اجتماعی و ساماندهی میلیشیا می‌نگریست. در نتیجه فرقه برای مجلس شورای اسلامی در سراسر کشور کاندیدا معرفی می‌کند، در شهرها سخنرانی و میزگرد راه می‌اندازد و مسعود رجوی برای تبلیغات به رشت و تبریز سفر می‌کند.

می‌توان نمودار حرکت فرقه در سال اول پیروزی انقلاب اسلامی را این‌گونه متصور شد که هدف استراتژیک فرقه، کسب قدرت در حاکمیت به شیوه‌ گسترش پایگاه اجتماعی بود. تاکتیک‌های مظلوم‌نمایی، شانتاژ و جنجال تبلیغاتی حول تهاجم‌ها به مراکز سازمانی، تبلیغ مواضع ضدامپریالیستی و تبلیغ فرقه به عنوان پیشگامان باصلاحیت مبارزه هم در این راستا مورد استفاده قرار می‌گرفت.

در مقابل این راهبرد و روش فرقه، بزرگ‌ترین سد، حمایت مردم از جمهوری اسلامی و محبوبیت ‌رهبری انقلاب اسلامی و روحانیت انقلابی بود. لذا فرقه همواره خط رد صلاحیت و منزوی‌کردن روحانیت و رهبری انقلاب را پیگیری می‌کرد.

نتیجه‌ انتخابات مجلس، سومین شکست را برای فرقه به ارمغان آورد. تلخی این شکست سراسری و فشار روانی عامه‌ مردم بر فرقه، موجب شد تا رجوی در سخنرانی ۲۲ اردیبهشت ۱۳۵۹ در ورزشگاه امجدیه، تحت عنوان «چه باید کرد؟» سعی در انگیزه‌دهی به هوادارانش کند. او با پیگیری راهبرد «دفاع مطلومانه» کوشید تا خشم و کینه‌ سمپات‌ها را درونی‌تر و عمیق‌تر کند.

خروج از انزوا و انسجام روابط تشکیلاتی

با سخنرانی امام خمینی در ۴ تیر ۱۳۵۹ درباره‌ سابقه‌ فرقه و در ادامه موضع‌گیری‌های شدید آیات عظام، ائمه جمعه، شخصیت‌های سیاسی خط امام و بعضاً جریان لیبرال، شکاف عمیق تفکرات فرقه و حاکمیت شفاف شد.

فرقه در عکس‌العمل اولیه اقدام به تعطیلی نشریه‌ مجاهد و کاهش فعالیت‌های اجتماعی نمود تا این موج مخالفت را بتواند از سر بگذراند.

با شروع جنگ تحمیلی و متوجه‌شدن افکار عمومی به این مسئله و هم‌زمانی آن با تعطیلی نهادهای علنی فرقه،‌ فعالیت‌های فرقه نیز به‌چشم نمی‌آمد. با این حال با فروکش‌کردن موج اول توجه افکار عمومی به جنگ و با تثبیت مواضع دشمن بعثی در مرزهای غربی و بعد از تعطیلی پنج‌ماهه‌ نشریه‌ مجاهد، این نشریه همراه با فعالیت بیرونی و علنی فرقه منتشر و دور جدیدی از درگیری‌ها آغاز شد.

محور اصلی تاکتیک فرقه، خروج از انزوا و طرح مجدد و انسجام روابط تشکیلاتی و کسب مشروعیت مبارزه با نظام بود. هرچند در تحلیلی از اوضاع سیاسی، فرقه بر این فرض بود که حزب جمهوری اسلامی درصدد کسب اهرم‌های قدرت و ایزوله‌نمودن گروه‌های مترقی است، بنابراین باید حمایت از بنی‌صدر و مقابله با حزب جمهوری اسلامی در اولویت حرکت باشد.

مظلوم‌نمایی و طرح مسئله شکنجه

در این دوره طرح مسئله‌ شکنجه در زندان‌ها هم از سوی بنی‌صدر و فرقه به‌شدت پیگیری می‌شد.

رضا هدایتی، یکی از اعضای فرقه، درباره تبلیغات فرقه پیرامون شکنجه در فاز سیاسی می‌گوید:‌ «موضوع شکنجه و تبلیغ بر آن و ارتباط آن با چماقداری و ربط هر دو با نظام، محور مهم تبلیغاتی فرقه محسوب می‌شد. چنانچه این تاکتیک مؤثر افتد، بخش‌هایی از مردم سنتی، روشنفکران، نویسندگان و آزادگان از نظام کنده خواهند شد… همچنان که در فاز نظامی در زندان خط این بود که با سیگار یا چاقو کمر و پای خود را بسوزانیم و یا مجروح کنیم، ‌در فاز سیاسی فرقه از این خط به دفعات استفاده می‌کرد.»

فرقه از دامن‌زدن به موضوع شکنجه، ‌قصد دامن‌زدن به این تحلیل را داشت که نظام، روند ضدخلقی خود را آغاز کرده و مقابله با آن در آینده‌ای نزدیک اجتناب‌ناپذیر است. قیام مسلحانه علیه نظامی که چندی قبل مقبولیت بیش از ۹۸ درصدی را در کارنامه داشت، ‌نیاز به کینه‌ورزی و تنفر از کلیت نظام داشت تا میلیشیا بتواند وابستگی‌های اجتماعی، عاطفی و مذهبی خود را رها کند و به‌صورت مطلق در اختیار فرقه باشد.

صحبت از “قیام مسلحانه

در ادامه سیر ورود فرقه به فاز نظامی و در زمستان ۱۳۵۹، مسعود رجوی در یک سلسله گفتگو با نشریه‌ مجاهد به شدت به انتقاد از حزب توده و انجمن حجتیه پرداخت. در ادامه در سرمقاله نشریه‌ مجاهد با عنوان «اوضاع کنونی مخاطرات و مسئولیت‌ها» آمده بود:‌ «به جرأت می‌توان گفت که اگر اوضاع به همین منوال پیش رود و روندی که تاکنون وجود داشته، ‌همچنان ادامه یابد، انقلاب در معرض خطرات جدی قرار خواهد گرفت.»

مسعود رجوی در روزهای آخر بهمن ۱۳۵۹، در گفتگویی زمینه لازم برای قیام مسلحانه را با این تحلیل ارائه داد که امپریالیسم و ارتجاع هم‌قسم شده‌اند تا انقلابیون و خصوصاً اعضای فرقه را از صحنه بیرون ببرند. او شرایط را برای بروز قیام مسلحانه تحت عنوان «دموکراتیسم انقلابی» بیان می‌کند: «در اینجا خوب می‌توان فهمید که اصرار امپریالیستی‌ـ ارتجاعی، به‌منظور زمین زدن انقلابیون پیشتاز و خارج‌کردن آنها از دور، به چه خاطر صورت گرفته است و یا فی‌المثل محاکمه سعادتی به مثابه چشمک در آغاز حل مسئله‌ گروگان‌ها چه مفهومی دارد… لیکن فرقه از آغاز انقلاب پیوسته مصر بوده‌اند که تا وقتی عنصر ارتجاعی در بافت کنونی حاکمیت دست بالا را دارد، ‌مبارزه ضدامپریالیستی مقدمتاً از کانال دموکراتیسم انقلابی می‌گذرد.»

این دیدگاه در بروز اجتماعی،‌ موجب عمیق‌تر شدن شکاف مردم و فرقه می‌گردد. هواداران فرقه در خیابان‌ها علناً رهبری انقلاب را مورد هجوم لفظی قرار می‌دهند، انقلاب و حاکمیت را مورد استهزا قرار داده و همه‌ نتایج انقلاب ۲۲ بهمن را به‌بادرفته قلمداد می‌کنند و در مقابل نیروی توده‌های دلبسته به انقلاب و رهبری، آن واکنش‌های غیرسازماندهی‌شده را نشان می‌دهند.

غائله ۱۴ اسفند

این دستور‌العمل جدید سازمانی با وقوع ۱۴ اسفند ۱۳۵۹،‌ شکل پیش‌رونده‌اش را نشان می‌دهد. بنی‌صدر در روز ۱۴ اسفند به دانشگاه تهران می‌رود تا به‌مناسبت بزرگداشت مصدق سخنرانی کند. جناح لیبرال، مائویست‌ها (حزب رنجبران) و فرقه،‌ تجمعی منظم و پرجمعیت را راه‌اندازی کرده و افراد مسلح به سلاح سرد را در اطراف و گوشه‌های دانشگاه مستقر کرده بودند تا در صورت حضور مخالفین،‌ آنها را سرکوب کنند. سخنرانی شروع می‌شود و کف‌زدن‌ها و سوت‌زدن‌های متوالی، رئیس‌جمهور بنی‌صدر را به‌وجد می‌آورد. شعار مرگ بر بهشتی،‌ مرگ بر ارتجاع و درود بر بنی‌صدر فضا را پر کرده است. ناگهان درگیری کوچکی بین موافقین و مخالفین شروع می‌شود و دو طرف به جان هم می‌افتند. هواداران فرقه و بنی‌صدر این بار با قدرت بیشتری در درگیری شرکت کرده و مخالفین را به‌شدت کتک می‌زنند و سرکوب می‌کنند. درگیری به بیرون از دانشگاه و خیابان‌ها کشیده می‌شود. دیگر کنترل از دست رئیس‌جمهور که از پشت میکروفن همانند فرمانده نظامی دستور سرکوب می‌داد، خارج شد و بین مخالفان و هواداران فرقه و بنی‌صدر چیزی شبیه جنگ شهری رخ می‌دهد. روز ۱۴ اسفند به عنوان نقطه عطفی در اتحاد جریان لیبرال، فرقه و بنی‌صدر ثبت‌ می‌شود. فرقه سرخوش از ضرب‌شستی که به حزب‌الله نشان داده،‌ این‌گونه تحلیل می‌کند که کادرهای میلیشیا رزم خود را نشان دادند و ارتجاع یک گام عقب نشست.

آماده‌سازی برای شورش مسلحانه علیه نظام

فرقه از بهار ۶۰ عملیات فشرده‌ آماده‌سازی خود را برای شورش مسلحانه علیه نظام جمهوری اسلامی آغاز کرد و با اتکا به ارتباط با دولت بعثی عراق و دولت‌های غربی حمایت لجستیکی و تبلیغاتی آنها را کسب نموده بود. انبارهای مهمات و تسلیحات فرقه غبارگیری و سلاح‌ها روغن‌کاری می‌شد.

در درگیری‌های فروردین و اردیبهشت ۱۳۶۰ بین هوادارن منافقین و مردم، دو طرف متحمل خسارت و تلفات می‌شدند اما فرقه با مظلوم‌نمایی و شانتاژ قصد بهره‌برداری سیاسی از کشته‌ها و مجروحین را داشت و خط امام بدون تبلیغ بر خسارات وارده، اقدام می‌کرد.

در این میان، امام خمینی معتقد بود که فرقه در نهایت به صورت مسلحانه در مقابل نظام خواهند ایستاد، اما شکیبایی و سعه‌صدر امام مانع از آن می‌شود که دستور خلع‌سلاح و یا دستگیری سران فرقه را صادر کنند.

در مقابل صبر راهبردی امام، فرقه کوشید تا رهبری نظام را در برابر «چه باید کرد» بزرگی قرار دهند. آنها در نامه‌ای خواستار ملاقات تمام هواداران با امام در جماران شدند! امام که قصد و نیت فرقه را درک می‌کرد، ‌با تأکید بر اینکه اگر تشخیص می‌دادم شما صداقت دارید،‌ خودم نزدتان می‌آمدم و با تأکید مجدد بر اینکه در این نامه هم تهدید به قیام مسلحانه کرده‌اید، پاسخ مستقیمی به فرقه داد و از جایگاه مشروعیت رهبری انقلاب به تبیین و تفکیک دو خط فرقه و نظام پرداخت.

در دو ماه منتهی به ۳۰ خرداد ۱۳۶۰، فرقه آخرین تمهیدات را برای آغاز فاز نظامی فراهم می‌کرد اما حتی ناظران طرفدار فرقه هم اعتقاد داشتند که درصورتی‌که فرقه به جنگ مسلحانه روی بیاورد، نابود خواهد شد.

به نوشته خبرگزاری دانشجو، ابراهیم یزدی از سران جریان نهضت آزادی ماجرای یکی از دیدارهایش با مسعود رجوی و موسی خیابانی در ماه‌های منتهی به خرداد ۱۳۶۰ را این گونه روایت می‌کند: «قبل از وقایع خرداد، باز هم مسعود رجوی و موسی خیابانی پیش من ‌آمدند و گفتند ما تجربه‌ انقلاب را تکرار می‌کنیم. من هم به صراحت به آنها گفتم که شما اشتباه می‌کنید. گفتند نه، در دوران انقلاب خیابان‌ها در کنترل ما بود، حالا هم همان کار را می‌کنیم. گفتم آن‌موقع بدنه‌ جامعه هر حرکتی را علیه ایران تأیید می‌کرد، اما امروز بدنه‌ جامعه با شما نیست، شما یک گروه کوچک و اقلیتی هستید و اگر بخواهید این کارها را بکنید با شما برخورد می‌کنند و شما تاب مقاومت در مقابل آنها را ندارید، بنابراین به‌شدت آسیب خواهید دید و متلاشی خواهید شد. در آن ملاقات کم‌وبیش این را مطرح کردند که قاطع می‌ایستیم. آنها به میلیشیایی که درست کرده بودند خیلی‌ بها می‌دادند و فکر می‌کردند می‌توانند مقاومت کنند، اما من تحلیل‌شان را نادرست می‌دانستم و مخالف بودم.»

اعلام مبارزه مسلحانه علیه نظام

در فاصله‌ ۲۰ اردیبهشت تا ۳۰ خرداد ۱۳۶۰،‌ فضای جامعه‌ بسیار سنگین بود و درگیری‌های خیابانی گسترده‌ای برقرار بود. تا اینکه فرقه در روز ۲۸ خرداد ۱۳۵۸ با تکیه بر آنچه «هواداران بی‌شمار که آمادگی ورود به فاز نظامی را دارند» می‌دانست، تغییر رویکرد از مبارزه‌ به‌اصطلاح مسالمت‌آمیز را اعلام کرد. نهایتاً در عصر روز شنبه ۳۰ خرداد،‌ هواداران بنی‌صدر و سمپات‌های فرقه که از سوی دیگر مخالفان متضاد نظام مانند گروه پیکار، جبهه‌ ملی،‌ حزب رنجبران و… حمایت می‌شدند، حول مبارزه با آنچه ارتجاع می‌خواندند قدم به عرصه‌ مبارزه‌ مسلحانه گذاشتند. از این پس، سراسر دهه ۶۰ به عرصه‌ای برای ترورها و خون‌ریزی‌های منافقین تبدیل شد.

انتهای پیام

 

لینک کوتاه : https://feraghnews.ir/?p=15728