سرنوشت اعضای فرقه رجوی در آلبانی چه خواهد شد ؟
زمانی که دولت آلبانی قبول کرد اعضای فرقه را در کشور خودش بپذیرد، امکان خوبی برای فرقه رجوی به نظر می رسید که بتواند از این فرصت سوء استفاده کرده و با سرمایه گذاری روی افرادی که خارج می شوند و فرصت هایی که حضور در آلبانی می توانست در اختیار آن قرار دهد تشکیلات را یک بار دیگه احیا کنند.در واقع هرچند اخراج از عراق بهای سنگینی برای رجوی در پی داشت و حضور در آلبانی نیز به دلخواه نبود اما سران فرقه می پنداشتند که می توان از شرایط جدید پیش آمده به سود اهداف فرقه ای استفاده کنند .
از زمانی که اولین گروه اعضای فرقه از عراق به کشور آلبانی منتقل شدند سران مجاهدین درصدد بودند که به هر قیمت چفت و بست های تشکیلاتی را در آلبانی حفظ کنند و از جمله تمام تلاش خود را به کار بستند تا در لیست نفرات اعزامی اعمال نظر کرده و تعداد زیادی از کادرهای گوش به فرمان تشکیلاتی و مسئولین قدیمی را حتما به همراه سایرین به آنجا فرستاده و از ابتدا سایه سنگین تشکیلات را بر سر اعضای منتقل شده حفظ کنند .
فرقه تمام تلاش خود را به کارمی گرفت تا بتواند تشکیلات جدیدی در آلبانی راه اندازی کند و هر چند که صحنه سیاسی و بین المللی کشور آلبانی را چندان فعال وتاثیر گذار در تعاملات بین المللی نمی دانست ولی با توجه به ورود نفرات از لیبرتی به تیرانا چاره را در این می دید که سازماندهی تشکیلاتی هر چند ضعیفی را در این کشور راه اندازی کند ، تا بتواند مجددا زمینه فریب افراد و کنترل آنها را فراهم نماید .
فرقه به طور مستمر و منظم مسئولین ارشد خود را از پاریس روانه آلبانی می کند تا باز به همان شیوه های مغزشویی جاری در اردوگاههای عراق اعضای سازمان را در کنترل خود داشته باشد.
مسؤلین سرکوبگر فرقه رجوی در هر هفته به بهانه حساب وکتاب صنفی ، نشست می گذارند و در نشست ها به شکلی سیستماتیک سعی در شستشوی مغزی افراد دارند آنها همچنین حقوق ماهیانه افرادی را که فکر می کنند دچار تزلزل شده و آمادگی این را دارند که احتمالا از تشکیلات مجاهدین فاصله بگیرند قدری افزایش داده و سعی می کنند با رسیدگی های ویژه و خاص ، مانع جدایی و ریزش نیروها شوند هرچند که با تمام این ترفندها نیز توانایی نگه داشتن نیروها را ندارد.
در آلبانی با همه تلاشی که فرقه مجاهدین می کند افراد جداشده به فضای آزاد نسبتا دسترسی دارند و به گروه های مختلف تقسیم شده اند که خوشبختانه تعدادی کاملا وضعیت خودشان را از مجاهدین منفک کرده اند ولی عده ای کماکان به دلیل مشکلات مالی و تا حدودی حصارهای ذهنی همچنان به صورت صوری با مجاهدین مانده اند
از طرف دیگر کمیساریای عالی پناهندگان نیز به هر بهانه سعی در شانه خالی کردن از بار تعهدات خود دارد و این موضوع میدان را برای اعمال فشار سازمان مجاهدین بیشتر می کند .
جدای از این فشارها و وابستگی مالی و صنفی اجباری به سازمان ، مسئله مهمتر و شایان توجه این است که نسبت قابل توجهی از این افراد که عملا دیگر عضو سازمان به حساب نمی آیند و عمیقا از این تفکر فرقه ای به تنگ آمده و خود منتقد فرقه هستند متاسفانه هنوز هم جسارت لازم را جهت جدا کردن راه خود به خرج نمی دهند و به دلایل ذکر شده و نیز تاثیر پذیری از جوسازی های مسئولین سرکوبگر فرقه در آلبانی ، نخ وصلی هرچند نازک را با این تشکیلات حفظ کرده اند .
این موضوع از این جهت ناراحت کننده است که با وصف اینکه این افراد دردنیای آزاد زندگی می کنند و هر زمان که اراده کنند می توانند به دنبال زندگی خود بروند اما سم نا امیدی و ترسی که سران فرقه می پراکنند هنوز در پیکره زخمی اینان تاثیر دارد و چونان طلسم شدگان تصور می کنند که به این سرنوشت محکومند .
از طرفی تشکیل انجمن نجات نجات یافتگان از اتفاق های خوب آلبانی بود که نشانه اراده ی اعضای جداشده و منتقدی است که عزم خود را جزم کرده اند به اجبارات بنده ساز تشکیلات جهنمی فرقه ” نه ” بگویند و در حالی که زیر شدید ترین فشارهای همه جانبه از طرف سران سرکوبگر این تشکیلات می باشند اما مرعوب شانتاژ سیستماتیک فرقه نشده و صدای حق طلبی خود را بلند کرده اند .
آنچه که به ما جداشدگان و انجمن های فعال حقوق بشر و منتقدین مجاهدین بر می گردد ایجاد امید و تلاش برای هموار کردن مسیر این عزیزان است که هر چه زودتر به آزادی واقعی از بند و زنجیرهای بنده ساز تشکیلات رجوی برسند و راه آینده خود را آنگونه که می پسندند انتخاب کنند .
از طرفی می بایست توجه نهادهای بین المللی مدافع حقوق بشر و دولت آلبانی را به وضعیت بغرنج این افراد جلب کرد و تلاش کرد که موقعیت حقوقی این افراد به صورت فردی به رسمیت شناخته شود و نیز امکان دیدار خانواده هایشان با آنها فراهم گردد .
و طبعا در کنار این فعالیت ها ، روشنگری و افشای ترفند های سران فرقه در آلبانی می تواند شرایط را برای ساکنین آنجا روشن تر ساخته وا این امید را در دل آنها زنده کند که تنها نیستند و کسانی که درد مشترکی با آنها دارند به فکرشان هستند و برای رهایی آنان تلاش می کنند .
فرقهی رجوی که از چالهی لیبرتی به چاه آلبانی افتاده است طبعا تمام تلاش خود را به کار خواهد بست که با در اختیار گرفتن اهرم های سرکوب در درون تشکیلات آلبانی حتی در ظاهر هم که شده انسجام خود را حفظ کند و هدف اینک این است که در حالی که قلعهی اورسوراواز به عنوان مرکز فرماندهی عمل می کند ، آلبانی را به اشرفی دیگر تبدیل کنند و جهت کار نیرویی از آن استفاده کنند .
اما واقعیت این است که با حضور تمام بدنهی فرقه در آلبانی و دسترسی هرچند محدود افراد به دنیای آزاد ، سرنوشت محتومی که در تقدیر این جریان است همانا فروپاشی همه جانبه و آزادی اسیران ذهنی و فیزیکی این فرقهی قرون وسطایی است . رجوی باید بداند که نمی تواند برای همیشه انسان را در بند خود نگه دارد و فطرت آزادی خواهانه بر ظلم و بی عدالتی حاکم بر فرقه پیروز خواهد شد.
***