قربانیان فرقه رجوی – ۹ کمال حیدری
کمال حیدری به همراه همسرش مرجان ملک صید آبادی از کشورهای اسکاندیناوی عضو گیری شده و به کمپ اشرف برای یک دوره شش ماهه آموزش های نظامی فرستاده شده بودند.
البته هر کس را به هرطریق و هر بهانه اعم از دیدار خانواده یا دوره های کوتاه به عراق می فرستادند، دیگر بازگشتی برای این افراد وجود نداشت و به اجبار در کمپ اشرف نگه داشته می شدند.
پس از فرستادن این خانواده هم که دارای دو فرزند دختر بودند. آنها را برای تیم های عملیاتی عضو گیری نمودند.
مرجان ملک به همراه یک خانم دیگر در هیئت تیم عملیاتی عازم ایران شد و خوشبختانه تیم شکست خورده و مرجان دستگیر و زندانی شد و پس از مدتی به ماهیت فرقه رجوی پی برد و متوجه شد که چگونه اسیر و بازیچه فرقه رجوی شده بود. او که سال ها در خارج کشور زندگی کرده بود از واقعیت و ماهیت درونی سازمان مجاهدین و تشکیلات فرقه ای آن اطلاعی نداشت و بدین ترتیب با دیدن ایران و واقعیت های موجود پی برد که چگونه اخبار نادرست و غیر واقعی به آنها داده اند. او تا مرز فدا کردن جانش برای سازمان پیش رفته بود ولی عاقبت آنچه او را تکان داد دیدن واقعیت ها بود.
کمال حیدری را هم ظاهرا به عضویت یکی از تیم ها انتخاب کرده بودند و گویا یک عملیات هم در داخل خاک ایران انجام داده بود.
پس از دستگیری و آزادی مرجان ملک و پی بردنش به حقایق ،او در ایران از طریق رادیو نجات برای همسرش چندین بار پیام می فرستد و حقایقی را در رابطه با تشکیلات سازمان برملا می کند. همسر وی به طور اتفاقی از رادیوی ماشین هایی که در کمپ اشرف سوار می شده پیام و صدای او را می شنود. و خام خیالانه برای خروج از سازمان به سران تشکیلات مراجعه می کند و در خواست خود را می گوید و همین موضوع باعث از دست دادن جانش شد.
بعلت اینکه ازمنظر مسئولین سازمان و شخص رجوی کمال حیدری دارای اطلاعات تیم های عملیاتی بود و آنها نمی خواستند او حتی به خانواده اش برسد نقشه شومی برای کشتن وی کشیده بودند.
در اواخر سال ۸۱ هنگام حمله نیروهای ائتلاف به عراق … تمامی یکان های درون اشرف برای جلوگیری از اینکه بمباران نشوند ازکمپ اشرف بسمت مناطق بیابانی فرستاده می شدند. کمال حیدری که به او اجازه خروج نمی داد ند و سرخورده از مسئولین اش شده دیگر نمی خواست در کمپ بماند و مدت ها بود که به فکر فرار بود او سرانجام در هنگام خروج نفرات از کمپ زمانی که در پشت خود رو یی سوار بود در یک فرصت مناسب و در قسمتی از جاده از ماشین بیرون پریده و پابه فرار می گذارد غافل از اینکه چندین ماه بودکه وضعیت او را به فرمانده مستقیم اش گزارش کرده و دستور داده بودند هر زمان که اقدام به فرار نماید او را به قتل برسانند . کمال حیدری پس از پریدن از ماشین و در حالیکه فقط چند قدم دور شده بود از پشت به رگبار بسته می شود و بدین شکل او را ترور کرده و می کشند. او و خانواده اش یکی دیگراز قربانیان فرقه شدند