• امروز : دوشنبه - ۵ آذر - ۱۴۰۳
  • برابر با : Monday - 25 November - 2024

رجوی از قرآن سوءاستفاده می‌کرد زندگی در یک سلول انفرادی بزرگ

  • کد خبر : 5551
  • 16 می 2016 - 6:29

زندگی در یک سلول انفرادی بزرگ

رجوی از قرآن سوءاستفاده می‌کرد

1462962548 3394

مریم سنجابی از اعضای پیشین سازمان مجاهدین خلق(منافقین) است که ۶ سال پیش به طور رسمی از این سازمان جدا شده و از پادگان اشرف فرار کرده است.
او با تسلیم خود به نیروهای ارتش عراق، موفق شده از حصار سازمان بیرون آمده و در نهایت خود را به ایران برساند.

سنجابی خاطرات خود از حضورش در سازمان مجاهدین خلق (منافقین) و روایت اتفاقاتی که در مدت عضویت وی در این سازمان برایش رخ داده، به صورت مستند در کتاب «سراب آزادی» درج کرده است.
در فرصتی که سنجابی به بیست و نهمین نمایشگاه بین المللی کتاب تهران آمده بود، با او درباره کتابش به گفتگو نشستیم.

در این کتاب مطالب تکان دهنده ای وجود دارد که گاهی مخاطب را به یاد کتاب «فرار از اردوگاه ۱۴» می اندازد که چندی پیش ترجمه اش در ایران منتشر شد و درباره رفتار غیرانسانی اردوگاه‌های کار اجباری کره شمالی با زندانیان سیاسی و خانواده هایشان است.
آنچه بین این دو کتاب و همچنین اردوگاه های کره شمالی و اردوگاه اشرف یا کمپ لیبرتی در عراق مشابه است، برخوردهای فوق امنیتی و خفقان شدید است؛ در حالی که نیاز چندانی به این نوع برخوردها وجود ندارد.

مشروح متن گفتگو با مریم سنجابی در ادامه می آید:

* این کتاب از چه مطالبی تشکیل شده است؟

خاطرات حضور ۲۴ ساله ام در سازمان مجاهدین خلق (منافقین) .
در حال حاضر ۶ سال است که از سازمان جدا شده ام و سعی کرده ام در این کتاب، اتفاقات و وقایعی که در ۲۴ سال مذکور به سرم آمده، در کتاب روایت کنم.

* چطور موفق شدید خودتان را به ایران برسانید؟

راستش سال ها بود که از سازمان جدا شده بودم اما اجازه خروج از کمپ و محل حضورمان را نداشتیم.
هرکسی که می خواست خارج شود، یا حکم قتل می گرفت یا به او می گفتند خودکشی کن! به همین دلیل حدود ۱۰۰ نفر از اعضای سازمان یا خودکشی کردند یا کشته شدند یا دچار بیماری های روانی شدند.

* در همان پادگان اشرف؟

بله.

* شما از اشرف فرار کردید؟

بله.
فرار کردم.
چند سال بود که از نظر فکری جدا شده بودم ولی بروز نمی دادم.
تا این که مجالی برای فرار پیش آمد.

* آیا با واسطه فرد دیگری فرار کردید؟

نه.
تنها خودم.
چون در آن جا کسی جرات نمی کرد با فرد بغل دستی خود صحبت کند.
دوستان زیادی داشتم که ناراضی بودند اما جرات نداشتند درباره اش حرف بزنند.

* پس در واقع در یک زندان انفرادی بزرگ زندگی می کردید!

بله.
دقیقا

* چطور خودتان را به مرز ایران رساندید؟

نه.
این طور نبود که همه راه را خودم در حالت فرار بگذرانم.
بعد از فرار از کمپ اشرف، خودم را به نیروهای عراقی رساندم و با کمک آن ها به بغداد رفتم.
از آن جا هم از طریق سفارت ایران اقدام کردم.
سازمان مجاهدین (منافقین) برای همه اعضای جداشده حکم مرگ صادر می کند.
قطعا من هم فکر می کردم که کشته می شوم اما خوش اقبال بودم.
از سال ۸۲ تا امروز، حدود هزار نفر از سازمان جدا شده اند.

* با توجه به این که روند جداشدن از سازمان ادامه دارد، مجاهدین خلق (منافقین) در حال حاضر چند عضو دارد؟

حدودا ۲ هزار و ۵۰۰ نفر در کمپ لیبرتی هستند.
هزار نفر به کشور آلبانی فرستاده شده و حدود ۳۰۰ الی ۴۰۰ نفر هم در اروپا هستند.

* خود رجوی کجاست؟

خودش نیست.
۱۲ سال است که پنهان است.

* اعضای سازمان می دانند کجاست؟

نه به هیچ کس نمی گوید کجاست.
این هم به علت ترسی است که از جانش دارد.
رهبری که تا این حد درباره شجاعت خود تبلیغ کرده، خود را مخفی کرده و افرادش را به کشتن می دهد.

* پس الان، مسئولیت با مریم رجوی است؟

نه.
مسئولیت با خودش است.
او پیام صادر می کند.
ببینید، همه کاره سازمان خود رجوی است.
یعنی اگر از بین برود، این سازمان از هم می پاشد.
اوست که این ساختار فرقه ای را در سازمان ایجاد کرده است.

* ادامه دادن کار، وقتی که افراد یک به یک از سازمان جدا می شوند، چه فایده ای برای رجوی دارد؟

علتش به شخصیت فردی و روانی او بر می گردد.
رجوی عاشق حکومت است.
این را هم از ۵۷ گفته است.

*سازمان در سال های اخیر، عضوگیری هم داشته است؟

بله.
متاسفانه عده ای از جوانانی که می خواهند پناهنده شوند از ترکیه و عده ای دیگر از جوانان از ایران به سمت سازمان جذب شده اند.
این کارها هم با تلفن هایی کاذب انجام می شود.
یعنی با وعده وعید و سخنان فریبنده.

* شما سابقه مبارزه مسلحانه هم در سازمان مجاهدین خلق (منافقین) دارید؟

ببینید، اصلا بنای حضور در سازمان، مبارزه مسلحانه است.

* از اول انقلاب عضو سازمان شدید؟

نه.
از سال های دهه ۶۰.

* یعنی از ایران به عراق رفتید؟

بله.

* یک سوال و تامل؛ این مطالبی که درباره سوءاستفاده های جنسی و مسائل غیراخلاقی سازمان گفته می شود، حقیقت دارد؟

اگر بگویم، موضوع مطالب کتابم را لو داده ام.
پیشنهاد می کنم مخاطبان، کتاب را بخوانند تا خودشان متوجه شوند.

* پیش از خروج از ایران و عضویت در سازمان، تشکیل خانواده داده بودید؟ شوهر یا فرزند داشتید؟

خیر.

* در این سال ها خانواده تان را دیدید؟ پدر، مادر یا اقوام تان را!

در آن دوره ای که راه ها باز شد، خانواده ام به عراق آمدند و آن ها را دیدم.

* در مدت اقامت تان در کمپ اشرف، رجوی را از نزدیک دیدید؟

بله.
هر ماه جلسه های سازمانی برگزار می شد و همه اعضا او را می دیدند.

* خودش چطور آدمی است؟

من که فکر می کنم یک آدم خودخواه است.
فقط به فکر خودش است و به این فکر می کند که «من چه می خواهم!»

* این مساله که در سازمان، ازدواج و روابط عاطفی ممنوع است، یک تناقض با اصول اسلامی است.
اگر سازمان داعیه اسلامی بودن دارد، رجوی این تناقض را چگونه حل و فصل می کرد؟

بله.
چیزی که در سازمان اجرا می شود، کاملا مخالف اصول اسلام است چون اسلام موافق تشکیل زندگی و خوشی است.
اما در سازمان اگر من چند دقیقه با کناردستی ام حرف می زدم، فوری به من مشکوک شده و برای بازجویی احضارم می کردند.
اما خود رجوی درباره ازدواج کردنش و ازدواج نکردن ما، معتقد بود که وظایف و شرایط او به عنوان رهبر سازمان، با وظایف و شرایط ما به عنوان عضو سازمان متفاوت است و تکالیف او متفاوت از تکالیفی است که به عهده ما گذاشته شده است.
بعد هم از آیات قرآن سوء استفاده می کرد.

* خبر اتفاقاتی که در سازمان می افتاد، چگونه به اعضا می رسید؟ مثلا در سال های دهه ۶۰، سه پاسدار در یک خانه تیمی به طرزی دردناک شکنجه و شهید شدند.
خبر این ماجرا چگونه به گوش شما می رسید؟

ببینید، با این لحن و ادبیات شما مطالب را منتقل نمی کردند.
یعنی اخبار و اطلاعات از یک فیلتر شدید عبور می کرد و به اعضا می رسید.
حتی برای کشته شدن اعضای سازمان در عملیات ها هم جشن و مراسم شادی برپا می کردند.

* برای تزریق و تقویت روحیه؟

در واقع بله.
ولی توجیه شان این بود که باید برای اعضای شهید شده مان خوشحال باشیم.

* در حال حاضر، بعد از آمدن به ایران، کاملا از آن فضای مبارزاتی و سازمانی فاصله گرفته اید؟

بله.
این طور فکر می کنم.

* پیشنهاد نوشتن کتاب خاطراتتان، برای خودتان بود یا دوست یا آشنایی به شما گفت این کار را بکنید؟

نه.
خودم به این نتیجه رسیدم که خاطراتم را مکتوب کنم.

* اگر همچنان عضو سازمان بودید و این کتاب را به دستتان می دادند، چه عکس العملی نشان می دادید؟

اگر منظورتان در ۱۰ سال اخیر است، به نویسنده اش می گفتم خیلی کم نوشته ای و فجایع و مصیبت ها خیلی بیشتر از این هستند.
بگذارید این را هم بگویم؛ در دوره ای تعدادی از اعضا را به دلیل مشکوک شدن به آن ها، زندانی کردند.
من هم یکی از آن ها بودم.
البته بعد از یک هفته یا ۱۰ روز که سوءتفاهم برطرف شد، آزاد شدم اما در این مدت، به شدت شکنجه شدم.

* چطور شکنجه شدید؟

با ضربات کابل و شلاق.
از دمپایی ابری هم استفاده می کردند.
حتی یک بار یکی از خانم های شکنجه کننده با پوتینش ضربه ای به صورتم زد که جای زخمش هنوز روی لبم باقی مانده و مشخص است.
حالا نکته جالب این جاست که بعد از رفع سوءتفاهم، رجوی با ما جلسه گذاشت و می گفت باید خدا را شکر کنید.
منظورش به خاطر شکنجه ها بود؛ یعنی می گفت این شکنجه شدن و رفع سوءتفاهم هم در مسیر مبارزاتی ما بوده است.

* ظاهرا دولت عراق اعلام کرده اگرمنافقین تا سال ۲۰۱۶ از این کشور نروند، آن ها را به ایران تحویل خواهد داد و یا آن ها را به کشور دیگری خواهد فرستاد.
شما از این مساله خبر دارید؟

دولت عراق تا به حال ده ها بار به سازمان مجاهدین (منافقین) اولتیماتوم داده است.
از زمان سقوط صدام تا امروز، این کار بارها تکرار شده است.
از طرف دیگر سازمان و به خصوص شخص رجوی پافشاری می کنند تا اعضای سازمان در داخل عراق بمانند.
به این دلیل که می گویند شاید حکومت عراق دوباره تغییر کند و بتوانیم دوباره اسلحه به دست بگیریم و از خاک عراق، برای مبارزه با ایران استفاده کنیم.
دولت عراق هم با (منافقین) با مسامحه رفتار می کند.
به خاطر همین پافشاری سازمان هم تا به حال بیشتر از ۱۰۰ نفر از اعضای سازمان کشته شده اند.

سال ۷۰ تعداد زیادی از نیروهای سازمان به همراه نیروهای صدام، به شیعیان و کردهای عراقی که علیه صدام شورش کرده بودند، حمله کردند.
بعد از سال ها، فرزندان قربانیان آن حمله، به انتقام به کمپ لیبرتی حمله کرده اند و آن را مورد اصابت خمپاره قرار داده اند.
به طور مستمر، هم دولت عراق و هم گروه های نظامی دارند منافقین را تهدید می کنند که عراق را ترک کند.
به نظرم از آن سالی که صدام سقوط کرد تا امروز، همه عوارض باقی ماندن در عراق و در نتیجه اش کشته شدن اعضای سازمان، به عهده مسعود رجوی است.

لینک کوتاه : https://feraghnews.ir/?p=5551