• امروز : یکشنبه - ۴ آبان - ۱۴۰۴
  • برابر با : Sunday - 26 October - 2025
حمید دهدار حسنی، یکی از اعضای سابق سازمان مجاهدین خلق تشریح کرد

روایتی دردناک از شلیک به مجروحان ایرانی توسط منافقین / فریب شعارهای رجوی را خوردم

  • کد خبر : 53894
  • ۰۴ آبان ۱۴۰۴ - ۱۲:۴۴

«یکی از اعضای منافقین به نام خسرو که از اروپا آمده بود، دیدم به مجروحان ایرانی که کنار خاکریز افتاده بودند، شلیک می‌کند که من به او اعتراض کردم. قرار نبود ما زخمی را بکشیم. آنها ۵۰۸ اسیر گرفته و ۲ هزار نفر را کشتند.»

court2025 41 5

به گزارش خبرنگار قضایی فراق، حمید دهدار حسنی، یکی از اعضای سابق سازمان مجاهدین خلق، در ادامه دادگاه رسیدگی به اتهامات این سازمان، به شرح خاطرات و دلایل جدایی خود از این تشکیلات پرداخت.

وی در آغاز با اشاره به فضای اوایل انقلاب گفت: سال ۵۷ که انقلاب پیروز شد، تنها ۱۴ سال داشتم و مانند هر جوان دیگری شور و هیجان انقلابی داشتم. در آن زمان تب اسلام‌خواهی و انقلابی‌گری در بین نسل جوان بالا بود و به همین خاطر رجوی روی همین موج سوار شد. شعارهای پرجاذبه برابری زنان و مردان، مبارزه با امپریالیسم و کار برای کارگر و جامعه یک طبقه توحیدی را مطرح می‌کرد.

دهدار حسنی با بیان اینکه فریب این شعارها را خورد، افزود: متأسفانه فریب شعارهای رجوی را خوردم و این‌طور فکر می‌کردم که رجوی بعد از خدا ولی من است. تا جایی پیش رفتم که حرف هیچ کسی را قبول نداشتم. بنده با همین دستگاه، سال ۶۰ وقتی مبارزه مسلحانه شروع شد، ادامه همکاری دادم.

این عضو سابق سازمان در ادامه به حوادث سال ۶۵ اشاره کرد و گفت: سال ۶۵ با خیانت آنها و همسو شدن با دشمن که موضوع کمی نبود، مواجه شدم. من با وجودی که می‌دانستم کار نادرستی است، اما باز به خود می‌گفتم رجوی کار درست را انجام می‌دهد. با این اقدامش خیلی از اعضا و حتی [ابوالحسن] بنی‌صدر از او جدا شدند، ولی من با همه اوضاع و شرایط، به دنبال رجوی رفتم. همه چیز را کنار گذاشتم؛ جوانی‌ام، زندگی‌ام و آسایشم را.

وی با بیان خاطره‌ای تلخ از روز حرکت به سمت عراق گفت: مادرم به من وابستگی شدیدی داشت و من نیز به او همین‌گونه. حتی روزی که تصمیم گرفتم به عراق بروم، او بیمار بود و باید به‌طور مرتب آمپول می‌زد یا دارو مصرف می‌کرد. وابستگی او به من به حدی بود که شب تا روزی که رفتم، آرام و قرار نداشت. روز آخر نیز خودم او را به بیمارستان رساندم.

دهدار حسنی افزود: در دهم خرداد سال ۱۳۶۶، به من اعلام کردند که باید به عراق اعزام شوم. سازمان آمد و گفت که این امر به دستور رجوی انجام می‌شود. هرچند جنبه سازمانی داشت، اما از دید من، بعد اعتقادی نیز در آن پررنگ بود. با وجود تمام دلبستگی‌ها، درس، تحصیل، زندگی و خانواده‌ام و به‌ویژه مادرم که بیشترین وابستگی را به او داشتم، باز رفتم.

وی در توصیف فضای حاکم بر سازمان در عراق گفت: وقتی به عراق رفتیم، به همه اعلام کردند که دیگر بازگشتی در کار نیست و باید همان‌جا بمانیم. منافقین طفل شیرخوار را از مادرش جدا می‌کردند و به اروپا می‌بردند و مادر هم حق نداشت بپرسد کودکش را کجا می‌برند. اگر کسی می‌خواست از سازمان جدا شود، او را به انواع اتهامات متهم می‌کردند.

این عضو سابق سازمان به تشریح یکی از عملیات‌های نظامی سازمان پرداخت و گفت: در عملیات آفتاب در منطقه فکه، کار ما شکستن خط و نگه داشتن آن بود. یکی از اعضای منافقین به نام خسرو که از اروپا آمده بود، دیدم به مجروحان ایرانی که کنار خاکریز افتاده بودند، شلیک می‌کند که من به او اعتراض کردم. قرار نبود ما زخمی را بکشیم. آنها ۵۰۸ اسیر گرفته و ۲ هزار نفر را کشتند و ۱۵۰۰ نفر را نیز به گفته خودشان مجروح کرده بودند.

دهدار حسنی با تأکید بر همکاری کامل سازمان با رژیم بعث عراق گفت: چند تانک به غنیمت گرفته بودند و ۳۶ نفر از نفرات سازمان نیز کشته شده بودند. به ما گفتند آتشباری این عملیات با عراق بوده است. همه عملیات‌هایی که انجام دادند با پشتیبانی کامل ارتش عراق همراه بود. این عملیات رجوی را مغرور کرد و در جمع‌بندی می‌گفت باید کارهای بزرگتری انجام دهیم.

وی به شرایط سخت داخل سازمان اشاره کرد و گفت: سال ۷۹ تصمیم گرفتم که از تشکیلات جدا شوم، چون جوانی‌ام تباه شده بود و مادرم را از دست داده بودم. وقتی برای اولین بار صدای خواهر و برادرانم را [از ایران] شنیدم، عزمم برای رفتن جزم‌تر شد. به من می‌گفتند اگر به ایران برگردی محاکمه و اعدام می‌شوی، اما من گفتم: بروم و اعدام شوم بهتر از این است که در اینجا بمانم.

دهدار حسنی افزود: وقتی تصمیم به ترک سازمان گرفتم، مرا به مدت ۲ سال در زندانی کثیف و نامناسب نگهداری می‌کردند. سلول من یک در کوچک داشت که فقط برای آوردن غذا باز می‌شد. پس از جریان برج‌های دوقلو و تنشی که بین آمریکا و عراق به وجود آمد، چون می‌خواستند از شر ما راحت شوند، ما را به نیروهای عراقی تحویل دادند. مدتی هم در زندان ابوغریب بودم. رجوی از کسانی که می‌خواستند از سازمان جدا شوند کینه داشت و به هر طریقی می‌خواست آنها را آزار دهد.

وی در پایان با بیان چگونگی بازگشت به کشور گفت: با شروع تهدیدات و حمله‌های آمریکا علیه عراق و تحولات مرتبط، وضعیت تغییر کرد. ما در ابوغریب بودیم و در سال ۸۱ دولت عراق ما را از سایر زندانیان جدا و آزاد کرد و در تیر ماه به ایران بازگشتیم.

انتهای پیام

لینک کوتاه : https://feraghnews.ir/?p=53894