در تاریخ پرفراز و نشیب گروههای تروریستی، کمتر موردی را میتوان یافت که بهمانند تشکیلات مجاهدین خلق دچار چنین تناقضهای آشکاری در رفتار، گفتار و ادعا شده باشد؛ سازمانی که روزی از بزرگترین عملیات تروریستی علیه شهروندان آمریکایی به وجد آمده بود، امروز با لحنی ملتمسانه از همان کشور خواهان حمایت است.

یادآوری واکنش سرکردگان مجاهدین خلق به حادثه یازده سپتامبر ۲۰۰۱ میلادی در آمریکا، تنها یکی از برگهای تاریک کتابچه سیاسی این تشکیلات است. آنروز، در حالیکه جهان در شوک فرو رفته بود، در قرارگاه «اشرف»، جشن و پایکوبی به راه افتاده بود؛ نشانهای عینی از قرابت فکری این سازمان با جریانات افراطی تروریستی. اما امروز، همان تشکیلات با تمام توان، سعی دارد از نهادهای سیاسی غربی مشروعیت و بقا طلب کند، بقایی که بدون اتکا به دولتهای خارجی بهسختی ممکن است.
آنچه بیش از همه ذهن مخاطب را درگیر میسازد، چرایی این چرخش ۱۸۰ درجهای در مناسبات سیاسی مجاهدین است. چگونه میتوان دشمن دیرینهای را که روزگاری با ایدئولوژی ضدامپریالیستی خطاب میشد، به شریک استراتژیک بدل کرد؟ آیا این رفتار نشانه تغییر نگرش است، یا صرفاً تلاش برای نجات از فروپاشی کامل؟
در واقع، این تناقض بیش از آنکه حاصل تحول فکری باشد، ناشی از سردرگمی هویتی و تزلزل در مبانی عقیدتی مجاهدین ضدخلق است. فضایی که در آن فردیت اعضا سلب شده، ارتباط با دنیای بیرونی محدود گردیده و مناسبات فاشیستی بر تصمیمگیریها سایه افکنده است، محال است بتواند رویکردی انسانی تولید کند.
در این میان، مریم قجر عضدانلو، سرکرده کنونی تشکیلات، حالا با پوشش اروپایی و حضور در تریبونهای غربی، کوشیده تا چهرهای متفاوت از آنچه فرقه گونه هست ارائه دهد، رویکردی که نهتنها در تضاد با ایدئولوژی اولیه مجاهدین است، بلکه آن را در برابر یکی از عجیبترین پارادوکسهای سیاسی عصر حاضر قرار داده است.
واکنش به این رفتار متناقض مجاهدین، شاید ترجمان همان جمله معروف آگیل آروین باشد: «بیتفاوتی ما نسبت به بدی، ما را شریک در آن جرم میکند.» و بیتفاوتی نسبت به این نمایش سیاسی پرابهام نیز، نهتنها حقایق تاریخ را به محاق میبرد، بلکه زمینهای برای تداوم پدیدههایی مخوف است که حقیقت را قربانی منافع خود میسازند.
محمد نیکخواه، فراق
انتهای پیام