کفترای جلد خونه پدری توسط فرقه رجوی ربوده شدن
خاطره ای از خانم هما ایران پور
سفره ی خونه پدری هیشه از این سر مهمون خونه پهن بود تا اون سر.
وقتی دور هم جمع می شدیم خواهر بزرگه صدام می کرد خواهر جون. منم جواب میدادم جان خواهر.
اون وقت همه به یاد قصه قدیمیه دو کفتر که خواهر بودن می زدن زیر خنده و بق….بقو می کردن.
انگار همه چی بود……انگار هیچی کم نداشتیم…..
در خونه پدری همیشه باز بود…..بی هیچ دزدی که به خونه بزنه….
غافل از این که……
با این بهار چارده بهاره خواهر بزرگه باز خواهر جون صدام می کنه…..
منم آهسته جواب می دم جان خواهر……
اما دیگه صدای بق….بقوی…نمیاد.
کفترای جلد خونه پدری توسط فرقه (رجوی) ربوده شدن….
جان خواهر….احمد رضا…..محمد رضا…..کفترای جلدم…..
بام خانه پدری چشم به راهست هنوز……
منبع: نیم نگاه