• امروز : شنبه - ۲۷ اردیبهشت - ۱۴۰۴
  • برابر با : Saturday - 17 May - 2025
داستان سوزناک خانواده‌ای که از «عید غدیر60» در آتش مجاهدین می‌سوزد

فریاد «لیلا» شنیده شد / مادر شهیده: دختر جانبازم، مثل گل محمدی به خود پیچیده

  • کد خبر : 51484
  • ۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۴ - ۱۰:۲۹

مادر شهید دو ساله لیلا نوربخش گفت: من هنوز هم قبلم می‌سوزد. فکر کنید یک مادر، بچه دو ساله‌اش جلوی چشمش بسوزد یک فرزندش هم زخمی شود و چندین بار عمل شود. یک مادر و پدر چقدر می‌تواند تحمل کند.

court2025 33 8

به گزارش فراق، سکوت سی‌و‌سومین جلسه دادگاه محاکمه نفاق، با صدای لرزان مادری شکسته شد که عکس کوچک و محوِ کودکش را محکم در آغوش گرفته بود. عکسی که دیگر هرگز بزرگ نمی‌شود؛ چون لیلا، آن دخترِ دو ساله با چشمانِ کنجکاو و لبخندِ بهارانه‌اش، سال‌ها پیش در انفجاری وحشیانه توسط عوامل مجاهدین خلق جزغاله شد. امروز در این دادگاه، وجدانِ بیدارِ انسانیت به پا خاسته تا از آن همه بی‌رحمی حساب بکشد. پدر و مادر لیلا  که سال‌هاست با خاطره‌ خونینِ آن روز می‌سوزند، این‌بار نه به عنوان تماشاگر، بلکه به عنوان شاکیانی ایستاده‌اند که می‌خواهند فریادِ لیلا به گوش جهان برسانند.

اما درست در همین لحظات، در گوشه‌ای دیگر از جهان، همان گروهِ تروریستی که دستش به خونِ لیلا و ده‌ها کودکِ بی‌گناه دیگر آلوده است، با حمایتِ برخی دولت‌های اروپایی، نه تنها محاکمه نمی‌شود، که پرونده‌های جنایاتش را با عنوان «مبارزه برای آزادی» می‌بندند! آیا این همان عدالتی است که جهانِ متمدن به آن می‌بالد؟ آیا لیلا و کودکانِ قربانی، سزاوارِ این بودند که قاتلانشان نه تنها مجازات نشوند، که پرچمِ دروغینِ «حقوق بشر» را نیز به دست بگیرند؟

پدر شهیده لیلا نوربخش، از شهدای انفجار تروریستی اتوبوس شیراز در سی‌و‌سومین جلسه دادگاه محاکمه نفاق اظهار کرد: منافقین می‌گویند ما این کودکان را نکشتیم و این کار‌ها را نکردیم ما پاسدار‌ها را کشتیم، اما می‌بینید که این انفجار از جنایت‌های آنهاست. خانواده ما آسیب‌های بسیاری از این انفجار دید، فرزند جانبازم زهرا نوربخش، ده بار مورد عمل جراحی قرار گرفت و زندگی‌اش مختل شد. سر او کاملا سوخته بود. ما یک آدم عادی بودیم که منافقین این جنایت را در مورد ما انجام دادند و بعد می‌گفتند این کار را نکردیم. روز عید غدیر سال ۶۰ این کار را انجام دادند و الان پناهنده شدند و منکر این کار‌ها شده‌اند. آیا کسی هست که جلوی کار‌های اینها را بگیرد؟ گناه امثال ما چیست؟ اینها هزاران نفر را شهید کردند گناه آنها چه بود؟ منافقین می‌گفتند بیایید طرفدار ما بشوید و ما را تایید کنید. از جناب آقای قاضی تقاضای مجازات اعضای این سازمان را دارم.

پدر شهیده نوربخش در پاسخ به سوال قاضی در مورد اینکه آن روز با چند نفر سوار اتوبوس شدید بیان کرد: من به همراه اعضای خانواده‌ام سوار اتوبوس شدیم ولی منافقان هم در اتوبوس بودند و ما نمی‌دانستیم.

قاضی پرسید: مبدا و مقصد اتوبوس کجا بود؟

پدر شهیده نوربخش گفت: ما از ابیوردی سوار اتوبوس شدیم و می‌خواستیم به شاهچراغ برویم.

قاضی پرسید: در مسیر سوار شدید یا ترمینال؟

پدر شهیده لیلا نوربخش گفت: در مسیر سوار شدیم و اتوبوس خط واحد بود. در فلکه نمازی این اتفاق افتاد.

قاضی پرسید: اتوبوس پر بود؟

پدر شهید پاسخ داد: بله. چهار خانم در اتوبوس نشسته بودند. به فلکه نمازی که رسیدیم یکی از آن خانم‌ها گفت اتوبوس را نگه دارید، در ماشین بمب گذاشته‌اند، اما دروغ می‌گفتند. وقتی همه مسافران هجوم آوردند به در جلوی اتوبوس که پیاده شوند، فقط آن چهار نفر از در عقب پیاده شدند. من در حالی که دخترم زهرا در بغلم بود به آن چهار نفر نگاه می‌کردم و دیدم که یک پلاستیکی درآوردند و پرت کردند وسط اتوبوس و بعد یک کبریت را آتش زدند و به داخل انداختند. سه نفر از آنها سوار یک پیکانی شدند و رفتند، اما یکی از آنها منتظر ماند تا ببیند چه اتفاقی می‌افتد و انفجار چند نفر کشته می‌دهد و حتی چندبار با مادرش در مدت چندماهی که دخترم زهرا در بیمارستان نمازی بستری بود می‌آمد ملاقات که این خانم بعد‌ها خودش را معرفی می‌کند و اقرار می‌کند که انفجار کار او بوده است.

قاضی گفت: در اتوبوس شخص نظامی وجود داشت یا همگی مردم عادی بودند؟

پدر شهیده لیلا و جانباز زهرا نوربخش گفت: همگی مردم عادی بودند و منافقی که باعث این آتش‌سوزی شده بود بعد‌ها اقرار کرد ما می‌خواستیم اتوبوس را آتش بزنیم که این اتفاق افتاده ما نمی‌خواستیم شخصی را ترور کنیم.

قاضی از وی پرسید: آیا شما شکایتی دارید؟

پدر شهیده لیلا نوربخش پاسخ داد: بله از منافقین شکایت دارم. تقاضای قصاص دارم. بچه من را در اتوبوس آتش زدند و من به چشم خودم دیدم بچه‌ام در آتش می‌سوزد ولی دیگر نمی‌توانستم هیچ کاری انجام دهم. من و همسرم، چون بچه خود را در این ترور از دست داده‌ایم پدر و مادر‌هایی که در غزه هر روز کودکان خود را از دست می‌دهند درک می‌کنیم. همسرم خیلی از روز‌ها برای این کودکان گریه می‌کند.

در ادامه حجت‌الاسلام والمسلمین مسعود مداح در جایگاه حاضر شد و درخواست کرد، ویدیویی از اقرار‌های فلور زارع یکی از اعضای سازمان مجاهدین خلق که عامل و مسبب آتش کشیدن اتوبوس شیراز در دهه ۶۰ شده بود پخش شود.

ویدیویی در مورد اعترافات فلور زارع یکی از عوامل به آتش کشیدن اتوبوس شیراز در دهه ۶۰ که از اعضای سازمان مجاهدین خلق است در جلسه دادگاه پخش شد.

در ادامه وکیل شکات پرونده در جایگاه حاضر شد و به بیان بخشی از اقرار‌های خانم زارع پرداخت و در بیان بخشی از اقرارهای وی گفت: از آغاز فاز نظامی خط سازمان ایجاد خط ترور و وحشت میان مردم و همچنین مقابله با مردم بود که خطوط زیادی در این رابطه دارند. درخصوص مقابله و ایستادن جلوی مردم با این حال که ما فکر می‌کردیم داریم برای مردم کار می‌کنیم ولی عملاً روبروی مردم ایستاده بودیم از جمله خط آتش زدن اتوبوس در شیراز بود که من خودم یکی از افرادی هستم که در این جریان شرکت داشتم که آتش زدن اتوبوس منجر به شهید شدن یک طفل بی‌گناه شد و تا آنجایی که من اطلاع دارم افراد دیگری نیز در این جریان سوخته‌اند.

وی افزود: فلور زارع در بخش دیگر از اقرار‌های خود بیان می‌کند، قبل از دستگیر شدنم طبق شایعاتی که در بیرون بود فکر می‌کردم به محض ورود به زندان با انواع و اقسام شکنجه‌ها رو‌به‌رو می‌شوم و به صورت خصمانه با من برخورد می‌کنند در صورتی که اینجا علاوه بر اینکه از شکنجه هیچ خبری نبود برخورد مسئولین با من کاملا از عطوفت اسلامی برخوردار بود و در پی این مسائل بود که من در داخل زندان توانستم به دور از چهارچوب‌های سازمانی و گروهکی بیشتر فکر کنم و به یک سری مسائل رسیدم.

حجت‌الاسلام والمسلمین مداح اظهار کرد: فریب‌خوردگان دیروز اشرف و امروز آلبانی این را بدانند کسانی که شکنجه‌گر و کودک‌کش هستند و به اعضای خود رحم نمی‌کنند فریب خوردگان مسعود و مریم رجوی هستند، نظام مقدس جمهوری اسلامی حتی با دشمنان خود چنین برخوردی را نمی‌کند.

وی ادامه داد: زارع در ادامه اظهاراتش این توصیه را می‌کند، از شما خواهران و برادران که در بیرون هستید می‌خواهم که از من به عنوان یک نمونه بارز این جریان درس بگیرید و به شعار‌های توخالی و عوام فریبانه منافقین که گوش فلک را کر کرده بی‌توجه باشید و بدانید که مطرح کردن سابقه مبارزاتی‌شان و ملعبه قرار دادن کسانی، چون حنیف‌نژاد و مهدی رضایی جز برای رسیدن به اهداف شوم چیز دیگری نمی‌تواند باشد.

وکیل شکات پرونده بیان کرد: مسعود رجوی و مریم قجر عضدانلو دروغگو هستند که می‌گویند ما حامی زنان و حقوق زنان و اطفال هستیم، شما حامی زنان و اطفال هستید که دختر بچه دو ساله‌ای را زنده زنده می‌کشید؟ شما حامی زنان هستید که حتی به زنان خود رحم نمی‌کنید و آن‌ها را سپر آتش می‌کنید، به آن‌ها تجاوز می‌کنید و برای شهوت‌رانی سرکرده اصلی خود استفاده می‌کنید؟ شما نمی‌توانید دم از آزادی بزنید.

court2025 33 4

در ادامه مادر شهیده لیلا و جانباز زهرا نوربخش در جایگاه حاضر شد و درباره آن روز گفت: روز عید غدیر گفتیم سوار اتوبوس بشویم و برویم شاهچراغ، نمی‌دانستیم منافقین سوار اتوبوس می‌شوند. ما وسط اتوبوس بودیم زهرا بغل پدرش بود، لیلا و علی پیش خواهر همسرم بودند و یک پسر کوچکم هم پیش من بود. مسافر هم در اتوبوس پر بود. زمانی که حرکت کردیم و به سر فلکه نمازی رسیدیم، یکی از خانم‌ها گفت آقای راننده اتوبوس را نگه دارید بمب در ماشین است، مردم ترسیدند و بلند شدند. آن خانم‌ها صورتشان را پوشانده بودند. وقتی راننده اتوبوس را نگه داشت یکی از خانم‌ها پلاستیک را از عقب ماشین انداخت وسط اتوبوس و منفجر شد. سعی کردیم فرزندم لیلا را نجات بدهیم، اما نشد، آتش از در اتوبوس بیرون زده بود، فرزند دیگرم زهرا را به بیمارستان نمازی بردیم.

مادر شهید دو ساله لیلا نوربخش گفت: من هنوز هم قبلم می‌سوزد. فکر کنید یک مادر، بچه دو ساله‌اش جلوی چشمش بسوزد یک فرزندش هم زخمی شود و چندین بار عمل شود. یک مادر و پدر چقدر می‌تواند تحمل کند. ما از سال ۶۰ این درد را تحمل می‌کنیم و با این درد می‌سوزیم. ما می‌خواهیم آن‌ها مجازات شوند. این خواهشی است که داریم.

مادر شهیده لیلا نوربخش ادامه داد: زهرا دختر جوان جانبازم، مثل یک گل محمدی به خود پیچیده است. صحبت بسیار دارم، اما بیشتر از این نمی‌توانم، چون به اعصابم فشار می‌آید. من می‌خواهم منافقین به سزای اعمالشان برسند. همین منافقینی که به جنایت‌های خود و بمب‌گذاری اقرار کردند.

مادر شهید در پاسخ به سوال قاضی که پرسید شما مجروح شدید؟ گفت: وقتی فرزندانم را نجات می‌دادم در اثر شکستن شیشه اتوبوس، دست و پایم زخمی شد.

قاضی پرسید: دختر شما که شهید شد کجا بود؟ بغل شما بود؟

مادر شهیده لیلا نوربخش گفت: پسرم ابراهیم در بغل من بود، لیلا در بغل خواهر همسرم بود. همسرم خواهرش که ۱۸ سالش بود را نجات داد، اما دخترم در ماشین ماند و نتوانستیم نجاتش دهیم. سر همسرم هم سوخته بود.

قاضی گفت: شما درخواستی دارید؟

مادر شهیده لیلا نوربخش گفت: من قصاص این افراد را می‌خواهم.

انتهای پیام

لینک کوتاه : https://feraghnews.ir/?p=51484

نوشته های مشابه