• امروز : پنج شنبه - ۱۸ بهمن - ۱۴۰۳
  • برابر با : Thursday - 6 February - 2025
روایت «مریم سنجابی» از روزگار تلخ کمپ «اشرف»

پیش به سوی مرگ

  • کد خبر : 50499
  • 06 فوریه 2025 - 11:43

برخی اوقات به سایت‌های فرقه رجوی سر می‌زنم و واقعاً از حجم مطالب دروغ و ریاکارانه حالم به هم می‌خورد. بارها به مطالبی برمی‌خورم که آسمان و زمین را به هم می‌دوزند و از دموکراسی، آزادی و طلایه‌داری سخن می‌گویند، گویی علی‌آباد هم شهری است که به زودی باید تاج طلایی را بر سر آنان بگذارند. انگار نه انگار که مردم ایران جنایات و خیانت‌های آن‌ها را مشاهده می‌کنند و صدها تن از اعضای به جان آمده از فشار وحشیانه تشکیلات فرار کرده یا خودکشی کرده‌اند.

ashraf3

از بگیر و ببند، شرایط و قوانین دهشتناک و خفقان‌آور فرقه که بارها افشا کرده‌ایم، می‌گذرم. نکات زیر بلاهایی است که به نام روحیه، رفاه و تفریح بر سر اعضا می‌آورند. قصد و امیدم از انتشار این مطالب این است که با خواندن آن‌ها، چشم خانواده‌ها و جوانان بیشتر به حقایق درونی این فرقه دیکتاتور باز شود.

اوایل راه‌اندازی کمپ اشرف، کتابخانه بزرگی در آنجا ایجاد شده بود که اکثراً شامل کتاب‌هایی بود که از کتابخانه‌های مرکزی ایران دزدیده شده بودند. اما دارای تنوع جالبی بود؛ از کتاب‌های تاریخی، مذهبی، مارکسیستی، کمونیستی، رمان و آموزشی تا نسخه‌های کاملی از کتب دکتر شریعتی، تاریخ بیهقی، علامه طباطبایی و…

در همان اوایل، برای جذب بیشتر افراد، رفتن به کتابخانه بلا مانع بود و همه روزه می‌توانستند به کتابخانه مراجعه کرده و برای مطالعه وقت بگذارند. اما به فاصله کمی، کتابخانه از روزانه به هفته‌ای یک روز و سپس به ماهی یک بار تغییر کرد. به یک سال نکشید که حضوری رفتن تعطیل شد و فقط می‌توانستیم با سفارش نام کتاب به مسئول خود، کتاب دریافت کنیم. با این کار، هم افراد را کنترل می‌کردند که چه کتبی مطالعه می‌کنند و هم زمان را محدود کردند.

پس از یکی دو سال، کتابخانه به‌طور کلی تعطیل و کتب به جایی نامعلوم منتقل شدند. تا دو دهه بعد، خبری از کتاب و کتابخانه نبود تا اینکه با مدلی جدید از کنترل، دوباره کتابخانه بازگشایی شد، در حالی که انبوه کتب غیرسازمانی و مذهبی حذف شده بودند. حتی برخی دیده بودند که صفحات مشخصی را از درون برخی کتاب‌ها کنده و آن‌ها را ناقص کرده بودند.

در شکل جدید، ماهانه با کنترل کامل و با محدودیت بسیار، افراد می‌توانستند به مدت دو ساعت همراه با مسئول خود به کتابخانه بروند. با این مدل، بیشتر گرایش افراد پایش می‌شد. کتاب‌های امانتی به مسئول فرد تحویل داده می‌شد و آن‌ها نیز موظف بودند کتب سفارشی را گزارش کنند. خیلی وقت‌ها هم به دلایل مختلف، کتابخانه تعطیل می‌شد. این بود که عطایش را به لقایش می‌بخشیدند و نمی‌رفتند.

پنجشنبه شب‌ها برای شام، دو عدد کتلت به‌اضافه نان ساندویچی و مقداری چیپس، بهترین غذای هفته محسوب می‌شد. بعد از شام، افراد اجازه داشتند یک فیلم سینمایی انتخابی توسط سرکرده‌ها که اغلب با مضمون جنگ و انقلاب‌های قدیم بود، ببینند.

تنقلاتی هم داده می‌شد که شامل یک عدد میوه (مثلاً موز یا پرتقال) به‌اضافه یک مشت تخمه آفتابگردان مخصوص طوطی‌ها و یک عدد شکلات خشک شده که مانند لاستیک سفت بود، می‌شد. وقتی گاز می‌زدی، دندانت را از جا درمی‌آورد و با شکلات یک‌جا قورت می‌دادی. این هم تنها استراحت افراد پس از یک هفته کار سخت و طاقت‌فرسا بود.

روز جمعه هم که به‌ظاهر تا ظهر کار تعطیل بود، از ۸ تا ۱۰ صبح، کارهای نظافتی آسایشگاه باید انجام می‌شد و بعد هم نشست اجباری انتقادی آسایشگاه بود. این‌طور بود که نصف روز تعطیلی هم زهرمار می‌شد.

مواد غذایی کمپ اشرف محدود و به‌قول معروف سربازخانه‌ای بود و تنوعی نداشت. لذا واقعاً سال‌ها بود که یک سری غذاها و تنقلات را افراد نخورده و ندیده بودند. وقتی قبرستان کمپ اشرف گسترش پیدا کرد، اطرافش نهال‌های زیتون زیادی کاشته بودند. برخی را هفتگی برای کار و هرس درختان به آن محوطه می‌بردند و آن‌ها کمی زیتون چیده و با خود به مقرهایشان برده بودند و با آن زیتون ترشی درست کردند. همین تبدیل به غوغایی شد و بلافاصله آن‌ها را سوژه جلسات انتقادی نمودند و به‌قول معروف زیتون را کوفت‌شان کردند.

رجوی یاد گرفته بود که به‌خاطر خودنمایی، سالی یک بار هدیه‌ای به افراد بدهد. هدایا در واقع شامل یکی از لوازم ضروری بود که به جای تهیه آن در طی سال، همه را به انتظار مایحتاج گذاشته و در آخر سال و به اسم هدیه نوروزی با شیره مالی به افراد می‌دادند. مثلاً یک سال، به هر نفر یک عدد ملحفه دادند، سال بعد ساعت مچی و سالی دیگر کفش.

جالب اینکه یک سال، مریم قجر ابله برای همه، اعم از مرد و زن، کیف‌های تقریباً زنانه‌ای فرستاده بود که باعث سوژه و خنده تعدادی از ناراضیان شده بود. چند تن از مردان در آسایشگاه کیف‌ها را بر روی شانه خود انداخته و گفته بودند که داریم می‌رویم خرید و برخی هم گفته بودند با کیف‌ها برویم عملیات جاری، یعنی همان جلسات انتقادی شبانه. در نتیجه، همه آن بخت‌برگشته‌ها را توبیخ و از گفته خود پشیمان کردند.

حالا دست‌پخت آشپزهای کمپ هم بماند که همه را از غذا خوردن انداخته و خوردن غذای برخی اماکن واقعاً خودش تحمل بزرگی می‌خواست. عصرها یک ساعت ورزش اجباری بود. مردانی که تمایل داشتند ورزش انفرادی کنند، همیشه مورد سرزنش و توبیخ بودند و به مانند جذامی‌ها با آن‌ها رفتار می‌کردند. انواع تهمت‌های ناروا به آن‌ها زده می‌شد. نهایتاً افراد مزبور یا می‌بریدند و اعلام جدایی می‌کردند یا تسلیم می‌شدند و دست از ورزش مورد علاقه‌شان برمی‌داشتند.

موارد فوق تنها اشاره کوچکی به وضعیت جهنمی کمپ‌های سازمان مجاهدین است. همان سازمانی که ادعای آلترناتیوی و دموکراسی می‌کند، افرادش را در شرایط خفه‌کننده‌ای نگهداری می‌کند که کمترینش مثال‌های فوق است.

مریم سنجابی – ۱۸ بهمن ۱۴۰۳

انتهای پیام

لینک کوتاه : https://feraghnews.ir/?p=50499