خاطرات سیروس غضنفری
(عضو سابق ارتش آزادیبخش و مجاهدین ـ ساکن تبریز)
ملاقات رجوی با معاون صدام حسین، عزت ابراهیم
قسمت دوم
اعمال ننگین مسعود رجوی هرگز ازخاطرم نمی رود!
در آستانه ی جنگ خلیج فارس ، رجوی نشست دیگری با نیروها داشت. در این اجتماع ملاقاتش را با مسئولان عراقی چنین بازتاب داد : ” پیام آمده بود (از طرف صدام) که برود ملاقات که رفته ولی صدام نبود ، اما توانسته با عزت ابراهیم و طارق عزیز ملاقات کند و البته وزیر اطلاعات (مخابرات) عراق نیز حضور داشته ، وی به نقل از عزت ابراهیم می گوید که قصد دارند در مقابل آمریکا ایستادگی کنند و چون به لحاظ نظامی و در یک جنگ کلاسیک امکان مقابله با آمریکا وجود ندارد بنا دارند تا وارد جنگ چریکی شوند و به همین دلیل ۷ میلیون نفر از مردم عراق را مسلح کرده اند .”
عزت ابراهیم از قول صدام به رجوی گفته بود که ” صدام شما را مخیر نموده که در کنار حکومت عراق یا بی طرف باشید ، اما وظیفه ی حکومت است که از شما دفاع نماید مگر این که اوضاع به هم بریزد که در این صورت سازمان خودش باید مواظب خود باشد .”
رجوی می گوید که در پاسخ عزت ابراهیم گفته که ” انشاءالله عراق پیروز خواهد شد ، ولی سازمان در این مسئله بی طرف است و مسئله را به اطلاع مجامع بین المللی رسانده ایم .” عزت ابراهیم از پاسخ رجوی ناراحت شد. باقی جلسه به سردی سپری گردید و علیرغم این که در هر جلسه ی مشترک با مسئولان عراقی توانسته بود ، امکانات و پول و مهمات فراوانی بگیرد ، در این جلسه وقتی بحث کمک ها مطرح می شود، عزت ابراهیم می گوید : ” متأسف است و عراق به همه ی منابعش نیاز دارد ” و جواب منفی داده بود.
رجوی می گوید که ” محل ملاقات در مکان های رسمی و معمول نبوده و از تحرک و تردد و جابجایی مداوم مسئولان عراقی حکایت داشت. ” در این نشست به رجوی تأکید شده بود که مطلقاً حق نزدیک شدن به مرز ایران را ندارد و نباید تحرک نظامی داشته باشند و تأکید شده بود که مواضع دفاعی سازمان باید همان اطراف اشرف باشد. در زمان جنگ نیز نمایندگان مخابرات (سرویس اصلی اطلاعاتی عراق) و ارتش مراقب بودند که سازمان به سمت مرزها حرکت نکند.
رجوی در این نشست برای روحیه دادن به نیروها گفت که ” نباید عراق از نیت ما در حمله به جمهوری اسلامی در صورت قطعی شدن اسقاط صدام و حکومت بویی ببرد ” و در ادامه جلسه ، از فرماندهان ارتش خواسته بود گزارشی از آمادگی نیروها بدهند، که همه ی آنها به اتفاق بر آمادگی سازمان صحه گذاشته بودند! در حالی که هر گونه حمله به ایران هم به جهت مخالفت شدید صدام با انگیزه ی عدم تحرک ایران و هم مخالفت شدید آمریکا و انگلیس آن هم باز به انگیزه ی عدم تحریک ایران و ورودش به جنگ که می توانست مسائل منطقه را بغرنج تر نماید ، کاملاً منتفی بود و اما طرح نهایی سازمان در مورد گزینه های پیش رو در حالت های مختلف در همین نشست ارائه شد ، این طرح سه مرحله داشت که در صورت حمله ی آمریکا وظایف نیروها را تعیین می کرد:
مرحله ی اول : اتخاذ موضع اختفا ، یعنی این که تمامی سلاح ها ، مهمات و نیروها باید در مکان های انتخاب شده استتار شوند. این مرحله در واقع برای حفاظت نبوده و برای جلوگیری از بمباران ها و صدمات نظامی بود. در همین نشست مسئولان ارتش سازمان یک به یک گزارشی از آمادگی برای اختفا ارائه دادند. حلقه ی اولیه ی اختفا در اطراف قرارگاه اشرف بود ، شیارها و عوارض طبیعی را شامل می شد که نیروها را قادر می ساخت مواضع دفاعی اتخاذ نمایند.
همچنین مواضعی را نیز نشان کرده بودند تا در صورت کسب اطلاع از تحرکات نظامی احتمالی ایران ، برای دفاع به آن مواضع انتقال پیدا کنند. البته مواضع مذکور فقط برای نیروهای مسئول و اکیپ های مهندسی که مجبور بودند مواضع دفاعی را آمده نمایند شناخته شده بود.
مرحله ی دوم : مرحله ی تدافع بود ، یعنی این که در صورت مداخله ی ایران و عبور نیروهای ایرانی از مرزها ، لازم بود تا نیروهای سازمان از موضع اختفا به مواضع تدافعی منتقل شوند. این مواضع همان طور که توضیح داده شد ، در نزدیکی مواضع اختفا اتخاذ شده بود ؛ (جاده ای که به فرودگاه مترو که شمال قرارگاه اشرف منتهی می شد و در ۲۰ کیلومتری قرارگاه واقع شده بود ، محور خانقین به اشرف ، محور خالص به اشرف و ارتفاعات حمرین در مسیر کرکوک – خالص از جمله این مواضع بود)
مرحله ی سوم : مرحله ی تهاجم بود که شرط تحقق آن به هم ریختن اوضاع عراق ، یعنی فقدان نیروهای عراقی باز دارنده بود. در این مرحله بحث مخالفت آمریکایی ها با انجام بمباران های احتمالی بر روی نیروی پیش رونده نیز مورد توجه واقع شد که رجوی در پاسخ گفت : ” از جنبه ی سیاسی قطعاً آمریکایی ها برای برخورد با سازمان به این منطقه نیامده اند ، ولی از جنبه ی نظامی با توجه به این که نیروهای آمریکایی از شمال ، جنوب و یا غرب عراق وارد خواهند شد ، محور شرق در مواجهه با نیروهای آمریکایی نخواهد بود ، لذا راه برای نیروهای سازمان باز است .”
نهایتاً رجوی در جمع بندی گفت : ” اگر به هر دلیلی امکان اجرای مرحله ی سوم نبود ، با آمریکایی ها وارد مذاکره خواهیم شد و از قبل نیز پیام داده ایم که ما بی طرف هستیم.” در واقع آنچه رخ داد همین امر بود و نشان می داد که از قبل بر روی آن توافق شده است.
ادامه دارد …
لینک مرتبط :
http://www.nimnegah.org/farsi/?p=15719
خاطرات سیروس غضنفری (عضو سابق ارتش آزادیبخش و مجاهدین) ـ درگیری پیشمرگان کرد عراقی با مجاهدین ـ قسمت اول
http://www.nimnegah.org/farsi/?p=13580
خبر فوری : عزت ابراهیم الدوری، معاون صدام حسین و یکی از حامیان اصلی فرقه تبهکار رجوی و داعش کشته شد
خاطرات سیروس غضنفری
(عضو سابق ارتش آزادیبخش و مجاهدین)
کشتار شهروندان کرد عراقی
قسمت سوم
فلاش بک به جنگ اول خلیج (تهاجم امریکا به عراق در زمان جورج بوش پدر)
شروع جنگ در کیفری و طوز بنام دروغین جنگ با رژیم ایران :
ساعت ۸ شب ستون ها از قرارگاه حنیف (کیفری) به اشرف رسیدند و گفته می شد که سازمان بجز امکانات استقراری تمام وسایل ها را از آنجا آورده بود. اما رجوی فهمید که اگر به اشرف بیاید و به صدام کمک نکند فردا دیگر ماندن درعراق سخت خواهد بود به همین خاطر یک مرتبه رهبران سازمان در راه بازگشت به اشرف ٬ ستون های نظامی را توجیه کردند و آماده درگیری شدند که بعد از مذاکره با ریش سفیدان اهالی طوز قرار شد بدون درگیری رد شوند. اما خواست رجوی این نبود و بنابراین بعد از عبور چند قرارگاه و در حالی که آخرین ستون رد می شد درگیری را به فرمان رجوی راه انداختند.
درگیری ابتدا در شهر طوز شروع شد که شهر با ثوپ های تانگ بخاک و خون کشیده شد و بعد از آن درگیری در سه راهی کیفری!
برای گسترش جنگ ، یک لشکر را به سلیمان بک فرستادند و روز به روز درگیری ها گسترش پیدا کرد تا به کلار ٬ جلولا ٬ سعدیه و ….
این درگیریها آنقدر سنگین بود که هزاران نفر از اهالی روستا و شهر که نه سلاح داشتند و نه چیزی. توسط تانک و نفربرهای زرهی به توپ بسته شدند و از سه راهی کیفری تا سلیمان بک اطراف جاده و شهرها جسد کنار جسد بود و نه سلاحی و نه چیزی در کنار این جسدها. اما در پیام مسعود آمده بود دیدید که آن موقع تحلیل کردم که آخر این جنگ ٬ رژیم به عراق حمله خواهد کرد و امروز با نیروهای قدس و سپاه پاسداران در ۳ راهی کیفری و طوز ٬ سلیمان بک درگیر شده ایم و از نیروهای ارتش آزادیخش می خواهم که از ۳ راهی کیفری تا مرز را حفظ کنند و راه برای عملیات فروغ ۲ باز باشد و بعد از این پیام یک قرارگاه از شهرخالص و قرارگاه دیگر ٬ جاده بعقوبه تا جلولاء و خانقین را پوشش دادند.
عملیات مروارید یک :
بعد از چند روز درگیری روز چهار شنبه سوری بود که ما تا جلولا را آزاد کرده بودیم و در مقر فلق ۲ عراق که به دست سازمان افتاده بود آتش چهار شنبه سوری را بر پا کرده بودیم که فردای آن روز فرمان مسعود به تمام نیروها با این مفهوم خوانده شدکه از کیفری تا خانقین از سمت شمال قرارگاه واز جنوب شرقی از خالص – بعقوبه – مقدادیه را در دست خودمان داشته باشیم و همین طور هم شد.
یک ستون از شهر طوز شروع کرد تا جلولا برای پاکسازی و یک ستون هم از سمت مقدادیه شروع کرد (مقدادیه همانجاست که مرکز فیلق دوم بود که آنجا را سازمان اشغال کرد و منطقه فیلق دوم به دست سازمان افتاد).
توضیح اینکه مسئول استخبارات قرارگاه اشرف آن زمان تمام دستورات را به اینها می داد و به هر ستون یک استخباراتی داده بودند که اگر در مسیر نیروهای ارتش عراقی جلو سازمان را گرفت ، بگویند که از طرف استخبارات هستند. در همان روز ازاشرف تا سه راهی کیفری حدود ۲۰۰ کرد عراقی کشته و حدود ۵۰۰ نفر دستگیر شدند اما صحنه های دلخراش در سه راهی کیفری این بود که حدود ۵ نفر از مردم عادی که نیرو های سازمان را دیده و از ترس فرار کرده بودند که به دستور فرماندهان مجاهدین با نفربر آنها را زیر گرفتند.در روزهای اول درگیری سازمان با نیروهای یه تکی (پیشمرگان اتحادیه میهنی کردستان وابسته به جلال طالبانی) از سه راهی کیفری تا سه راهی اشرف که۳ روز طول کشید نیروهای مجاهدین یک دستگاه مینی بوس شهروندان عادی عراقی را که از آنجا می گذشتند با توپ تانک هدف قرار دادند که همگی یکجا کشته شدند و در یک نقطه هم به مینی بوسی ایست داده بودند که توجهی نکرده بود و در تیراندازی یگان های مجاهدین تمام مسافران آن کشته شدند. این فجایع را از فیلم های تهیه شده ی سازمان که برای ما نمایش دادهمیشد ٬ دیدیم!
مسعود می گفت اینها پاسداران رژیم هستند که به فرمان مریم زیر نفربر و تانکهای شما کشته شدند و به این کار افتخارمی کرد!
در شهر طوز سازمان به قبرستان هم رحم نکرد و کل شهر را زیر آتش گرفت و یادم هست یکی از بچه ها تعریف می کردکه صحنه شهر دلخراش بود شاید همین کار سازمان باعث شد که وی بعد ازآمدن به قرارگاه از سازمان جدا شود. او می گفت داستان مینی بوس را شاید از یاد ببرم و بگویم اشتباه بوده ولی زیرآتش توپ و تانک گرفتن شهر طوز را به حساب اشتباه نمیگذارم ٬ چرا که مردم خود عراق در آنجا زندگی می کردند.
بعد از ۳ ساعت توپ باران شهر ، ریش سفیدان شهر با محمود قائم شهر و پری (فرمانده محور) مذاکره کردند مجاهدین در ورودی و خروجی شهر ایست بازرسی زدند و بعد از چند روز نوبت حمله به شهر کلار بود که یک ستون برای پاکسازی رفته بود بعد ازچند ساعت درگیری در شهر کلار که مردم بشدت مقاومت کردند سازمان یک ستون درآنجا کشته داد رجوی به دروغ در پیامش به نیروها اعلام کرد حدود ۱ لشکر از رژیم در کلار کشته شده است!
در یک ایست بازرسی که زنان سازمان در ورودی شهر سلیمان بک گذاشته بودند به یک خودروی در حال عبور ایست دادند اما خودرو به حرکت خود ادامه داد که ناگهان به دستور فرماندهان سازمان ، توپچی نفربر زرهی به سمتش با توپ شلیک کرد و نفرات داخل آن آتش گرفتند و سوختند سپس به دستور فرماندهان با نفربر زرهی از روی خودروی سواری عبور کردند.
درگیری بعدی در خانقین و توسط قرار گاه ۵ آن وقت انجام شده بود که از مقدادیه شروع شده و ملاحظه شد که دراطراف شهر جسدها روی زمین باقی بود و چون آن موقع نیروهای یگان مهندسی را به فرماندهی داده بودند ما دریک اکیپ ۴نفره ٬اسکورت فرمانده ها شدیم و از آن ۴نفر ، دو نفر زنده است.
در مسیر تردد شاهد بودیم که جسدهای سوخته روی زمین مانده بود حتی اجازه دفن هم نداده بودند ٬ اهالی هم ازترس نمی توانستند آن اجساد را جمع آوری کنند. ولی سازمان طوری به نیروها القا کرده بود که این نفراتی که با لباس محلی می بینید نیروهای رژیم هستند واقعیت این بود هر کس دراطراف شهر با خودرو و یا غیره فرار می کرد به دست نیروهای مجاهدین ٬ کشته می شد! اما در درگیری اطراف جلولا که از روز عید نوروز همان سال شروع شد من از حفاظت فرماندهی به یگان رفتم. یادم هست ما یک تراکتور را دیدیم که راننده آن از مردم همان منطقه بود ولی از بالا دستور آمد که آنها نیروهای رژیم هستند و برای شناسایی آمده اند ناچار بچه ها درگیر شده و آنها را کشتند. همان روز منطقه را زیر توپ قرار دادند و روستاییان هم که فرار می کردند بین راه و یا دروسط جاده با گلوله توپ کشته می شدند.در همین رابطه شاهد بودم که یک یگان توپخانه و تانک در سه راهی کیفری مستقر بودند وقتی شورشیان ضد بعثی و مردمکرد به سمت شهر سلیمان بک حرکت کرده بودند آنها را به توپ و گلوله بستند و آنان را قتل عام کردند یکی از اعضای باسابقه فرقه فردی به نام سعید منوچهری با آب و تاب برایمان تعریف می کرد که ما به دستور فرماندهان به سمت ارتفاعات طوز حمله کردیم وقتی کردها عقب نشینی می کردند یکی از کردها که زخمی و عقب تر از بقیه حرکت می کرد را دنبال کردیم و با “ام تی ال بی” از روی سرش رد شدیم!!
اینها سند افتخارات رزمندگان و فرماندهان رجوی درجریان همان داستان کردکشی بود که مریم می گفت برای اینها (کردها) از گلوله استفاده نکنید با تانک و نفربر از روی آنها رد شوید تا درسی شود برای تک تک افراد!!!
سازمان زیر نظر صدام به منطقه کردنشین حمله کرد و با فرمان مریم که هر ساعت دستور می داد و به نیروهای خود طوری القا می کرد که همه در این منطقه نیروی رژیم ایران هستند نه عراقی!
البته بعد از یک ماه روشن شد که اینطور نبوده و خود مسعود گفت : صاحبخانه باید به شما بنا زد ٬ چرا که اگر شما نبودید الان عراق از دستش خارج شده بود و همیشه جمله عزت ابراهیم را تکرار می کرد که ستون زرهی را دیدم سوال کردم ستون زرهی ماست و گفتند نه ستون برادر مسعود می باشد و من خیلی خوشحال شدم که با یک نیروی قوی متحد هستیم. اگرچه دراین عملیات سازمان به نیروهای خود هم رحم نکرد و هر کس که بدون اجازه به جایی می رفت٬ هدف قرار می گرفت. یکی از این به رگبار بسته شده ها در حال حاضر در ایران می باشد که بخاطر دور شدن برای قضای حاجت به رگبار بسته شده بود!!
اما شاهدان اصلی همان شهروندانی کرد عراقی هستند که فرزندانشان را از دست داده اند چون نیروهای عراقی شهروندان خود را با توپ تانک هدف قرار نمی دادند. به همین خاطر پادگان فیلق دوم (پادگان عراقی ها) در عرض ۳ ساعت خالی شده بود و نیروهای سازمان در آنجا مستقر شدند. اما سران مجاهدین خلق خطاب به نیروهای خود در عملیات مروارید در همراهی با ارتش صدام گفتند: گوهران بی بدیل(تکه پاره کنید آنها را) که این افتخار شما مجاهدان در آینده میباشد و ما نمی دانستیم که از آینده منظورش چه چیزی است.
شروع عملیات مرواید ۲ :
من بعد از گذشت چند روز از این اتفاقات به قرارگاه خودم رفتم. همان موقع نیمی از بچه های قرارگاه ۷ در اشرف بودند کهبعد از چند روز به سمت جلولا حرکت کردیم بدلیل اینکه بچه های یگان مهندسی دیگر با لودر و …. کار نداشت. در سیستمشناسائی جاده و اسکورت ها سازماندهی مان کردند من با سیاوش چاووشی و محمد باقری اسکورت محمود قائم شهربودیم که مقر فرماندهی فیلق ۲ را بدست آوردیم. فرماندهی در آنجا مستقر شد تا اینکه چند نیروی استخباراتی (نیروهای اطلاعاتی و امنیتی صدام حسین) آمدند و در مقر فرماندهی فیلق ۲ مستقر شدند. بچه های قرارگاه ۷ به سمت جلولاء حرکت کردند. در آنجا نیروهای قرارگاه دیگر همبه کمک ما آمدند و در اطراف پادگان مستقر شدیم. چند روز نگذشته بود که من با سیاوش به کمک نیروهای پیاده رفتم و به لشکر خانم لیلا در کوه آقداغ پیوستیم.
روز ۱۱ فروردین ماه در همان کوه ها مستقر بودیم که شب آن روز من و سه نفر دیگر را برای دیده بانی یک تپه فرستادند. حوالی ساعت ۱۲ شب یک نفر را به جای من آوردند و من به یگان آمدم و تازه به یگان رسیده بودم که درگیری شروع شد. در این درگیری خیلی از بچه ها کشته و مجروح شدند اما روشن نبود برای کی و به خاطر چه چیزی درگیر شدیم؟ فقط این را میدانم که نفرات در مقابل اشتباهات و جنون رجوی تاوان دادند و من هم در این درگیری مجروح شدم.
این هم تصاویر کشته شدگان سازمان از زمان شروع عملیات مورد بحث تا ۱۲ فروردین آن سال :
ادامه دارد …