با آغاز جنگ ایران و رژیم بعث عراق در آخرین روز تابستان ۱۳۵۹ فضای سیاسی کشور نیز همچون فضای جامعه دستخوش تغییر و تحول شد؛ اغلب گروهها و جریانهای سیاسی بلافاصله تجاوز صدام را مورد نکوهش قرار داده، اقدام به صدور بیانیه کرده و برای حضور در جبهههای جنگ اعلام آمادگی کردند اما رفته رفته در روند جنگ تغییر موضع دادند و در جبهه مقابل جمهوری اسلامی ایران قرار گرفتند.
به گزارش فراق، پایگاه «مرکز اسناد انقلاب اسلامی» با انتشار گفت و گویی از مدیر عامل انجمن نجات نوشت: مهمترین گروهی که عملکرد مرموزی در دوران دفاع مقدس داشت سازمان مجاهدین خلق (فرقه رجوی) بود. این سازمان نه تنها تا پایان جنگ در موضع خود باقی نماند بلکه نیروهای خود را به ارتش دشمن بعثی منتقل کرده و علنا در مقابل هموطنان ایرانی خود صفآرایی کرد. مضاف بر آن، فرقه رجوی درحالی که ایران درگیر جنگ با دشمن خارجی بود، با ترور سران نظام و دامن زدن به ناامنیهای داخلی بزرگترین خیانت را به مردم ایران روا داشت. آخرین خیانت فرقه رجوی در جنگ، آغاز عملیات موسوم به «فروغ جاویدان» بود. در حالی که ایران با پذیرش قطعنامه ۵۹۸ آتشبس را پذیرفته بود، فرقه رجوی با حمایت کشورهای غربی و صدام، آغازگر یک یورش تازه علیه هموطنان خود بودند؛ عملیاتی که البته با رشادت رزمندگان اسلام نتیجهای جز شکست برای فرقه رجوی نداشت.
ابراهیم خدابنده از اعضای جداشده فرقه رجوی درباره خط فکری و ایدئولوژی حاکم بر سازمان منافقین میگوید: به طور کلی اگر بخواهیم سازمان مجاهدین خلق را بشناسیم، باید بحث فرقهها و کنترل ذهن را بشناسیم. فرقهها دارای یک رهبر هستند که جای خدا مینشیند و پیروان هم همان رابطهای که با خدا دارند با رهبر ایجاد میکنند. یک تشکیلات هرمی دارند که رهبر در رأس هرم مینشیند و مهمتر اینکه مانند احزاب و سازمانهای معمولی دارای ایدئولوژی نیستند؛ بلکه دارای متدولوژی هستند. به این معنا که در آنجا کار روانی صورت میگیرد نه کار ایدئولوژیک. آن چیزی که در سازمان به کار ایدئولوژیک معروف است، عملیات روانی برای وابسته کردن فرد به رهبر است. یعنی فرد را در یک روند و فرآیندی به ربات تبدیل میکنند که هر فرمانی را اجرا کند. درواقع ایدئولوژی سازمان یک عبارت بیشتر نیست: منافع رهبر یعنی هر چیزی که منافع رهبر باشد باید همان اجرا بشود. آن منافع هم رسیدن به قدرت است. بنابراین هیچ اصول و قاعدهای بر این سازمان حاکم نیست. با دشمن متجاوز به خاک میهن همدست میشود و الان هم به عنوان ابزار در دست دشمنان ایران قرار گرفته است. در یک کلام، هدف وسیله را توجیه میکند. یعنی رجوی برای رسیدن به قدرت مجاز به هر کاری – حتی سر به نیست کردن اعضای خود سازمان – است. لذا هر کاری از این سازمان بر میآید.
این عضو جداشده سازمان درباره اهداف فرقه رجوی در منطقه نیز میگوید: یکبار رجوی بعد از سقوط صدام در سال ۱۳۸۲ یک پیام صوتی (آن موقع در اردوگاه اشرف پیام صوتی میداد) داده و گفته بود: «الان جبهه جنگ ما ایران نیست، بلکه اول سوریه، بعد عراق و سپس ایران است.» یعنی دقیقاً همین استراتژیای که امروز غرب دارد.
وی ادامه داد: ما در سال ۱۳۶۵ دیدیم که رجوی به عراق رفت. من مطالعه کردم و دیدم که اگر پیام نوروزی سال ۶۰ رجوی را بخوانیم متوجه میشویم داستان چیست. در سال ۶۰ رجوی به نوعی میگوید که ایران آغارگر جنگ بوده است. خوب، شما معلوم است به آن طرف نخ میدهید و حرف آنها را میزنید، چون سازمان ملل بیانیه داد که عراق مسئول جنگ بوده است. بعد میگویید که ما در این جنگ و در دفاع از ایران شرکت میکنیم ولی در سنگرهای مستقل! میگویید: ما چون با جمهوری اسلامی مرزبندی داریم در سنگرهای آنها مبارزه نمیکنیم، بلکه در سنگرهای مستقل میجنگیم!مدیر عامل انجمن نجات درباره سفر رجوی به فرانسه و ملاقات سران رژیم بعث در آنجا قبل از سال ۶۰ میگوید: قبل از سال ۱۳۶۰ رجوی یکبار مخفیانه به فرانسه رفت و در فرانسه اولین دیدار را با عراقیها داشت. خودش هم در صحبتهایش گفت که با واسطهگری فرانسه به آنجا رفته است. بعد که آمد تحلیل میکرد که جمهوری اسلامی ۶ ماه یا یک سال دیگر ساقط میشود!خدابنده درباره روابط فرقه رجوی و رژیم بعث عراق قبل از آغاز جنگ نیز میگوید: کتاب «خوابگردها» که توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی چاپ و منتشر شده است محتوای همه نوارها را دارد. اما اگر شما فیلمها را نگاه کنید میبینید که این فیلمها برای زمانی است که عباس داوری و احمد افشار لاغر هستند و سرشان پر مو است؛ این فیلم تا جایی ادامه پیدا میکند که آنها چاقتر شده و شکمهایشان بزرگتر شده است و موهای سرشان هم ریخته است. یعنی در مدت بیست و چند سال این ملاقاتها صورت گرفته است. در ملاقاتهای اول میگویند: در انتخابات مجلس در تهران حجازی نفر اول تهران شده است. این انتخابات مربوط به تابستان ۱۳۵۸، یعنی قبل از آغاز جنگ است. آنها قبل از آغاز جنگ با رژیم بعث رابطه داشتند و در این ملاقاتها وضعیت ایران را طوری ترسیم میکردند که صدام برای حمله به ایران تحریک شود. دائم میگفتند که اینها دیگر هیچ کنترلی و هیچ امکاناتی ندارند و ما همه جا نفوذ داریم.عملکرد فرقه رجوی چه در مواجهه با جنگ تحمیلی و چه در فضای سیاسی داخلی ایران نشان میدهد که سرکرده این سازمان هیچ ابایی از خیانت به هموطنان خود و حتی کشتار آنها ندارد و چه بسا قتلعام مردم ایران یکی از برنامههای او در مسیر رسیدن به قدرت است. چنانکه ابراهیم خدابنده به نقل از محمود مهدوی یکی از افراد نزدیک به مسعود رجوی میگوید: رجوی در یکی از نشستهای سازمان گفته بود اگر برای به قدرت رسیدن من، نصف مردم ایران هم کشته شوند میارزد.این عضو سابق فرقه رجوی، در ادامه به جاسوسی مزدوران رجوی برای رژیم بعث عراق در دوران دفاع مقدس اشاره کرده و گفت: در عراق مناطق زیادی بود که افراد در یک سالن همه پشت به هم نشسته بودند و با ضبط و گوشی بیسیم هر کدام یکی از شبکههای نیروهای انتظامی و ارتش یا سپاه را چک میکردند. من خودم این صحنه را دیدهبودم. آنها کدشکنی میکردند و اطلاعات را سرجمع میکردند و همه را به عراقیها میدادند. این کار را عراقیها نمیتوانستند انجام بدهند و این یک شنود بسیار وسیع در سراسر مرز بود.وی در همین رابطه ادامه میدهد: نمونههای دیگر که بعداً شاهد بودم همین جنگ شهرها بود؛ از یک مقطع صدام شروع کرد به موشک زدن به شهرها؛ این ابتکار و توصیه مسعود رجوی بود که اگر صدام این کار را بکند جمهوری اسلامی زمینگیر میشود. در چنین شرایطی سازمان به اعضا یا هوادارانش در خارج میگفت که با خانوادههای خود در ایران تماس بگیرند – با این بهانه که از حال آنها باخبر شده و ببینند که آیا در بمباران شهرها برایشان اتفاقی افتاده است یا نه. این که سازمان به فکر خانواده افتاده بود هم برای اعضا عجیب بود – اعضا هم با خانوادههای خود در ایران تماس میگرفتند و میپرسیدند که آیا موشک به شما خورد؟ میگفتند: نه موشک به ما نخورده و به فلان جا اصابت کرده و … آنها هم این اطلاعات را جمع میکردند و برای صدام دیدبانی مجانی میدادند که برای موشکهای بعدی تصحیح گِرا بدهد. خوب، این موضوع را نه آن خانوادهها میدانستند و نه اعضای سازمان. این را فقط مسعود رجوی میدانست.این عضو جدا شده فرقه رجوی ادامه میدهد: سازمان تیمهایی را تحت عنوان «راهگشایی» درست کرده بود. این تیمها را عراقیها از میدان مین رد میکردند و به سر جاده مرزی میرساندند، آنها از شب میرفتند و شناسایی میکردند و میآمدند. عراق از اینها به عنوان تیمهای شناسایی استفاده میکرد. بعضی از اینها چون فارسی بلد بودند و کسی به آنها شک نمیکرد در طول روز هم میماندند و اطلاعات جمع میکردند. سپس این تیمهای راهگشایی تبدیل به تیمهای خمپارهزنی شد که حتی تا شهر هم میآمدند.ابراهیم خدابنده درباره خیانت فرقه رجوی در طول جنگ تحمیلی میگوید: واقعیت این است که در صحنه بینالمللی همکاری با دشمن متجاوز به خاک میهن بالاترین نوع خیانت شناخته شده است. من یادم هست وقتی که به ایران آمدم مرحوم پدرم میگفت که همه کارهای سازمان شاید قابل توجیه باشد، حتی ترورها، کشتنها، و اینکه فلانی زن دیگری را گرفته، ولی چیزی هست که اصلاً قابل هضم نیست و آن این که کشوری به خاک میهن ما تجاوز کرده و شما بروید با او علیه مدافعان کشور همکاری کنید؟ این را چطور هضم کردید؟ این برایشان جای سؤال بود.خدابنده درباره جنایت منافقین در فروغ جاویدان میگوید: سازمان به نیروها اعلام کرده بود که اسیر نمیگیریم به همین دلیل تمام اسیرها را تیرباران میکردند و میکشتند. حتی مجروحین را از بیمارستان اسلامآباد بیرون آورده بودند و تیرباران کرده بودند.
انتهای پیام