شکوفه های باغ گیلاس، ناله های مریم رجوی
احمد هاجری برادر (علی هاجری تحت اسارت فرقه مخوف رجوی در لیبرتی ، عراق)
آبادان
خانواده ای که تنها دلخوشیش نشستن پشت دروازه های بسته است و سران فرقه ای (مجاهدین خلق) که تاب وتحمل هیچ ساز مخالفی را ندارند. مسخره است که بیابیا و مبارزه طلبیدن به یکباره خاموش شد و از خر اشرف پیاده شدید.
هنوز حرکت خانواده ها به سوی لیبرتی آغاز نشده بود که مریم قجر شروع به نالیدن کرد. فرقه ای با این همه برو بیا و مردان جنگی و وجود گوهران بی بدیل چه شد که در مقابل چند نفر خانواده پا به سن گذاشته کم آورد و شمشیر بیابیا غلاف کرد (حال) نوای نیانیا سرمی دهد؟
هراس از ریزش نیروها خواب وخوراک را ازسران (فرقه رجوی) تا بناگوش غرق در فساد و جنایت را گرفته است. چرا این همه اصرار در حماقت؟ جنگ صدبرابر به کدام پستو خزید؟ یک اشرف هزار اشرف لای کدام پرونده بایگانی شد؟ انقلاب و سرنگونی به کدامیک از حوادث کهکشانها گره خورده است؟ اشرف شهر رویاهای بزرگ خاندان تروریسم درکدام بلای طبیعی بزیر آب رفت؟ پول عایدی از فروش تاسیسات و خودروها چه شد؟
تغییر استراتژی و پیش بسوی جنگ صدبرابر دیگر چرا؟ این سالها ماهرچه دیدیم حماقت چندصد برابر فرقه بود و بس! یادگاران برای ایران و ایرانی نسلی سوخته است. تروریست بی سلاح مدتی است که از رقبا درکشتار مردم منطقه عقب مانده و درخواست سلاح میکند. رهبری، این همه احمق و ناپرهیزی؟ (رجوی) دلت برای چکاندن ماشه و کشتار تنگ شده؟
ولی ما چشمانی که ایران را هدف بگیرد کور و انگشتی را که قصد چکاندن داشته باشد از بازو قطع میکنیم! وافعا چرا با توهمات کور کننده درعین بزرگسالی راه گم کرده و به ناکجا آباد میروید؟ چرا با خانم توکلی و دیگر خانواده ها که قصد ملاقات عزیزانشان درلیبرتی را داشته اند، بد برخورد کرده و این همه مطالب تند برعلیه آنها نوشته و باعث رنجش خاطر آنها شده اید؟





































