فرا رسیدن ۲۵ رجب سال روز شهادت هفتمین مقتدای مؤمنان، اسطوره صبر و شکیبایی حضرت امام موسی کاظم (ع) را بر رهروان شکیبای قافله ایمان تسلیت عرض میکنیم.
به گزارش فراق، حضرت موسی بن جعفر الکاظم، یا موسی کاظم هفتمین امام شیعیان هستند که در ۷ صفر ۱۲۸ در ابواء (منطقهای در میان مکه و مدینه) به دنیا آمدند و بیست و پنجم رجب، سال روز شهادت این امام صبور و بزرگوار در سال ۱۸۳ هجری است.
سیره امام کاظم (ع) در مبارزه با ظلم
نفوذ معنوی، تفوق روحی، تبار والا، علم وافر، فضیلت بیکران، شخصیت ممتاز، تقوا و فضیلت و مقام معنوی ارزنده امام (ع)، همه و همه صفات ویژهای بودند که سردمداران خلافت عباسی از آن نصیبی نداشتند و این نوع برجستگیها هر کدام میتوانست موجب تحقیر شخصیت پوشالی هارون گردد و او میخواست با حبس و بازداشت امام عقدهها و حقارتهای خود را جبران نماید و التیام بخشد غافل از آنکه این نوع شکنجهها روز به روز بر مقبولیت و محبوبیت امام میافزود و عامل شکست خلافت عباسی میشد و سقوط هارون را فراهم میساخت.
هارون و دیگر ستمگران نمیتوانستند درک کنند که شهادت در راه خدا و ایثار خون در راه پیشرفت آرمانهای والای اسلامی عالیترین هدف مردان خدا است. اگر دیگران با لیت و لعل و با آرزو و امید در عشق به شهادت زندگی میکنند آنان در متن برنامه زندگی روزانه خود شهادت را گنجاندهاند و افتخار میکنند که شهادت نصیب آنان گردد، چون شهادت آنان به عنوان الگو، جانبازی و نثار خون را بر دیگر رهروان حقیقت و عدالت گوارا و مطبوع میسازد و شهد پر ارزش آن را در کام آنان شیرینتر و گواراتر میسازد.
در تاریخ از دوران زندگانی امام موسی کاظم (ع) هفتمین امام شیعیان روایات و نقلهای فراوانی وجود دارد، اما یکی از مقاطعی که در حیات مبارک آن حضرت برجسته است دوران حبس و زندانی شدن آن امام همام به دست خلفای عباسی و دوری از شیعیان در شرایط مختلف و عدم حضور فیزیکی طی چند سال در جامعه بود؛ با این وجود، اما حضرت به طرق مختلفی ارتباط خود را با مردم حفظ کردند؛ چه از طریق وکلا و چه با پیامها و ارتباطات ولو محدودی که وجود داشت.
امام موسی کاظم (ع) چگونه به شهادت رسیدند؟
هارون حضرت امام را از مدینه دستگیر نموده به طرف بصره فرستاد. امام هفتم علیه السّلام مدت یک سال در آنجا زندانی بودند. عیسی بن جعفر که مسئول زندان بود، به هارون گزارش داد که امام همیشه مشغول عبادت و راز و نیاز با خدا است و نسبت به کسی نفرین نمی کند، و تقاضا کرد که کسی را برای تحویل گرفتن موسی بن جعفر بفرست و الّا من آزادش می کنم.
از دعاهای امام در گوشه ی زندان این دعا بود: «اللّهُمَّ اِنَّکَ تَعلَمُ اِنِّی کُنتُ اَسئَلُکَ اِن تُفرِغَنی لِعِبادَتِکَ اَللّهُمَّ وَ قَد فَعَلتُ فَلَکَ الحَمدُ؛ خداوندا! تو می دانی که من از تو تقاضا کرده بودم، مرا در گوشه ای خلوت قرار دهی تا مشغول عبادت باشم، تو تقاضای مرا برآوردی، تو را سپاس می گویم.»
مأموری فرستاده شد تا موسی بن جعفر را از عیسی بن جعفر تحویل گرفته به بغداد ببرد تا در زندان فضل بن ربیع تحت نظر باشد. امام مدتی طولانی در آنجا بودند. فضل مأمور شد امام را به قتل برساند، اما او امتثال نکرد. آنگاه هارون به فضل بن ربیع دستور داد تا حضرت را به فضل بن یحیی برمکی تحویل دهد و مدتی در منزل یحیی تحت نظر و مراقبت بود. فضل بن یحیی که از امام جز عبادت و روزه ندید، در امر امام علیه السّلام توسعه داد. تا اینکه این خبر به هارون رسید و فضل را از محبت نسبت به امام منع نموده و دستور کشتن ایشان را داد، اما فضل به چنین کاری اقدام نکرد و در نتیجه به خاطر محبت به امام مجازات شد.
در مورد امام آمده است: لا یَزالُ یَنتَقِلُ مِن سِجنٍ اِلَی سِجن؛ آن حضرت همواره از زندانی به زندان دیگر منتقل می شد. تا اینکه امام مظلوم به زندان مخوف و تاریک سِندی بن شاهک ملعون منتقل شده تحت شکنجه قرار گرفت.
سرانجام هارون به تنگ آمد، چون می دید روز به روز بر عظمت امام افزوده می شود و شیعیان بسیاری از او پیروی کرده و به امامت او اعتقاد پیدا می کنند. خلیفه عباسی احساس خطر کرد و تصمیم بر مسموم کردن آن حضرت گرفت. مقداری خرما طلب نموده چند عدد از آنها را خورد و بقیه را مسموم کرده و برای امام فرستاد و خادم را مأمور کرد که حتما به آن حضرت بخوراند، خادم خرما را برای امام برد و پیام هارون را ابلاغ کرد. امام نیز چند دانه از آن خرما را خوردند، اما سِندی گفت: بیشتر بخورید، امام فرمود: همین مقدار برای مأموریت تو کافی است. امام بعد از مسمومیت، سه روز در بستر شهادت قرار گرفته و شهید شد. سِندی برای ظاهر سازی چند نفر قاضی و افراد عادل را احضار کرد تا گواهی دهند بر اینکه امام ناراحتی مزاج ندارد.
امام متوجه شده به آنها فرمود: گواهی ندهید زیرا که من سه روز است مسموم شده ام و بر اثر همین سم از دنیا می روم. بعد از شهادت امام، جنازه ی حضرتش را روی تابوت نهاده و از زندان بیرون آوردند، شخصی پیشاپیش جنازه فریاد می زد: هذا اِمامُ الرَّفَضَه فَاعرِفُوهُ؛ این امام رافضیان است پس او را بشناسید. جنازه ی امام را روی پل بغداد گذاشتند و به مردم اعلام نمودند بیایند، ملاحظه کنند که ایشان به مرگ طبیعی از دنیا رفته و اثر جراحت در بدنش دیده نمی شود. یکی از شیعیان گفت: امام مرده و زنده ندارد، من از شخص امام جریان را سؤال می کنم، او نزدیک جنازه آمده عرض کرد: ای فرزند رسول خدا! تو راستگو و پدرت راستگو است، به ما خبر بده که آیا تو را کشته اند یا خود از دنیا رفته ای؟ امام لب به سخن گشود و سه بار فرمود: قَتلاً، قَتلاً، قَتلاً، مرا کشته اند.
جنازه امام را به محل نگهبانان آوردند، مردم نیز اجتماع کردند و جنازه را با احترام تا قبرستان قریش تشییع نمودند.
از خداوند متعال استمداد می طلبیم ما را برای همیشه از پیروان راستین ائمه معصومین علیهم السلام قرار دهند.
انتهای پیام