شهریور ۱۳۸۰، اوج ریزش نیرویی و مشکلات تشکیلاتی در درون فرقه بد نام رجوی بود. امروز درست ۱۹ سال از گفتن نهِ من به رجوی در اوج اختناق و سرکوب درون تشکیلاتی می گذرد. درست در زمانی که فرقه رجوی با ایجاد حلقه های رعب و وحشت در درون تشکیلات از هم پوسیده شده اش تلاش میکرد تا نیروهای درمانده را در کمپ های فرقه با تشکیل دادگاه های جمعی و با زور به آرامش و به تکاپو برساند، در دادگاه های جمعی در حضور شخص خود رجوی خائن و در حضور بالا تا پائین نیروهای فرقه، به رجوی نه گفتم.
البته خوب می دانستم این حرکت من بهای سنگینی دارد، چرا که چندین بار تجربه کرده بودم و به شکنجه گاه ها و سلول های انفرادی فرقه رفته بودم و به خوبی می دانستم نه گفتن به رجوی یعنی تف کردن به سر تا پای فرقه بد نام رجوی. من این حصار و طلسم خفقان را در هم کوبیدم و در برابر رجوی گفتم می خواهم برم ایران.
بعد از آن با توهین ها و دشنامهای زیادی از جانب خود رجوی و سرکردگان و مزدوران پابرهنه دربار درهم شکسته رجوی روبرو شدم. آری من به رجوی نه گفتم و بهای آن را با مشت، لگد، تف و فریادهای «اعدام-اعدام» سران فرقه داده و تا مرز مرگ رفتم. بعد از گذشت یکسال انفرادی در زندان های مخوف کمپ اشرف و بعد هم فرستادن به زندان ابوغریب بغداد به کوری چشم رجوی هنگام جنگ عراق با نیروهای متحدین، توسط صلیب سرخ جهانی آزاد شدم و امروز آزادانه زندگی می کنم و با صدای بلند فریاد مرگ بر رجوی را سر میدهم. اما نکته قابل توجه این است که من و امثال من جداشده، امروز در آزادی کامل هستیم و رجوی و فرقه بدنام رجوی در اوج خفقان و در هم شکستگی و استرداد از این کشور به آن کشور دیگر است. امروز رجوی توان ندارد حتی برای نیروهای خودش قد علم کند اما من جداشده و دیگر جداشدگان دست در دست یکدیگر در برابر ستم و ظلم و استبداد حاکم بر تشکیلات مخوف رجوی قد علم میکنیم و شعار مرگ بر رجوی و مرگ بر دیکتاتور را سر می دهیم و فریاد می زنیم در دفاع از اسیران در بند در فرقه رجوی همراه با خانوادههایشان، که باید این عزیزان آزاد شوند و این حق مادران، پدران، خواهران و برادران آنها هست که با عزیزانشان دیدار و ارتباط داشته باشند.
امیر موثقی – آلمان
انتهای پیام