اگر نگاهی به آمار مرگ و میر در تشکیلات فرقه رجوی طی چند سال اخیر بیندازیم، متوجه می شویم که از سال ۱۳۹۵ بدین سو رشد قابل ملاحظه ای داشته است. به نحوی که میزان مرگ و میر در سال ۱۳۹۷ دو برابر میزان مرگ و میر در سال ۱۳۹۶ بوده است و میزان مرگ و میر در همین ۶ ماهه نخست سال ۱۳۹۸ که هنوز ۶ ماه دیگر به پایان سال مانده برابر با نصف مرگ و میرهای این گروه در سال ۹۷ بوده و این نشاندهنده افزایش مرگ و میر در اردوگاه این گروه در آلبانی است.
به گزارش فراق به نقل از پایگاه خبری « راه نو» این درحالی است که متوسط سن افرادی که در سه سال اخیر در اردوگاه این گروه در آلبانی به دلایل بیماری فوت کرده اند، کمی بالاتر از ۶۰ سال است.
براساس گزارش رسانه های بین المللی تعداد اعضای فرقه رجوی در اردوگاه این گروه در کشور آلبانی در بدو ورود، نزدیک به ۳۰۰۰ نفر بوده است. این درحالی است که باید فرارهای سه سال اخیر اعضا از فرقه رجوی در آلبانی که بالای ۵۰۰ نفر برآورد شده است را از این آمار کم کرد.
البته اخبار موثق دریافتی حاکی است که نفرات بیشتری از این گروه در آلبانی اعلام جدایی کرده اند ولی سران فرقه رجوی برای جلوگیری از آبروزیزی بیشتر آنها را قطره چکانی آزاد می کند.
بنابراین این تعداد از مرگ و میر برای یک اردوگاه کم جمعیت آنهم در آلبانی، کشوری در جنوب شرقی اروپا که امکان دسترسی به مراکز پزشکی پیشرفته را دارد، آمار تکان دهنده ای است که هر روز بر شتاب آن افزده می شود.
علت اصلی مرگ و میرها بنا به اعلام رسانه های رسمی این فرقه، بیماریهای صعب العلاج مانند سرطان و بیماریهای قلبی بوده است. مثل مرگ مرضیه رضایی در اردیبهشت سال ۱۳۹۷ و فخری اصفهانیان در دیماه ۱۳۹۶ که هر دو بر اثر بیماری سرطان به کام مرگ کشانده شده اند.
البته از سال ۱۳۹۷ بدین سو و مشخصا بعد از مرگ مرضیه رضایی، رهبران این فرقه تصمیم گرفتند برای جلوگیری از آبروریزی بیشتر بجای نام بردن از علت مرگ اعضا بر اثر سرطان و یا بیماریهای قلبی، صرفا از کلمات «بهدنبال بیماری طولانی در بیمارستانی در آلبانی در گذشت» استفاده کنند.
حال این سوال مطرح می شود ؛ چرا تشکیلاتی که این همه پول و ثروت دارد باید اعضایشان با بیماریهای عمدتا سرطان دست به گربیان بوده و در گوشه کنار اردوگاه این گروه در آلبانی به حال خود رها شده و تنها در آستانه مرگ به بیمارستانهای آلبانی انتقال داده شوند؟
پاسخ روشن است. اینکه چرا ثروت فرقه استفاده ای برای اعضای آن ندارد در واقع یکی از ۵ شرطی است که «مرکز اطلاعات فرقه ها (Cult Information Centre) » در انگلستان در تعریف ار فرقه ها ارائه داده است.
واقعیت این است که علت این بی توجهی، ماهیتی ایدئولوژیک دارد. چرا که این افراد فی البداهه و در همان آلبانی دچار سرطان و یا سایر بیماریها صعب العلاج دیگر نشده اند بلکه سابقه طولانی ۳۸ ساله از اردوگاه اشرف در خاک عراق تا اردوگاه اشرف ۳ در خاک آلبانی دارد.
بنابراین عوامل زیر به تنهایی و یا در کنار هم می تواند علت تمامی بیماری های صعب العلاجی باشد که اعضای نگونبخت در طول سالیان حضورشان در این فرقه به آن مبتلا شده اند:
۱ – کارهای طاقت فرسا و اجباری روزانه و بدون وقفه و اغلب تا ۱۸ ساعت. که منجر به کمبود استراحت و تغذیه نامناسب مداوم نهایتا تحلیل تدریجی بدن می شود.
۲ – کار در گرمای طاقت فرسا و سوزان بیابانهای عراق که اغلب با طوفان های خاکی بویژه در فصل تابستان همراه بوده، بدون اینکه اقدامات پزشکی و درمانی برای محافظت از آثار زیانبار آن برای اعضای نگونبخت وجود داشته باشد.
۳ – فشارهای روحی و روانی ناشی از حسابرسی روزانه و سرکوب های وحشیانه تفتیش عقیده در قالب «عملیات جاری» و «غسل هفتگی».
۴ – فشارهای ناشی از تحمیل طلاق های اجباری
۵ – جداسازی جنسیتی و تحمیل زندگی جمعی
۶ – آثار مخرب و منفی جدا کردن کودکان از والدین
۷ – رهبران فرقه رجوی عمیقا اعتقاد دارند بیماری اعضای فرقه واقعی نیست. و آنها تمارض می کنند تا از زیر بار مسئولیت های تشکیلاتی در بروند. به همین دلیل قانون رجوی این است که؛ اگر کسی معتقد به «انقلاب ایدئولوژیک» باشد هرگز بیمار نمی شود. بنابراین این تفکر عامل مهمی در عدم رسیدگی به افراد بیمار محسوب می شود.
۸ – فشارهای ناشی از قرنطینه و ممنوعیت خروج و ایجاد ارتباط با دنیای بیرون
۹ – دوری از خانه و خانواده و احساس تنهایی و نهایتا ابتلای غلب افراد به بیماری افسردگی شدید.
در این میان باید گفت زنان به طور مضاعف و بیشتر از مردان در تشکیلات فرقه جروی تحت ستم، و رفتار های غیرانسانی قرار گرفته اند که بدترین آنها تجاوز جنسی توسط رهبر فرقه به اعضای زن بود که پس از گزینش توسط مریم رجوی با نام مستعار عضو «شورای رهبری» وارد حرمسرای شخص مسعود رجوی می شدند.
همین جا ضرورت دارد کمی بیشتر در رابطه با ماهیت امر طبابت در گروه تروریستی «مجاهدین» و اینکه چگونه این حرفه هم تحت تاثیر قوانین فرقه بجای مداوای بیماران عاملی برای گرفتن جان انسانهای بیگناه میشود، توضیح بدهیم به همین دلیل مجبوریم کمی به عقب برگردیم.
موضوع خدمات پزشکی در تشکیلات فرقه رجوی داستان طولانی دارد و کار درمان نیز همانند هر موضوع دیگری در این تشکیلات تحت تاثیر قوانین فرقه بوده و روند خاصی در مداوای بیماران طی میشود که با دنیای بیرون تفاوت های ماهوی دارد.
خیلی خوب می دانیم کسانی که تحت نام پزشک در این گروه خدمت میکنند اغلب شان هرگز درس و دانشگاهشان را تمام نکردند و صرفا دانشجویان رشته پزشکی بودند که در اثر فریبکاری رهبران «مجاهدین» در مقطع عملیات فروغ جاویدان در سال ۱۳۶۷ درس و تحصیل را در خارج رها کرده و وارد تشکیلات فرقه و صرفا برای مقطع کوتاهی شدند. ولی هیچگاه موفق نشدند مجددا بر سر درس و تحصیل شان در کشورهای مبدا برگردند و باید گفت آنها بطور مضاعف خود قربانی تشکیلات فرقه رجوی هستند.
بنابراین کسانی که گروه تروریستی «مجاهدین» از آنها تحت عنوان پزشک نام می برند کسانی هستند که حتی علم و علومشان در حد یک پرستار ساده هم نیست چه رسد به اینکه آنها در رشته خاصی تخصص هم داشته باشند. در ثانی پزشکان نیز همانند سایر اعضای این گروه بمدت چند دهه است که با دنیای بیرون هیچ ارتباطی ندارند و همان مقدار علم و علومی هم که دارند کهنه و قدیمی شده است.
در فرقه رجوی پزشکی یک حرفه مستقل نیست و مداوای بیماران هم تماما یک موضوع تشکیلاتی است و تنها کسانی مداوای جدی میشوند که از نظر تشکیلات آدم های مطیع و گوش به فرمانی باشند، تا حرف آنها در مورد مریضی شان را مسئولین باور کنند.
از سوی دیگر صرف داشتن تخصص پزشکی نیز شرط درمان بیماریها در تشکیلات نیست. کسانی می توانستند طبابت کنند که خود سرسپرده و مطیع تشکیلات بوده و مطابق خط و خطوط داده شده در رابطه مداوای بیماران عمل میکردند و کسانیکه صرفا با تخصص پزشکی میخواستند بیماران را درمان کنند از امر درمان و طبابت کنار گذاشته میشدند.
بعنوان مثال در فاز اول انقلاب ایدئولوژیک در سال ۱۳۶۴ اغلب بیماریها باید در سایه انقلاب درمان میشدند و اگر نشریات آن موقع تحت نام «مجاهد» را نگاه کنید گزارشات گوناگونی از اعضای سازمان را خواهید یافت که به درمان بیماریهایشان در سایه انقلاب اقرار کرده اند. بر این پایه بود، اغلب کسانی که دارای بیماریهای مزمن مثل سردرد های میگرنی، کمردرد و . . . بودند یا باید اذعان می کردند که بیماری شان در سایه انقلاب ایدئولوژیک خوب شده و دیگر دارو مصرف نمی کنند. در غیر این صورت متهم به این می شدند که آنها هنوز انقلاب نکرده اند.
نتیجه اینکه امر طبابت در فرقه رجوی هم آلوده به موضوعات فرقه ای و قوانین فرقه است و طبابتِ مستقل از دستورات فرقه ای وجود ندارد. مداوای هر بیمار در تشکیلات این گروه بسته به وضعیت تشکیلاتی فرد و خواست مسئولین داشته و دارد.
تمامی پزشکان در تشکیلات این فرقه تماما در خدمت امیال و اهداف رهبران فرقه عمل میکنند. در همین رابطه می توان از خانم دکتر نفیسه بادامچی لار از اعضای «شورای رهبری» و بعنوان تنها پزشک زن که در این تشکیلات تماما از تخصصش در راستای خواسته های رهبری این گروه استفاده می کرد نام برد.
خانم دکتر نفیسه بادامچی لار در تشکیلات مسئول درآوردن رحم زنانی بود که به شورای رهبری سازمان راه یافته و توسط مریم رجوی تائید میشدند. هرچند خود وی در شروع انقلاب ایدئولوژیک اساسا با انقلاب همراه نبود و زاویه های جدی داشت ولی جبر و اجبار تشکیلاتی و فشارهای طاقت فرسایی که روی زنان در تشکیلات آورده میشد وی نیز بتدریج وارد جریاناتی شد که هرگز فکر نمی کرد روزی برسد که از تخصصش در مسیر نابودی انسانها سواستفاده شده و خودش هم با این عمل ضد انسانی همراه شود.
تشدید فشار بر بیماران و وادار کردن آنها به کارهای سنگین و متهم کردن اینگونه افراد به تمارض، به مرور در مناسبات فرقه و مشخصا بعد از سال 1374 و بحث های «حوض»۱ شکل گرفت. متأسفانه برخوردها با بیماران به شکلی تغییر کرده بود که می توان آن را تنها با عمل شکنجه مقایسه کرد.
بنابراین اولین مسئولیت پزشکان در تشکیلات درمان نبود بلکه آنها هم وسیله ای برای توجیه اهداف رهبری فرقه بودند و در راستای تمایلات وی بکار گرفته میشدند. این پزشکان بسته به وضعیت بحث های ایدئولوژیک که رجوی آنرا در تشکیلات پیش میبرد و در راستای اهداف رهبری فرقه در نشست های ایدئولوژیک – تشکیلاتی بلند شده و بنحوی تلاش میکردند انقلاب ایدئولوژیک رجوی را بهترین درمان برای دردهای انسانها قلمداد کرده و کاملا زیر آب حرفه پزشکی خودشان را هم بزنند. آنها در خیلی جاها مجبور بودند بدون اینکه خواست درونی و قلبی شان باشد مطابق سناریو های از پیش تعیین شده «رهبری» گام بردارند در غیر این صورت خودشان تبدیل به سوژه بحث میشدند.
در لیبرتی نیز وضعیت همین بود. رهبران گروه تروریستی «مجاهدین» مانع از آن می شدند که پزشکان عراقی به اعضای این گروه در این کمپ رسیدگی کنند. بنحویکه این نحوه برخورد با بیماران به جلسه پارلمان اروپا نیز کشیده شد.
روز چهارشنبه ۲۱ مارس ۲۰۱۲ برابر با دوم فروردین سال ۱۳۹۱، آقای مارتین کوبلر در جلسه پارلمان اروپا در بروکسل شرکت نمود و گزارشی از آخرین وضعیت این فرقه در کمپ موقت ترانزیت را به نمایندگان عضو کمیسیون خارجی این پارلمان ارائه داد.
آقای مارتین کوبلر ضمن گزارش در موضوعات مختلف به موضوع پزشکی که به دعوایی بین رجوی و مدیریت کمپ موقت ترانزیت تبدیل شده است اشاره کرد. وی گفت :«بلحاظ پزشکی نیز دو پزشک و ۶ پرستار در اختیار هستند. انتقال فوری بیماران به بیمارستانی خارج از لیبرتی نیز در نظرگرفته شده است. احداث کلینیکی در کمپ لیبرتی از طرف مجاهدین رد شده است. از یکطرف سازمان دکترهای عراقی را قبول ندارد و می خواهد از دکترهای خودش استفاده بکند از طرف دیگر دکتر های مجاهدین را دولت عراق قبول ندارد و خواستار بررسی مدارکشان هست».
نتیجه اینکه حرفه پزشکی هم از جمله موضوعات دیگری است که در فرقه رجوی از تعدی و تجاوزات وحشیانه رهبری این گروه در امان نمانده و رجوی در این زمینه هم مثل هر جرم و جنایت دیگرش تاکنون پاسخگوی اعمالش نبوده و حساب آنرا پس نداده است.
بنابراین باید گفت؛ فرقه ها جان می گیرند ولی هرگز حیات و زندگی نمی بخشند. اعضای چنین فرقه هایی تا زنده اند در اشکال فیزیکی و زمانیکه هم که می میرند در اشکال تبلیغاتی به نفع فرقه مورد استفاده قرار می گیرند.
۱ – حوض: در سال ۱۳۷۴ رجوی در بغداد در یکی از پایگاههای مجموعه پارسیان که محل برگزاری اجلاس باصطلاح شورای ملی مقاومت بود، نشست هایی با اعضای آنچه که ارتش آزادیبخش خوانده می شد، برگزار کرد. این نشستها بعدا به نشست های «حوض» و بعبارتی دقیق تر «حوض کوثر» معروف شد. بعد از این نشست ها بود که رجوی به تک تک اعضا نام «موسسین دوم ارتش آزادیبخش» لقب داد. رجوی از تمامی نفرات زیر عضو خواست به وسط سالن بیایند که شبیه حوض بود و در جلوی وی در آن حوض بنشینند.
رجوی این محل را «حوض کوثر» نامید. وی گفت هر عضوی که وارد این حوض شود تمامی گناهان او بواسطه شخص او پاک خواهد شد. لذا در اثر فضاسازی صورت گرفته، اعضا برای ورود به این حوض سعی می کردند از هم پیشی بگیرند تا زدوتر از بقیه گناهانشان پاک شود.
انتهای پیام